نامه به کلیسای پرغامس
نامه به هفت کلیسا
نامه به کلیسای پرغامس
پرغامس که پرگامون، پرگامه، پرگاموم و پرغامه هم نوشته میشود، و به یونانی به آن پرگاموس گفته میشود، از شهرهای یونان باستان بوده که در شمال باختری آناتولی قرار داشت. نام دیگری که به آن در نوشتة هومر داده شده"تروا"، همان شهر اسطورههای ایلیاد و اُدیسه است.
این شهر باستانی پایتخت امپراطوری پرگامن و زادگاه جالینوس طبیب میباشد که شهر امروزیِ برگاما در ترکیه در نزدیکی ویرانههای آن قرار دارد. در کاوشهای باستان شناسی در ردیف یکی از غنیترین شهرهای تاریخی قرار گرفته است. شهر پرغامس پس از اسکندریّه دوّمین کتابخانة بزرگ جهان یونان باستان را داشت.
پرغامس به خاطر معماری باشکوهش معروف بود، همچنین این شهر دارای موزة مجسّمهسازی، مدارس علمی و مرکز بزرگ هنرهای تئاتر بوده است.
محراب پرغامس با نام محراب زئوس، یکی از سازههای باشکوه دنیای باستان است. در کتابخانة این شهر نسخههای خطی زیادی در زمینة پزشکی نگهداری میشد، زیرا این شهر مرکز علم پزشکی و شفا نیز بوده است.
در بیرون شهر پرغامس، بیمارستانی بوده که با کتیبهای به این مضمون چشمنوازی میکرد:"به نام خدایان مرگ، ورود ممنوع است"بیماران در استخرهایی که با برنز تزئین شده بود حمام میکردند، آبهای شفا بخش مینوشیدند و با دستهای ماساژور ماهر و پمادهای معطّر، قدرت را به ماهیچههای ضعیف خود باز میگرداندند. همچنین دارای سازهای دهنی ویژهای زیر طاقها پنهان شده بود و از طریق آنها صدای روان درمانگران نامرئی به گوش میرسید.
در مرکز شهر معبد بت پرست آرتمیس، الهة شکار، که بیش از دیگر خدایان توسّط مردم محلی مورد احترام بود، قرار داشت. و ساکنان پرغامس در معابد بت پرستی خود پیوسته قربانی میگذراندند.
پرغامس، پایگاه فرقة رسمی پرستش امپراطور نیز بود و يكي از مراكز شفای مربوط به معبد آسكلِپيوس به شمار میرفت.
همچنین این شهر دارای یک استودیوم بزرگ بوده که در آن بازیهای بیرحمانه مانند مبارزات گلادیاتوری انجام میشد.
حال با توجّه به این شرح بسیار کوتاه از وضعیّتِ شهر پرغامس، نامة خداوند برای کلیسای آن شهر، بیشتر برای ما قابل درک خواهد بود.
«12و به فرشتة کلیسای در پَرغامُس بنویس این را میگوید او که شمشیر دو دمة تیز را دارد.13اعمال و مسکن تو را میدانم که تخت شیطان در آن جا است و اسم مرا محکم داری و ایمان مرا انکار ننمودی، نه هم در ایّامی که اَنطیپاسِ شهیدِ امینِ من در میان شما در جایی که شیطان ساکن است کشته شد.14لیکن بحث کمی بر تو دارم که در آن جا اشخاصی را داری که متمسّکند به تعلیم بلعام که بالاق را آموخت که در راه بنیاسرائیل سنگی مصادم بیاندازد تا قربانیهای بتها را بخورند و زنا کنند.15و همچنین کسانی را داری که تعلیم نِقولاویان را پذیرفتهاند.16پس توبه کن و الاّ به زودی نزد تو میآیم و به شمشیر زبان خود با ایشان جنگ خواهم کرد.17آن که گوش دارد، بشنود که روح به کلیساها چه میگوید: و آن که غالب آید، از مَنِّ مخفی به وی خواهم داد و سنگی سفید به او خواهم بخشید که بر آن سنگ اسمی جدید مرقوم است که احدی آن را نمیداند جز آن که آن را یافته باشد» ( مکاشفه 2 : 12 - 17 ).
