سرِ الف و یاء، و اوّل و آخر چیست؟
سرِ الف و یاء، و اوّل و آخر چیست؟
یوحنّا انتهای مقدّمة خود را برای ورود به موضوع اصلی مکاشفة عیسی مسیح با جملة بسیار تکان دهندهای که از خود خداوند شنیده بود به پایان میرساند: «8من هستم الف و یاء، اوّل و آخر، میگوید آن خداوند خدا، که هست و بود و میآید، قادر عَلَیالاِطلاق.»
الف و یا:
"الف و یا"در عهد عتیق و در هیچ کتب مقدّس دیگری نیامده و فقط با این عبارت در کتاب مکاشفه مواجه هستیم. امّا عبارت اوّل و آخر در صحف انبیا نیز دیده میشود.
حرف ربطِ"و"در بین هر واژه ( الف و یا؛ اوّل وآخر )، هر چند دو کلمه را به هم مربوط میکند، امّا به معنی پیوستگی و گویای یک خط سیر ممتد نیست، بلکه"و"در عین پیوند کردن دو کلمه، نشان از مستقل بودن آنها نیز هست. اگر منظور به یک پیوستگی و خط سیر ممتد بود، میبایست به جای"و"از کلمات"تا"یا"الی"استفاده میشد. مثل: الف تا یا؛ اوّل الی آخر.
از صدة نهم پیش از میلاد مسیح نگارش به زبان یونانی رایج شد. این زبان دارای ۲۴ حروف الفبا میباشد که یکی از کهنترین و کاملترین سامانههای الفبایی است که هنوز نیز کاربرد بسیار دارد. بسیاری از نوشتههای عهد جدید به این زبان است؛ و یوحنّا، کتاب مکاشفه را نیز به زبان یونانی نوشته است. لذا او این آیه را در زبان یونانی چنین نگاشته:
«من الف و یا و ابتدا و انتها و اوّل و آخر هستم.»
I egw am eimi Alpha a and kai Omega w, the beginning arch and kai the end teloV, the first prwtoV and kai the last escatwV.
الف و یا که حرف اوّل و آخر الفبای زبان پارسی است در کتاب مقدّسهای پارسی نوشته شده، امّا این برگردان شده از زبان یونانیِ کتاب مقدّس میباشد که بیشترِ نوشتههای عهد جدید به این زبان نوشته شده است.
در الفبای زبان یونانی حرف اوّلِ آن آلفا (Άλφα ) است که صدای آ ( Α,α ) میدهد، و حرف آخر آن اومگا ( Ωμέγα ) میباشد که صدای او ( Ω,ω ) میدهد. در برگردان به هر زبان دیگری، حرف و صدایی مربوط به آن زبان را دارد. لذا به هیچ وجه نمیتوان از الف و یاء برداشتی که دالِ بر مخفّفِ واژهای بودن را نمود زیرا در اصل زبان یونانی نیز حرف آخر آن که اومگا میباشد، به هیچ واژة مهم کتاب مقدّسی دلالت ندارد؛ لذا منظور از مخفّف بودن منتفی است.
دیگر این که، با توجّه به نوع ادبیّات به کار رفته در کتاب مکاشفه، چون شبیه به صحفِ انبیا و کتب عهد عتیق است و شباهتی به انجیل یوحنّا و سایر نوشتههای او ندارد، و از آن جایی که خداوند عیسی مسیح و یوحنّا هر دو یهودی بودند و زبان مادری آنان عبری بوده، باور این که خداوند رؤیا را به زبان یونانی داده باشد بسیار سخت است. این دقیقاً مثل آن است که بگویید وقتی دو نفر انگلیسی زبان به هم میرسند و میخواهند مسائل بسیار مهمی را به هم بگویند به زبان پارسی با هم صحبت کنند! امّا حقیقت این است، با وجودی که یوحنّا یک شخص یهودی و عبری زبان بود امّا این کتاب به زبان یونانی نوشته شده است، نه این که به یونانی ترجمه کرده باشد! چون هیچ نسخة قدیمیترِ عبری از آن موجود نمیباشد. چرا این گونه شد؟ میتوان نظراتی قوی و قابل قبول برای آن آورد، امّا صحّت و سقم آن باز در پردة ابهام خواهد ماند، لذا به این موضوع نمیپردازیم.
در هر حال در کتاب مقدّسِ یونانی نیز نوشته شده « egw eimi a kai w ( من الف و یا هستم )» الف و یاء حرف اوّل و آخر الفبای پارسی است. در میان این دو حرف، کلمة"تا"و یا"الی"نیامده ( ابتدا تا انتها ) تا چنین برداشت شود او به کل حروف الفبا از الف تا یاء اشاره دارد، یا به عبارتی به"کلام"بودن خود اشاره میکند، بلکه بین آنها حرف"و"آمده ( ابتدا و انتها ) او فقط به حرف اوّل و حرف آخر الفبای زبان اشاره دارد؛ او فقط حرف اوّل و آخر را زده؛ با حرفهای میانی کاری ندارد. لذا منظور از این که او کلام خدا است نیز منتفی میگردد چون کلام همة حروف زبان را در بر میگیرد.
