سرِ هفت کلیسای در مکاشفه
سرِ هفت کلیسای در مکاشفه
«9من یوحنّا، که برادر شما و شریک در مصیبت و ملکوت و صبر در عیسی مسیح هستم، به جهت کلام خدا و شهادت عیسی مسیح در جزیرهای مسمّی به پَطْمُس شدم.10و در روز خداوند در روح شدم، و از عقب خود آوازی بلند چون صدای صور شنیدم، 11که میگفت: من الف و یا، و اوّل و آخر هستم. آن چه میبینی در کتابی بنویس، و آن را به هفت کلیسایی که در آسیا هستند، یعنی به اَفَسُس و اِسمیرنا و پَرغامُس و طیاطیرا و ساردِس و فیلادَلفیه و لائودکیه بفرست.» ( مکاشفه 1 : 9 - 11 ).
از آن جایی که یوحنّا این کتاب را برای مسیحیان در کلیسای خداوند عیسی مسیح مینوشت، خود را برادر آنان و شریک در مصیبت و ملکوت خداوند عیسی مسیح خواند. و سریعاً شهادت میدهد که حکمت خدا در تبعید او به جزیرة پطمس، از آن جهت بوده که میبایست در تبعید و سختی، شهادت خداوند عیسی مسیح مبنی بر کلام خدا برای آینده یعنی مکاشفه را دریافت میکرد. خداوند هرگاه بخواهد کلام ویژهای به کسی بدهد او را از محیط آرام و مدرن دنیایی جدا میسازد و او را به بیابان یا به دشواری دنیا میاندازد، آنگاه با او سخنان بزرگ میگوید.
یوحنّا شهادت میدهد که وقتی مکاشفه برای او فرستاده شد، آن یک روز خداوند بود. آیا میدانید که روز خداوند چگونه روزی است؟ روز خداوند، موقعیّتی است که در آن هر چه اتّفاق بیفتد تماماً در اراده و خواست و قدرت خدا خواهد بود و شیطان و هیچ یک از شریران او در آن موقع بینا و شنوا و توانا نخواهند بود، گویی کاملاً از صفحة وجودیّت محو شدهاند.
یعنی در زمانی که مکاشفه برای او فرستاده شد او تماماً در فضایی روحانی و تحت قدرت الهام خداوند بوده و احتمال هیچ گونه رخنه و وجودیّتی از شیطان نبوده که نقشی در آن الهامات داشته باشد.
آغاز رؤیت او با صدایی مهیب همراه بود که از پشت سر او بلند شد، صدایی از پشت سر، حکایت از آشکار شدن رازهایی دارد که شخص هیچگاه در پیش روی خود نداشته و خبری از آن ندارد.
این صدا خود را به یوحنّا چنین معرّفی میکند: «... من الف و یا، و اوّل و آخر هستم ...» یوحنّا چون این را شنیده بود، مقدّمة خود را با این دو عنوان پرجلال خداوند به پایان رسانده بود.
انحراف بزرگ:
حال خداوند، در همین ابتدای امر از یوحنّا میخواهد که «آن چه میبینی در کتابی بنویس، و آن را به هفت کلیسایی که در آسیا هستند، یعنی به اَفَسُس و اِسمیرنا و پَرغامُس و طیاطیرا و ساردِس و فیلادَلفیه و لائودکیه بفرست.»
برخی از محقّقین و اندیشمندان مسیحی، از این آیه تا به انتهای باب 3 مکاشفه، یک آموزهای عجیب با چنین مضمونی بیرون کشیدند: هر چند این هفت کلیسا در زمان یوحنّا وجود داشته، امّا منظور خداوند از این هفت کلیسا، کلیسا نبوده بلکه کلیسا به هفت دوره تا به انتهای زمان و تا وقت ربودگی عروس تقسیم میگردد و هر دوره به این ترتیبی که نام کلیساها برده شده نامگذاری میگردد، و هر دورهای دارای خصوصیّاتی مشابه آن کلیسا در عصر یوحنّا باید باشد و برای هر دورهای یک فرشته یا همان رسول منتخب شده.