پرغامس از لحاظ فضای سیاسی و اجتماعی بسیار شبیه به اسمیرنا بوده، شاید تفاوتی که بتوان در بین این دو شهر و کلیساهای آن دید، اعتراف آشکار به ایمان و جفا دیدنِ به خاطر آن از سوی مسیحیان اسمیرنا؛ و مخفی کاری در ایمان و همزیستی با روند رایج شهر توسّط مسیحیان پرغامس میباشد.
حال کلیسایی که در مقابل کفرگویی سکوت میکند و کلام برندة خداوند را در مقابل مشرکان بیرون نمیکشد و در ظاهر با آنان همسو میشود، خداوند چگونه میبایست خود را معرّفی کند؟ پولس کلام خدا را به شمشیر تشبیه نموده: «17و خُودِ نجات و شمشیر روح را که کلام خدا است بردارید» ( افسسیان 6 : 17 ).
نویسندة رساله عبرانیان نیز این مهم را بیشتر گسترش داده و میگوید که کلام خدا مانند یک شمشیر دو لبة تیز است: «12زیرا کلام خدا زنده و مقتدر و برندهتر است از هر شمشیر دو دم و فرو رونده، تا جدا کند نَفْس و روح و مفاصل و مغز را، و مُمَیِّز افکار و نیّتهای قلب است» ( عبرانیان 4 : 12 ).
کلام خدا مانند یک شمشیر دو دم، یعنی هر دو لبه تیز میباشد، بلکه بسیار تیزتر و برندهتر از هر شمشیر دو دم دیگر است. کسی که آن را دارد، میبایست آن را از نیام بیرون کشیده و از قدرت آن برای ضربه زدن به بطالتها استفاده کند، و اگر این کار را نکند لبة دیگر آن که به سمت دارندة شمشیر است، میتواند خود او را دو پاره نماید. لذا وقتی شمشیر کلام در دست کسی است میباید آن را به حرکت درآورد، از آن روی که کلام خدا هیچگاه راکد نمیماند.
پس با این تفاسیر که رسولان خداوند از پیش به آن اشاره کرده بودند، این بار خود خداوند در خطاب به مسیحیان کلیسای پرغامس که در میان سخنوری بت پرستان و اهالی علم سکوت نموده بودند و با آن در ظاهر همسو شده بودند، خود را به این گونة تهدید آمیز معرّفی میکند: «12و به فرشتة کلیسای در پَرغامُس بنویس این را میگوید او که شمشیر دو دمة تیز را دارد.»
خداوند از ایمان قلبی آنان آگاه بود زیرا خصلت شمشیر دو دم است که مُمَیِّز افکار و نیّتهای قلب است، پس همان ایمان قلبی آنان برای خداوند قابل پذیرش بود و تنها ترس مانع از ابراز آن بوده، پس در ادامه این را به این کلیسا میگوید که: «13اعمال و مسکن تو را میدانم که تخت شیطان در آن جا است و اسم مرا محکم داری و ایمان مرا انکار ننمودی ...»
در ادامة همین آیه خداوند برای قرار دادن یک نمونه و الگوی عالی از ایمان برای کلیسای آن شهر، که چگونه انطیپاس تا پای جان به نام مسیح خداوند معترف بود و جان خود را داد، اشاره میکند: «... در ایّامی که اَنطیپاسِ شهیدِ امینِ من در میان شما در جایی که شیطان ساکن است کشته شد.» خداوند او را با نام شهیدِ امینِ خود معرّفی میکند، یعنی کسی که در امانت داری کامل، نام خداوند را داشت و تا به انتها به آن شهادت داد. و نیز مشخّصاً میگوید که آن شهر، شهری است که شیطان در آن ساکن است. این آشکار میکند که در این شهر روحهای شریر و دیوهای بسیاری بوده.