او حرف اوّل و حرف آخر است؛ او الف و یاء است؛ او آلفا و اومگا است. حرفهای دیگر هیچ مهم نیست، او از الف"تا"یاء نیست، او الف"و"یا است. فقط حرف اوّل و آخر که او است مهم میباشد! حرفهای بسیاری زده میشود! امّا او است که حرف اوّل و آخر را میزند. حرف اوّل آغاز کننده است و حرف آخر به تمام کُنشها پایان میدهد؛ لذا همیشه فقط آن که حرف اوّل و آخر را میزند مهم است. حرف فقط حرف او است!
آیا متوجّه شدید؟ خداوند میگوید من حرف اوّل و آخر هستم؛ من حرف اوّل و آخر را میزنم؛ در ابتدا فقط او بود که حرف اوّل را زد، و جهان پدید آمد، و در انتها نیز فقط او است که حرف آخر را میزند و همه چیز تمام میشود. در دنیا بسیاری آمدند و در این میان خیلی حرفها و مذهبها و آیینها و اعتقادات و ... را شکل دادند و حرفهای بسیاری زدند؛ اینها حرفهای میانی است امّا او است که حرف اوّل و آخر است. همه چیز در او بسته شده است.
یقیناً زیاد شنیدید که میگویند شما هر چه میخواهید بگویید ولی در نهایت فلانی حرف اوّل و آخر را خواهد زد. و همان خواهد شد که او میگوید، این نشان از اقتدار مطلق و بلامنازع آن شخص است. خداوند عیسی مسیح میگوید: «من الف و یا هستم.» این نشان اقتدار او است، این اقتدار کی به او داده شد؟ زمانی که او کشته شد و از قبر قیام نمود: «18پس عیسی پیش آمده، بدیشان خطاب کرده، گفت: تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است» ( متّی 28 : 18 ). حال میفهمید چرا در عهد عتیق یهوه نگفته بود من الف و یاء هستم؟
او در ابتدا همه چیز را آغاز کرده بود امّا تمام نکرده بود زیرا هنوز کلید عالم اموات در دستان شیطان بود و او بر مردگان سیطره داشت؛ هنوز او صاحب قدرت موت بود: «14پس چون فرزندان در خون و جسم شراکت دارند، او نیز همچنان در این هر دو شریک شد تا به وساطت موت، صاحب قدرت موت یعنی ابلیس را تباه سازد» ( عبرانیان 2 : 14).
هنوز شیطان بر زمین اقتدار داشت و خود را مالک زمین میدانست؛ یادتان هست زمین را به مسیح نشان داد و در قبال پرستش شدن حاضر بود همه چیز را به او بدهد؟ «8پس ابلیس او را به کوهی بسیار بلند برد و همة ممالک جهان و جلال آنها را بدو نشان داده،9به وی گفت: اگر افتاده مرا سجده کنی، همانا این همه را به تو بخشم» ( متّی 4 : 8 - 9 ).
هنوز شیطان حرفی برای زدن داشت. هنوز سَرِ آن مار قدیمی کوبیده نشده بود. امّا وقتی خداوند مصلوب شد و قیام نمود او تمام اقتدار شیطان را از او گرفت و حتّی کلید عالم اموات را از دستانش درآورد و حرف آخر را زد: «18و مرده شدم؛ و اینک تا ابدالآباد زنده هستم و کلیدهای موت و عالم اموات نزد من است» ( مکاشفه 1 : 18 ).
اوّل و آخر:
این صدا سپس خود را با عنوان دیگری نیز معرّفی میکند:"و اوّل و آخر هستم." اوّل و آخر در معنی با ابتدا و انتها فرق دارد. ابتدا و انتها حکایت از آغاز و پایان یک چیز دارد، یعنی چیزی هست که دارای ابتدا و دنباله و ادامهای است که به انتها میرسد. امّا وقتی گفته میشود اوّل ( یا همان نخست ) میتواند هیچ ادامهای نداشته باشد و همان نخست تنها باشد، مانند کسی که تنها دارای یک فرزند نخستزادة ذکور باشد و آن فرزند، تنها اولاد او باشد. اوّل ( نخست ) یعنی عدد یک و لزومی ندارد دو یا چند در ادامهاش بیاید و باشد. و وقتی که گفته میشود آخر، این آخر میتواند بدون شروع و پیشوند و سیر تکاملی باشد، مانند شخصی که تنها یک فرزند آورده و میگوید این فرزند من دیگر آخری است و هیچ لزومی ندارد که قبل او فرزندان دیگری بوده باشند.