این فرضیّه پیروان بسیاری در دنیا دارد و حسب باور به این فرضیّه، انحرافات بسیاری شکل گرفته، تا به جایی که پیروان آن در عمل این هفت فرشته، خصوصاً فرشتة دورة هفتم را تبدیل به اشخاصی ماورایی که هیچ اشتباه و خطایی در آنان نیست کردهاند! و در عمل، خود خداوند عیسی مسیح را در زیر سایة این اشخاص برده و حتّی کتاب مقدّس را مرجعی بعد از کلام آنان قرار دادهاند. هر چند خود آن اشخاص هیچگاه چنین باورهای افراطی پیروان خودشان را نداشتند.
لذا ضرورت ایجاب میکند که به طور دقیق در ابتدا به این فرضیّه و ادلّههای مربوط به رد بودن هفت دورة کلیسا پرداخته شود و سپس حقیقت کلام خداوند در این خصوص آشکار گردد.
عدم سندیّت کتاب مقدّسی:
این تئوری میگوید که هفت کلیسای در آسیا، سایهای از هفت دوره برای کلیسا میباشد که تا زمان آخر یکی بعد از دیگری خواهند آمد. این تئوری مطلقاً استناد کتاب مقدّسی ندارد، زمانی میتوان در کتاب مقدّس چیزی را سایة دیگری دانست که هر دو مورد در کتاب مقدّس به شکلی آشکار اتّفاق افتاده یا ردی از آنها موجود باشد.
مثلاً وقتی یونس به شکم نهنگ میافتد و سه روز بعد به اذن خدا از آن بیرون میآید را با مرگ و قیام خداوند عیسی مسیح سایه میزنیم، این هر دو واقعه در تاریخ بشری اتّفاق افتاده است.
ولی در مکاشفه، هفت کلیسا با خصوصیّاتِ خاص وجود دارد، امّا برای تقسیم بندی تاریخ کلیسا، هیچ نبوّت، یا کلامی از خداوند یافت نمیشود که این مدّعا را اثبات کند، مطلقاً در هیچ کجای کتاب مقدّس ذکری روشن و حتّی تیره، که ما را به سمت اکتشافِ هفت دوره بودن کلیسا برساند وجود ندارد، که بتوان گفت آن کلیساها سایهای از این هفت دورة کلیسا میباشند! هفت دوره بیشتر به یک توهّم تئوری شباهت دارد تا به یک واقعة تاریخی و کتاب مقدّسی.
چسباندن و ربط دادن وقایع مکتوب، یا اشارات عددی مکتوب مثل عدد هفت که در کتاب مقدّس آمده، به یک دیگر اشتباه است، مگر این که: یا خود کتاب مقدّس در جایی، یک ربطی از آنها را نشان دهد، و یا این که در آنها تشابهات هم عرض وجود داشته باشد.
مثلاً وقتی که موسی در بیابان، یک مار برنجی را بر سر نیزه میکند تا هر کسی که از نیش مارهای سمی در حال هلاکت بود به آن بنگرد و زنده بماند، آن را سایهای از خداوند عیسی مسیح میدانیم که باید مصلوب و افراشته گردد تا هر کسی که به او ایمان آورد، از نیشِ موت، نجات یابد و زنده بماند؛ ارتباط بین این واقعه را در خود کتاب مقدّس میبینیم که خداوند عیسی مسیح فرموده است.
«14و همچنان که موسی مار را در بیابان بلند نمود، همچنین پسر انسان نیز باید بلند کرده شود،15تا هر که به او ایمان آرد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد» ( یوحنّا 3 : 14 - 15 ). این جایی است که خود کتاب مقدّس به ما یک ربطی میدهد.
و یا وقتی که ایلیا از دست اخاب به بیابان فرار میکند و در آن جا سه سال و نیم با یک پیر زن و پسرش زندگی میکند و خداوند آنان را با یک تاپو آرد و کوزة روغن در آن مدّت طولانی خوراک میدهد را سایهای از باکرههای نادان که در زمان آخر به خاطر جفاهای وحشتناک زمین به بیابان فرار میکنند و خداوند آنان را به مدّت سه سال و نیم نگهداری میکند، میدانیم؛ در این جا نیز تشابهات کاملاً هم عرض میبینیم که آن را سایة دیگری میسازد.
به قرار زیر:
ü ایلیا برگزیدة خدا در آن زمان در زمین = باکرههای نادان برگزیدة خداوند در زمین.
ü ایلیا از جفای اخاب فراری به بیابان = باکرههای نادان از جفای ضد مسیح فراری به بیابان.