انطیپاس که بود؟ او یکی از نزدیکترین شاگردان یوحنّا بود که در قرن اوّل میلادی اسقف شهر پرغامس بود. او دارای عطیّة ایمان بود و قدرت برای اخراج ارواح شریر داشت.
وی مدّتی پس از ورود به پرغامس، توانست بسیاری از مردم آن شهر را با قوّت کلام و دور ساختن روحهای شریر به مسیحیّت بکشاند، و این امر برای کاهنان بت پرست خوشایند نبود؛ تا این که روزی او را گرفته و به معبد برده و او را تهدید نمودند:"آیا تو آن اَنطیپاس نیستی که اجازه نمیدهی هیچ یک از خدایان به چربی قربانی سیر شود؟ به خاطر تو، خدایان شهر ما را ترک کردهاند و دیگر نمیخواهند از آن محافظت کنند! بايد از قوانین ما پیروی کنی، در غیر این صورت مجازاتی درخور خواهی داشت."
اَنطیپاس در جواب آنان گفت:"اگر خدایان شما نتوانند خودشان به خاطر توهینی که به آنها وارد شده مجازات کنند و با تشخیص شکست خود توسّط یک پیر مرد، از شما کمک مىگيرند، پس چگونه میتوانند از شهر محافظت کنند؟"
کاهنان بت پرست که خشمگین شده بودند، او را به معبد آرتمیس کشاندند و در آب داغ در ظرفی مسی انداختند که در آن قربانی تقدیم میکردند. بعد مرگ او، مسیحیان بقایای برجای مانده از جسد او را گرفته و در شهر دفن نمودند.
در این جا یک اشارة بسیار جالب میبینیم که میبایست این حقایق را برای ما روشن سازد! در نامه به کلیسای پرغامس، به نام انطیپاس بر میخوریم که چند وقت قبل از نگاشتن نامهها برای هفت کلیسا شهید شده بود. و حال آن که در هیچ یک از هفت نامه به کلیساها نام هیچ یک از فرشتگان، یعنی رسولان کلیسا برده نشده است. یعنی چه؟
اوّل این که، نامه برای کلیساهای همان زمان نوشته و به انضمام کتاب مکاشفه فرستاده شده، که بالاتر به این اشاره کردیم.
دوّم این که، وقتی خداوند از نام انطیپاس و نامهای دیگری مانند ایزابل در نامههای خود یاد میکند ولی اسم و نشانی از رسولان کلیساها نمیآورد، یعنی نمیخواسته نامهای این رسولان مشخّص گردد، و یا به دلایلی نمیتوانسته به نامهایی اشاره کند! پس ما نیز نمیبایست کسانی را برای این جایگاهها معرّفی کنیم. این اشتباه خواهد بود، خصوصاً این که قرنهای زیادی از اعطای مکاشفه میگذرد و خداوند کسی را معرّفی نکرد.
از منظری دیگر چرا میگوییم نمیتوانسته؟ چون این هفت کلیسا به طور هم عرض و با هم تا به انتهای روز ششم خواهند بود و چون بقا دارند نمیتوانند از رسولان خداوند بیبهره باشند. لذا در هر یک از این کلیساها میبایست رسولانِ دیگری نیز آمده باشند تا کلیسا را برقرار نگه دارند؛ پس نامهای که به اوّلین رسیده، در هر یک از آن کلیساها میبایست به دست رسولان بعدی، در طول تاریخ رسیده و اسرار مکاشفه برای آنان مکشوف گردیده باشد؛ که چون این گونه باشد، نمیتوان نام خاصی را فقط برای این کلیساها مصوّر شد.
آیة چهاردهم به افرادی در کلیسای پرغامس اشاره میکند که طبعی مانند بلعام داشتند. بلعام یک نبی در خارج از قوم اسرائیل بود. او در عین این که خدا با او سخن میگفت، ولی بعدها به طمع دنیا، باعث انحراف قوم اسرائیل از اطاعت مطلق خدا شد.