حال خداوند عیسی مسیح میگوید: «من ... اوّل و آخر هستم.» حرف ربط"و"در وسطش آمد، یعنی یک اوّلی هست و یک آخری، پس این دو یکی نیستند. از سویی دیگر این اوّل و آخر باید به وسعت عظمت خداوند نیز باشد، لذا فقط یک اوّل و آخر است که چنین عظمتی را دارد.
در حیات، تنها سه بُعد و حقیقت وجود دارد:
1. ازل: بدون آغاز، فناناپذیر، حیات جاویدان، که در آن تنها خدا بود.
2. جهان هستی: دارای ابتدا و انتها، فانی، دارای زندگی و مرگ ( به نفخهای پدید آمد و محو خواهد شد. )
3. ابد: بدون پایان، فناناپذیر، حیات جاویدان، که تنها خدا و یافتگان روح خدا در یگانگی با او هستند.
خداوند عیسی مسیح اشاره میکند که او همان خدای قدیر، پدر سرمدی (ازلی) است، آن گونه که اشعیای نبی نیز شهادت داده؛ او اوّل است. و نیز او همان خدای ابدی است که بسیاری را از چشمة آب حیات خواهد نوشاند و در ابد خدای ایشان و در میان ایشان خواهد بود، او آخر است. او به طور واضح به ذات الوهی خودش اشاره میکند.
خداوند عیسی مسیح کل در کلِ همه چیز است. او حق است. او حرف اوّل و آخر، الف و یاء است. او ابتدای جهان هستی، پدید آورنده و در انتها داوری کنندة نهاییِ آن است، او ابتدا و انتها است. متوجّهاید؟! در حال بزرگتر شدن است! او در ازل تنها بود و در ابد بسیاری را از جهان هستی برخواهد گرفت و با خود خواهد برد، او اوّل و آخر است. او خداوند خدای قادر مطلق است.
و پس از معرّفی پرجلال خود به یوحنّا میگوید: «... آن چه میبینی در کتابی بنویس» منظور نظر خداوند از دادن مکاشفه به یوحنّا مکتوب گردیدن آن بود. همیشه خدا برای مواردی فرمان بر نگارش میداد که فوقالعاده برای انسانها مهم بوده، مانند لوحهای ده فرمان و ...؛ پس زمانی که میگوید در کتابی بنویس منظور خداوند این بود که تمامی این کلام مکاشفه تا به انتها مکتوب و ماندگار برای تمام نسلهای انسان بماند، از آن روی که حاوی مطالب بسیار مهمی میباشد.
بسیار دقّت کنید! فوقالعاده مهم است! چنین منظوری نمیتواند مطلقاً برای زمانهای آخر باشد، این کلامِ مکاشفه میبایست در گذر تاریخ بشری برای هر مقطعی مهم و قابل فهم بوده باشد، زیرا از تمام طول تاریخ تا به انتها را روایت میکند؛ منتهی برای هر دورهای میبایست آن چه در همان زمان واقع میگشت مکشوف میشد. زیرا آیندة هر مقطعی از تاریخ هنوز نیامده بود تا برای آنان قابل درک باشد، امّا کلّیات مکاشفه در خیلی از جاها قابل فهم برای تمام دورهها باید بوده باشد، فقط کافی بود تا مردم هر زمان با کلام خدا همراه و هماهنگ میماندند.
از منظری دیگر باور این که خداوند مکاشفه را فقط برای مردم زمان آخر فرستاده، نشان از بیانصافی و بیاهمیّتی ایمانداران مسیحی در طول تاریخ بزرگ کلیسا، در نگاه خداوند میباشد! در صورتی که او در همان ابتدا خواسته تا این کتاب مکتوب و برای هفت کلیسای در آسیا فرستاده شود. لذا تعلیم این که مکاشفه باید در زمان آخر حقایق آن باز میشد یک تعلیم اشتباه است.
تاریخ کلیسا مردان و زنان بسیار بزرگی به خود دیده که در کلام خدا زندگی میکردند و از انحرافات هر دورهای برحذر ماندند.
برگرفته از کتاب"مکاشفه، سر هفت کلیسا"نوشتة: لوک رایان
این اثر تحت مجوز Creative Commons Attribution 4.0 International ( CC BY 4.0 ) منتشر شده است. استفاده از این اثر تنها در صورتی مجاز است که محتوای اصلی بدون هیچ گونه تغییری حفظ شده و منبع به دقّت ذکر گردد.
نظرات
ارسال یک نظر