ü ایلیا سه سال و نیم در بیابان = باکرههای نادان سه سال و نیم پایانی دنیا در بیابان.
ü خوراک دادن و مراقبت خدا از ایلیا = خوراک دادن و مراقبت خدا از باکرههای نادان.
این یک سایة هم عرض است؛ وقایع این دو اتّفاق بسیار شبیه به هم است؛ یکی اتّفاق افتاده و دیگری را خود کتاب مقدّس شهادت میدهد که خواهد افتاد. وضعیّت باکرههای نادان را در کتاب مکاشفه میتوانید بخوانید.
حال در ربط دادن هفت کلیسای نام برده شدة آسیا در زمان یوحنّا، به هفت دوره شدن کلیسا نه استناد کتاب مقدّسی وجود دارد و نه نشانی از هم عرض بودن در سایة روحانی بین آنها. چگونه؟
به قرار زیر:
ü هفت کلیسا و رسولانش در آسیا بودند، امّا تاریخ ارائه شده برای هفت دورة کلیسا، از آسیا و اروپا و آمریکا میباشد.
ü هفت کلیسا و رسولانش هم زمان در کنار هم بودند و در سیر توالی زمان، قرار نداشتند، امّا هفت دورة کلیسا هم زمان با هم نیستند و در یک سیر توالی زمانی قرار دارند.
ü وقایع و شرایط هر کلیسا به تناسب مردم کلیسای آن منطقه بوده، امّا باید در نظر داشت مردم تمام آن کلیساها هم عصر بودند و در تأثیرات کم و بیشی از یک دیگر بودند؛ امّا در تئوری هفت دورة کلیسا میبایست وقایع و شرایط هر دورة کلیسا، فقط مختص به همان دوره باشد و دورة دیگر شرایطی دیگر داشته باشد. آیا حقیقتاً تاریخ کلیسا چنین میگوید؟!
ü هفت فرشتة کلیسا یعنی رسولان آن کلیساها که دارای نامهای از سوی خداوند بودند. رسولان هستند که وکلای اسرار خدا میباشند و مکاشفات و حقایق برای آنان فهم میگردد، از سویی دیگر خداوند برای کسی که چیزی از نامه نمیفهمد، هرگز او را مخاطب رساندن یک پیغام نمیسازد، نامه برای آن داده شد تا گیرندة نامه آن را بفهمد و به کلیسا اعلام کند؛ در حالی که بر اساس مدّعیان هفت دورة کلیسا، اختلاف نظرات وجود دارد و به اعتقادی گروهی، فرشتة دورة هفتم کلیسا معتقد بود که سایر فرشتگان دورههای کلیسا، تنها یک اصلاح طلب بودند و چیزی از مکاشفه نفهمیده بودند. او معتقد بود مکاشفه برای یک نبی، که فقط فرشتة دورة هفتم است باز میشود، در صورتی که مطابق کلام خدا، مکاشفه فقط برای یک رسول باز میشود نه یک نبی. و تمام فرشتگان هفت کلیسا، دقّت کنید هفت کلیسا و نه هفت دورة کلیسا، همه رسولان در دست خداوند و دریافت کنندة نامه بودند.
میبینید؟ هیچ تشابهی بین هفت کلیسا و هفت دورة کلیسا نیست.
برداشتی انسانی:
یک گروه از پیروان سرسخت این فرضیّه که جزوه کلیساهای پیغامی و خود را از پیروان برادر ویلیام برانهام میدانند، اعتقاد دارند که او همان فرشتة دورة هفتم کلیسا است و همچنین ایلیای نبی ذکر شده در کتاب ملاّکی باب 4 است.
آنان معتقدند که این تعلیم، حسب دریافتی از روحالقدس برای او مکاشفه گردیده؛ در صورتی که در موعظات خود او، به قطعیّت چنین اعترافی را نمیتوان دید، و نیز حقایق تاریخ معاصر نیز چنین چیزی را تأیید نمیکند.
آغاز این تئوری از قدمتی حدوداً کمتر از دویست سال حکایت دارد، و بیشتر مبتنی بر برداشتهای انسانی است تا کتاب مقدّسی.