او با یک آموزة هولناک، باعث درآمیختن قوم بنیاسرائیل با دختران بت پرست موآبی گردید، و با این حیله مردان اسرائیلی را به سمت زنا و پرستش بتها و خوردن قربانیهای آنان کشاند، که این عمل موجب خشم و نفرت شدید خدا گردید.
در کلیسای پرغامس نیز افرادی طمّاعِ دنیا بودند که با چنین تعالیمی مسیحیان را به درآمیختن با تفکّرات بت پرستانه و خوردن قربانی بتهای آنان ترغیب میکردند و عملاً بخشی از کلیسا را به سمت زنای روحانی کشاندند. «14لیکن بحث کمی بر تو دارم که در آن جا اشخاصی را داری که متمسّکند به تعلیم بلعام که بالاق را آموخت که در راه بنیاسرائیل سنگی مصادم بیاندازد تا قربانیهای بتها را بخورند و زنا کنند.»
در آیة پانزدهم میبینیم که علاوه بر کسانی که به تعلیم بلعام سالک بودند، کسان دیگری نیز حضور داشتند که با تفکّری نقولاوی به پیش میرفتند: «15و همچنین کسانی را داری که تعلیم نِقولاویان را پذیرفتهاند.»
به نقلِ قول از ایرانوس ( 130 - 202 میلادی ) میگویند، او در خصوص نقولاویان گفته، شخصی به نام نیکلاس ( نیکولاؤس ) بنیانگذار فرقة نقولاویان بوده؛ او جزو هفت شمّاسی بود که توسّط رسولان، برگزیده شده بود.
«1و در آن ایّام چون شاگردان زیاد شدند، هلّینِستیان از عبرانیان شکایت بردند که بیوهزنان ایشان در خدمت یومیّه بیبهره میماندند.2پس آن دوازده، جماعتِ شاگردان را طلبیده، گفتند: شایسته نیست که ما کلام خدا را ترک کرده، مائدهها را خدمت کنیم.3لهذا ای برادران، هفت نفر نیک نام و پر از روحالقدس و حکمت را از میان خود انتخاب کنید تا ایشان را بر این مهم بگماریم.4امّا ما خود را به عبادت و خدمتِ کلام خواهیم سپرد.5پس تمام جماعت بدین سخن رضا دادند و استیفان مردی پر از ایمان و روحالقدس و فیلپس و پَروُخُرُس و نیکانوُر و تِیموُن و پَرْمِیناس و نِیقولاؤسِ جدید، از اهل اَنطاکیه را انتخاب کرده،6ایشان را در حضور رسولان بر پا بداشتند و دعا کرده، دست بر ایشان گذاشتند» ( اعمال 6 : 1 - 6 ).
امّا بعدها او تحت تأثیر اعتقادات گنوستیکی، فرقة نقولاویان را تأسیس کرد. و این فرقه تأثیرات زیادی بر روی کلیسای افسس و پرغامس و طیاطیرا گذاشت تا به حدی که مسیحیان را تشویق به خوردن قربانی بتها میکردند.
کلمنت اسکندریّه ( 150 - 215 میلادی ) در خصوص این فرقه میگوید: آنان معتقد بودند که فیض خدا سبب آزادی بیحد و حصر میباشد.
نقولاویان ایماندارانی بودند که به خاطر لذّت بردن از بعضی گناهان، حد وسط را در ایمان لحاظ میکردند و برای رسیدن به این مقصود و تسلّط بر عوام، خود را به دروغ رسول میخواندند.
معنی واژة نقولاویان به معنی پیروزی، تسلّط و اعمال قدرت بر مردم است. میگویند نیکولائوس"مردی بود که بر کلیسا حکومت میکرد. او فلسفة یونان را وارد کلیسا نمود. پیروان فرقة نقولاویان معتقد بودند که گناهان جسم بر روی روح انسان تأثیر منفی ندارد، برای همین مسیحیان میتوانند از هوا و هوس نفس پیروی نمایند، بدون آن که روحشان آسیب ببیند.