این تئوری برای اوّلین بار توسّط"جان نلسون داربی John Nelson Darby" ارائه گردید. او معتقد بود که تاریخ به چندین دوره تقسیم میشود که در آن خدا در طُرُق مختلف با بشریّت تعامل داشته است.
این فرضیّه بعدها از طریق یادداشتهای یک کتاب مقدّسِ پرتیراژ به نام کتاب مقدّسِ مرجع اسکافیلد ( Scofield Refrence Bible ) ادامه یافت. و برادر ویلیام برانهام از این داکترین حمایت و آن را ترویج داد. اوایل نوامبر 1947، برانهام از این مفهوم خارج کتاب مقدّسی سخن گفت که هفت کلیسای آسیای صغیر از کتاب مکاشفه، واقعاً "کلیسا"نبودند، بلکه در عوض"عصر کلیسا"بودند. و سپس به مدّت 9 شب از 3 دسامبر 1960 به طور جامع آن را در صحن علنی کلیسای خود موعظه نمود.
اگر چه برانهام بعدها در جاهایی در مورد این داکترین میگوید که آموزة او از وحی الهی سرچشمه گرفته است، امّا به نظر میرسد موضوع از کتاب مقدّسِ مرجع اسکافیلد که او مطالعه کرده، و آثار کلارنس لارکین ( Clarence Larkin ) اقتباس گردیده است.
کلارنس لارکین، کشیش باپتیست آمریکایی، معلّم کتاب مقدّس و نویسندهای بود که نوشتههایش در مورد دیسپنسیشنالیسم ( Dispensationalism ) تأثیر زیادی بر تفکّرات مدرن داشت. او در بین سالهای 1850 تا 1924 میزیست. او دیسپنسیشنالیسم را که برگرفته از جان نلسون داربی بود گسترش داد. یعنی او نیز بر این اعتقاد بود که تاریخ به چندین دوره تقسیم میشود که در آن خدا از راههای مختلف با بشریّت تعامل دارد.
خود برانهام معترف است که:"من کتاب دکتر لارکین، کتاب دکتر اسمیت، یادداشتهای دکتر اسکافیلد، تفسیرهای مختلف از مردان در همه جا را خواندهام، امّا نمیتوانم نظرات آنها را کنار هم بگذارم تا درست به نتیجه برسم."( موعظة 30 ژوئیه 1961، با نام"دستورات جبرائیل به دانیال")
با توجّه به جدول زمانی"عصرهایی"که برانهام ارائه کرده است، به نظر میرسد که مکاشفة او بیشتر بر اساس نقّاشیهای لارکین از Dispensational Truth بوده است. خود برانهام به این مهم اعتراف کرد که تاریخها را از مردانی کپی کرده که ادّعا میکرد مورّخان معتبری هستند.
برای اوّلین بار در تاریخ کلیسا در ۱۹۱۹، هفت فرشته یا"پیغامآور"کتاب مکاشفه بابهای ۱ و ۲ حسب دورههای کلیسا توسّط چارلز تیز راسل ( ( Charles Taze Russel به ترتیب: پولس، یوحنّا، آریوس، پیتر والدو، جان ویکلیف، مارتینلوتر و چارلز تِیز راسل معرّفی گردید.
چارلز تیز راسل در 16 فوریه 1852 در آلگنی، پنسیلوانیا متولّد شد، او دوّمین فرزند از پنج فرزند جوزف و آن راسل بود. چارلز در یک خانة مذهبی بزرگ شد و والدینش از اعضای محترم کلیسای پروتستان بودند. هنگامی که او جوان بود، خانوادهاش به پیتسبورگ نقل مکان کردند.
راسل در سال 1881 انجمن کتاب مقدّس و تراکت برج دیدهبان و انجمن بینالمللی دانشجویان کتاب مقدّس را تأسیس کرد. سازمانی که پس از انشعابات و جداییهای مختلف، به عنوان شاهدان یهوه شناخته شد.
حسب سنگ قبرش، او را رسول دورة لائودکیه یا"فرشتة کلیسای لائودکیه" مینامند ( مکاشفه 3 : 14 ). پیروان راسل معتقد بودند که او خود آن پیامآور است. او در سال 1916 درگذشت.
به نظر میرسد که ویلیام برانهام مکاشفة آیندة مهر هفتم و هفت تندر را دقیقاً از همان الگوی مورد استفاده چارلز تیز راسل تنظیم میکرد.
تا این جا میدانیم که قبلتر از ویلیام برانهام، کسان دیگری بودند که به هفت دوره بودن کلیسا اعتقاد داشتند و هر کدام فهرستی از فرشتگان هفت دوره برای خود مصوّر بودند.
امّا در این میان، در جدول زمانیِ که برانهام ترسیم نموده با نقّاشی لارکین با عنوان"پیامها به هفت کلیسا در مقایسه با تاریخ کلیسا"تنها با دو استثنا مطابقت داشت. برانهام تاریخ آغاز اوّلین"عصر کلیسا"بر اساس اعتقاد لارکین را از 70 پس از میلاد، به سال 53 پس از میلاد تغییر داد تا به پولس رسول برسد، و دوّمین تاریخِ متغیّر او، ششمین "عصر کلیسا"بوده که از 1900 به 1906 تغییر داد.
او با استفاده از تاریخ لارکین و تغییر دو تا از تاریخهای او، فرشتگان ( یا همان پیام رسانهای ) عصر کلیساهای خود را برای هر"عصری از کلیسا"منصوب کرد.
به گفته برانهام، فهرست سالها و پیام رسانها به این قرار بوده:
1. افسس ( 53 - 170 بعد از میلاد )، پولس رسول
2. اسمیرنا (170 - 312 پس از میلاد )، سنت ایرانوس
3. پرغامُس ( 312 - 606 بعد از میلاد )، سنت مارتین
4. طیاطیرا ( 606 - 1520 پس از میلاد )، سنت کلمبا
5. ساردس ( 1520 - 1750 میلادی )، مارتین لوتر
6. فیلادلفیه ( 1750 - 1906 پس از میلاد )، جان وسلی
7. لائودکیه ( 1906 میلادی تا ربودگی )، رسول ایلیای نبی باب 4!
حال در این فهرست ارائه شده دو اشتباه بزرگ و آشکار وجود دارد که میتواند دلیلی بر برداشت انسانی بودن این تئوری نیز داشته باشد، و الهامی و مکاشفه بودن آن را رد کند.
پولس در حدود سالهای 66 میلادی از دنیا رفت، یوحنّا مکاشفه را در بین سالهای 90 تا 95 میلادی دریافت نمود. حال وقتی یوحنّا نامهای برای فرشتة دورة اوّل که حدوداً بیست و پنج سال پیش فوت کرده است را دارد، چه طور میتواند به او برساند؟ فرشتة دورة اوّل کلیسا قبل از آغاز دورة او مرده است! این اوّلین اشتباه در این جدول زمانی بود.
دوّمین اشتباه مربوط به فرشتة دورة چهارم یعنی طیاطیرا میشود. در فهرستی که برانهام ارائه نموده، سنت کلمبا در طول سالهای ادّعایی عصر کلیسای خود زنده نبود. در حالی که برانهام سنت کلمبا را به عنوان پیامآور عصر کلیسای طیاطیرای خود، از 606 تا 1520 معرّفی میکند، کلمبا در سال 597 در دوران کلیسای پرغامُسِ برانهام درگذشته بود.
اشتباهات متعدّد دیگری میتوان آورد که نشان میدهد آموزة دورههای کلیسا یک برداشت انسانی بوده و ربطی به مکاشفات روحانی ندارد.
عدم انطباق دورهها با مکاشفه:
پیروان تئوری هفت دورة کلیسا چنین تعلیم میدهند که تا دورة لائودکیه میبایست وقایعی که لااقل در چهار مهر اوّل از هفت مهر مکتوب است محقّق شده باشد، مانند آمدن دورة آن چهار سوارکار در چهار مهر اوّل و موارد بسیار دیگر ...
حال دقّت کنید! بعد از فرستادن نامه به فرشتة کلیسای لائودکیه، کتاب مکاشفه چه میگوید؟: «1بعد از این دیدم که ناگاه دروازهای در آسمان باز شده است و آن آواز اوّل را که شنیده بودم که چون کرنا با من سخن میگفت، دیگر باره میگوید: به این جا صعود نما تا اموری را که بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم» ( مکاشفه 4 : 1 ).