عدّهای از مفسران میگویند که نقولاویان تعلیم جدایی طبقة کشیشها و ایمانداران عوام را میدادند. عبارت نقولاویان از دو واژة یونانیِ نیکولاس ( به معنی پیروزی، غلبه و فتح کردن ) و لائوس ( به معنای مردم ) مشتق شده. برخی باور دارند که نقولاویان به شدّت مروّج جدایی کشیشها با عامة مردم دنیا بودند. در آن روزگار، پیروان این مکتب، کلیسا را به دو بخشِ طبقة کشیشها و طبقة عامة مردم تقسیم میکردند.
حال کلیسای پرغامس شبیه به قوم اسرائیل در زمان بلعام و با تفکّری نقولاوی میباشد. لذا خداوند نفرت خود را از این بخشِ منحرف شده از کلیسایش نشان داد و آنان را به توبه فرا میخواند و هشدار میدهد که چون بیاید با شمشیر کلام با حیلهها و تعالیم کذبشان شدیداً مقابله خواهد نمود: «16پس توبه کن و الاّ به زودی نزد تو میآیم و به شمشیر زبان خود با ایشان جنگ خواهم کرد.»
حال آیة آخر در همین راستا تمام میکند. خداوند به آنانی که گوش شنوا دارند مژده میدهد، میدانید؟ کسانی که با خوراک بتها آمیخته میشوند معمولاً گوشی برای شنیدن صدای روحالقدس ندارند. بلعام با قوم اسرائیل چنین کرد و نقولاویان نیز با کلیسا چنین کردند. پس خدا به بقیّتی که در این کلیسا هنوز به قربانی بتها و تعالیم کذب آلوده نشدهاند میگوید.
«17آن که گوش دارد، بشنود که روح به کلیساها چه میگوید، و آن که غالب آید، از مَنِّ مخفی به وی خواهم داد و سنگی سفید به او خواهم بخشید که بر آن سنگ اسمی جدید مرقوم است که احدی آن را نمیداند جز آن که آن را یافته باشد» ( مکاشفه 2 : 17 ).
خداوند به کسانی که بر وسوسة دنیا و التقاط با لذّات و تعالیم کاذب، غلبه کنند و قاطی نشوند این وعده را میدهد که از آن مَنِّ مخفی، خوراک آسمانی، کلام همیشه تازة خدا، بدن مسیح که تنها برای برگزیدگان است، بخوراند تا زنده بمانند.
و نیز سنگی سفید به او خواهد بخشید که مرقوم به نامی جدید و ناشناس است. سفید به معنی پاکی و خلوص است، در کتاب مقدّس هر جا چیزی با رنگ سفید آمده به تقدّس و پاکی اشاره دارد. در روانشناسی این رنگ را یکی از زبانهای روح میدانند. عروس در بسیاری از کشورها سفید میپوشد، زیرا این رنگ، نشان یک باکره به مفهوم پاکی و قداست است و به عنوان رنگ کمال محسوب میشود.
سنگ سفید که نامی بر آن مرقوم است و هیچ کس از آن آگاه نیست، یک لوح مقدّس میباشد، در گذشتههای دور، در مناطق مختلف زمین، برای بستن یک عهد و پیمان معمولاً کاری خاص یا چیزی به عنوان نشانة عهد رد و بدل میشده. مثلاً وقتی که ابراهیم از غلام خود خواست تا به او قولی بدهد.
«1و ابراهیم پیر و سالخورده شد و خداوند، ابراهیم را در هر چیز برکت داد.2و ابراهیم به خادم خود که بزرگ خانۀ وی و بر تمام مایملک او مختار بود، گفت: اکنون دست خود را زیر ران من بگذار.3و به یهوه، خدای آسمان و خدای زمین، تو را قسم میدهم، که زنی برای پسرم از دختران کنعانیان که در میان ایشان ساکنم نگیری،4بلکه به ولایت من و به مولدم بروی، و از آن جا زنی برای پسرم اسحاق بگیری.» (پیدایش 24 : 1 - 4 ).