هر چه از این آیه به بعد در مکاشفه میخوانیم، وقایعی است که بعد از موضوع هفت کلیسا خواهد بود: «تا اموری را که بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم» بعد از چه؟ قبلش کدام امور را به یوحنّا نشان داده بود؟ مگر نه این که تا قبل از این، یوحنّا برای هفت کلیسا، هفت نامه باید میفرستاد؟ مگر غیر از این است که در انتهای باب 3 با نامة به فرشتة کلیسای لائودکیه، پروندة کلیساها بسته شد؟
دقّت کردید؟ هفت مهر و تمام وقایع مکاشفه بعد از موضوع نامهها برای هفت کلیسا، به یوحنّا نشان داده شده بود. یعنی چه؟ یعنی این که وقایع هفت مهر و مابقی ماجراها در دل هفت دورة کلیسایی که میگویند، نمیبایست باشد. هفت کلیسا در زمان یوحنّا وجود داشته و نامه برای آنان بوده است، و متعاقباً وقایع مکتوب در هفت مهر و سایر جریانات در طول تاریخ اتّفاق افتاده است.
اگر به وقایع کتاب مکاشفه خوب دقّت کنید، وقایع مکتوب شده در آن، بر اساس یک سیر توالی تاریخی از ابتدا تا به انتها به پیش میرود؛ لذا هفت کلیسا نمیتواند هفت دوره باشد چون در این صورت همة مکاشفه میبایست در هم تنیده و مبهم باشد.
تأکید مکاشفه به هفت کلیسا:
خود خداوند صریحاً این هفت نام را با عنوان هفت کلیسا در آسیا معرّفی میکند، یعنی برای این کلیساها حدود جغرافیایی قائل میشود. اگر منظور خداوند دوره یا عصر بوده میتوانست خیلی واضح به آن اشاره کند.
و یا حتّی جالبتر این که، حتّی خود یوحنّا نیز در تحیّات خود به وضوح به این هفت کلیسا جنبة رسمی میدهد و آن را به سایه نمیبرد: «4یوحنّا، به هفت کلیسایی که در آسیا هستند. فیض و سلامتی بر شما باد از او که هست و بود و میآید و از هفت روح که پیش تخت وی هستند» ( مکاشفه 1 : 4 ).
در ادامة مکاشفه نیز هر جا که خطاب به این نامها شده، واضحاً با عنوان کلیسا آمده و هرگز نام دوره یا عصر در ابتدای این نامها نیامده است.
برای رد کردن هفت دورهای بودن کلیساها دلایل دیگری نیز میتوان آورد، امّا به همین اندازه بسنده میکنیم و به جای وقت گذاشتن بیشتر برای اباطیل، به ادامة مکاشفه میپردازیم.
وجود اشخاص حقیقی:
در نامة به کلیساها مواردی گفته شده که برای کلیسای آن زمان قابل فهم بوده چون در میان آنان وجود داشته، امّا اگر آن را برای دورههای کلیسایی بخواهید توضیح دهید، هیچ توضیح واضحی نمیتوانید بیابید و باید برای آن فقط یک توضیحی روحانی بگذارید.
مثلاً در نامه به فرشتة کلیسای پرغامس، اسم انطیپاس شهید که از شاگردان بسیار نزدیک یوحنّا بوده و بت پرستان آن شهر او را به وضع بسیار فجیعی میکشند، آورده شده. او یک شخصیّت حقیقی در آن عصر بوده، نه یک تمثیل یا نماد برای دورههای آینده.
موضوعات نگارش مکاشفه:
«19پس بنویس چیزهایی را که دیدی و چیزهایی که هستند و چیزهایی را که بعد از این خواهند شد» ( مکاشفه 1 : 19 ).
خداوند به یوحنّا میگوید بنویس و او میبایست شروع به نگاشتن کند. از چه چیزهایی؟ چیزهایی را که دید، یعنی چیزهایی که تا قبل از این فرمان خداوند برای نگارش به او نشان داده شده بود؛ و چیزهایی که هست، این چیزهایی است که در آن لحظه به عینه وجود دارد و باید در خصوصش که مطّلع است بنویسد؛ و چیزهایی که در آینده خواهد بود. گذشته، حال، آینده.
چیزهای گذشته:
آیا منظور خداوند به دریافتها و مکاشفات قدیم یوحنّا بود؟ مانند دریافتهای روحانی که در انجیل و رسالات خود به آنها اشاره کرده بود؟ به دو دلیل میتوان قطعاً گفت، خیر.
دلیل اوّل: یوحنّا در کتاب مکاشفه به هیچ وجه از دیدههای گذشتة خود چیزی مکتوب نداشت.
دلیل دوّم: این مکاشفة عیسی مسیح بود که باید مکتوب میگردید، نه مکاشفة یوحنّا.
پس منظور از چیزهای گذشته چیست؟ در آن لحظه و قبل از این که یوحنّا فرمان بر نگارش بگیرد، چیزهایی دیده بود. این مشاهدات او از آیة دوازدهم الی هجدهم را شامل میشود.
«12پس رو برگردانیدم تا آن آوازی را که با من تکلّم مینمود بنگرم. و چون رو گردانیدم، هفت چراغدان طلا دیدم؛13و در میان هفت چراغدان، شبیه پسرِ انسان را که ردای بلند در بر داشت و بر سینة وی کمربندی طلا بسته بود.14و سر و موی او سفید چون پشم، مثل برف سفید بود و چشمان او مثل شعلة آتش،15و پایهایش مانند برنج صیقلی که در کوره تابیده شود، و آواز او مثل صدای آبهای بسیار؛16و در دست راست خود هفت ستاره داشت، و از دهانش شمشیری دو دمة تیز بیرون میآمد، و چهرهاش چون آفتاب بود که در قوّتش میتابد.17و چون او را دیدم، مثل مرده پیش پایهایش افتادم. و دست راست خود را بر من نهاده، گفت: ترسان مباش! من هستم اوّل و آخر و زنده،18و مرده شدم؛ و اینک تا ابدالآباد زنده هستم و کلیدهای موت و عالم اموات نزد من است» ( مکاشفه 1 : 12 - 18 ).
اوه! چه باشکوه! چه قدر عمیق و پر مفهوم! در خصوص این آیات بعداً مفصّل صحبت خواهم کرد که چه مفهومی دارد.
چیزهای آینده:
اجازه بدهید در این جا اوّل ببینیم چیزهای آینده از کجا شروع میشود، سپس به چیزهای حال اشاره کنیم، چون درک چیزهای حال بسیار مهم و محور اصلی صحبت این باب است.
به ابتدای باب 4 مکاشفه نگاه کنید: «1بعد از این دیدم که ناگاه دروازهای در آسمان باز شده است و آن آواز اوّل را که شنیده بودم که چون کرنا با من سخن میگفت، دیگر باره میگوید: به این جا صعود نما تا اموری را که بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم» ( مکاشفه 4 : 1 ).
یوحنّا گفت"بعد از این."این عبارتی که او به کار برده بسیار مهم است، این یعنی زمان حال و چیزهایی که در آن جریان دارد، و با شروع باب 4، چیزهای در حال تمام میشود و یوحنّا میباید خود را برای دیدن چیزهای بعدی که در آینده خواهد آمد آماده کند.
آوازی که یوحنّا او را مخاطب قرار میدهد نیز دقیقاً به همین مهم اشاره دارد: «به این جا صعود نما تا اموری را که بعد از این باید واقع شود به تو بنمایم.» این امور مابقی تمام کتاب مکاشفه را در بر میگیرد، تمام تاریخ کلیسا تا به انتهای روز ششم از خلقت و سلطنت هزار ساله و تخت داوری و نهایتاً ابدیّت.
چیزهای حال:
با توجّه به باب 1 از مکاشفه که مربوط به چیزهایی میشود که یوحنّا تا قبل از فرمان به نگارش دیده بود؛ و نیز از ابتدای باب 4 که مربوط به چیزهایی میشود که در آینده رخ خواهد داد، نتیجه حاصل میشود که آن چیزهای حالی که یوحنّا در آن قرار داشت و میبایست در خصوص آنها مینوشت مربوط به موضوعات باب 2 و 3 کتاب مکاشفه میشود.
حال وقتی به این دو باب نگاه کنید، کلاً در خصوص هفت کلیسای در آسیا میباشد؛ لذا برداشتِ هفت دوره از کلیسا که در آینده باید بیاید کاملاً اشتباه است.