دست در زیر ران گذاشتن و سوگند خوردن، یک نشان عهد در آن زمان و منطقه بوده. همچنین در جاهای دیگر زمین و نزد اقوام دیگر به اشکال دیگری رایج بوده، یکی از این نشان عهدها که معروف میباشد، نمک بود که به عنوان نشان عهد به میان میآمد.
حال سنگ سفید، یا به عبارتی یک لوح سفید سنگی، مانند دو لوحی که در عهد عتیق، خدا ده فرمان را بر روی آن مکتوب کرد و به دست موسی داده بود، یک نشان عهد است که بر روی آن نامی خاص مرقوم است که هیچ کس به جز آنانی که در آن عهد و پیمان قرار میگیرند از آن با خبر نخواهند شد. نام مرقوم بر آن، نشانی برای شناسایی شدن و ورود به جایی است که فقط دارندة آن میتواند از آن استفاده کند.
آن چه جالب و در واقعیّت دیده میشود، این است که فهمیدنِ نام مرقوم بر روی این سنگ، برای بسیاری امکانپذیر نیست، با این که از این نام بارها در کتاب مقدّس یاد شده، در کمال تعجّب بسیاری از کلیساها هنوز نمیتوانند این نام را ببینند!
این کدام نام جدید است؟ امّتها خدا را با اسامی مختلفی میشناسند و معرّفی میکنند و هیچ کدام از آنها نامی جدید نیست زیرا در طول تاریخ بشری بوده. قوم اسرائیل خدا را با نامهای: ال، الوهیم، یهوه، ادونای و ... غیره، میشناسند که نامهای خدا در پیش از آمدن مسیح در عهد عتیق بودهاند.
متأسّفانه در نزد بسیاری از نهادهای کلیسایی که فرقه شدهاند نیز برای نام خدا از واژههایی مانند: پدر و پسر و روحالقدس، و قدّیسین متعدّد دیگر استفاده میکنند و در تعمیدها و نیایشهای خود از آن نامها استفاده میکنند.
این نام تنها در کلیسای خداوند عیسی مسیح شناخته شده است، در کلیسای پرغامس فقط آنانی که با قربانی بتها و تعالیم کاذب آمیخته نشده بودند، این نام برایشان آشکار شده بود. پطرس در خصوص این نام میگوید: «10جمیع شما و تمام قوم اسرائیل را معلوم باد که به نام عیسی مسیح ناصری که شما مصلوب کردید و خدا او را از مردگان برخیزانید، در او این کس به حضور شما تندرست ایستاده است.11این است آن سنگی که شما معماران آن را رد کردید و الحال سرِ زاویه شده است.12و در هیچ کس غیر از او نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان باید ما نجات یابیم» ( اعمال 4 : 10 - 12 ).
آیا به یاد دارید پولس در خصوص نام خداوند عیسی مسیح چه گفته بود: «3پس شما را خبر میدهم که هر که متکلّم به روح خدا باشد، عیسی را اَناتیما نمیگوید و احدی جز به روحالقدس عیسی را خداوند نمیتواند گفت» ( اوّل قرنتیان 12 : 3 ).
حال خداوند به کلیسای پرغامس که بخشی از آن به دنبال اسامی و اعتبارات دیگری رفته است و گوش شنوا ندارد، خطاب میکند. آن که گوش شنوا برای شنیدن صدای روحالقدس دارد، سنگی سفید به او خواهم داد که نامی جدید بر آن مرقوم است. این نامِ همان مَنِّ مخفی در تاریخ قوم بوده که حیات میبخشد.
خداوند عیسی مسیح گفت: «47آمین آمین به شما میگویم هر که به من ایمان آرد، حیات جاودانی دارد.48من نان حیات هستم.49پدران شما در بیابان منِّ را خوردند و مردند.50این نانی است که از آسمان نازل شد تا هر که از آن بخورد نمیرد.51من هستم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. اگر کسی از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند و نانی که من عطا میکنم جسم من است که آن را به جهت حیات جهان میبخشم» ( یوحنّا 6 : 47 - 51 ). آمین.
نظرات
ارسال یک نظر