هفت فرشته و هفت کلیسا:
«19پس بنویس چیزهایی را که دیدی و چیزهایی که هستند و چیزهایی را که بعد از این خواهند شد؛20سرِ هفت ستارهای را که در دست راست من دیدی و هفت چراغدان طلا را. امّا هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسا هستند و هفت چراغدان، هفت کلیسا میباشند» ( مکاشفه 1 : 19 - 20 ).
بعد از این که موضوعات محور نگارش یوحنّا تعیین شد، به او راز هفت ستاره و هفت چراغدان طلا گفته شد و از وی خواسته شد تا برای هفت کلیسایی که در آسیا میباشند نامهای بنویسد.
حسب کلام خداوند هفت ستاره به هفت فرشته اشاره دارد. و هفت چراغدان به معنی هفت کلیسا است. فرشته یک مأمور و نماینده و وکیل تامالاختیار از سوی خدا است که برای کاری خاص فرستاده میشود. در قالب خدمت کلیسایی به چنین جایگاهی رسول کلیسا گفته میشود و رسولان با مسح آسمانی، مستقیم از طرف خداوند منصوب میگردند.
این آیه یک درس بسیار بسیار بزرگ به کلیسا میدهد. لطفاً دقّت کنید! هر کلیسا یک رسول دارد و خداوند برای پیشبرد کلیسای خود فقط از طریق رسولانش عمل میکند. این بسیار زیبا است. این باید یک نشانة بزرگ و آسایش خیال برای ایمانداران حقیقی باشد. این آیه به روشنی به کلیسا میفهماند که هیچ کلیسایی بدون رسول نمیتواند باشد.
تمام کلیساهای دورة رسولان، هر کدام تحت نظر یک رسول بودند. میتوانید این را در نوشتههای عهد جدید خصوصاً در کتاب اعمال رسولان و رسالات بعد از آن به وضوح ببینید. این روند در کلیساهایی که زیر نظر و مقبول خداوند هستند همیشه بوده و جریان دارد.
یوحنّا میبایست برای رسولان هفت کلیسا در آسیا نامه مینوشت. تمام آن کلیساها دارای رسولی در رأس بودند. میدانید در آن زمان کلیساهای دیگری بودند و کتاب مقدّس از آنها نام برده است. امّا فقط هفت تا از آن کلیساها در مکاشفه نام برده شد. فقط این هفت کلیسا بود که منظور نظر خداوند بود چون هر یک از آنان دارای رسولانی بوده است.
امروزه ایمانداران باید هوشیار باشند، این بسیار مهم است، هیچ کلیسایی نمیتواند با یک کشیش یا هر خادمی دیگر در رأس خود، منظور نظر و مقبول خدا و رسمیّت داشته باشد. کلیسایی که مقبول و مورد نظر خداوند است، میبایست حتماً تحت نظر یک رسول مسح شده و منتخب از سوی خداوند باشد. به هر جمعی خارج از این قانون نمیتوان نام کلیسای خداوند عیسی مسیح نهاد، آنها تنها یک نهاد کلیسایی، تشکیل شده توسّط بشر هستند.
حال از یوحنّا خواسته شده برای هر یک از این هفت کلیسا نامهای بنویسد. این نامهها موضوع باب 2 و 3 کتاب مکاشفه است. هر کدام از این نامهها گویای وضعیّتی است که آن کلیسا با آن درگیر است.
دقّت کنید! در این کلیساها نیکیهای بسیار و بدیهایی دیده میشود، امّا آن چه مهم است تمام این هفت کلیسا منظور نظر و مقبول خداوند هستند، که برای آنان رسولان منتصب نموده و نامه میفرستد.
وقتی خداوند برای کلیسایی رسولی منتصب میکند، آن کلیسای خداوند عیسی مسیح است. پس بر خلاف نظر آنانی که خود را پیغامی میدانند و میگویند کلیسای دورة لائودکیه دارد به یک کلیسای فاحشه که بسیار ثروتمند است اشاره میکند، در یک اشتباه و خواب بزرگ فرو رفتهاند، این گروه بدون هیچ تفکّری در تعالیم خود سخنان بسیار خطرناکی به خداوند نسبت میدهند.
چنین ادّعایی مثل آن است که بگویید: اوّلاً، کلیسای خداوند عیسی مسیح یک کلیسای فاحشه است و اصلاً توجّه نمیکنند که آن کلیسا یک رسول مسح شده دارد و کلیسای فاحشه هرگز زیر خدمت یک رسول قرار نمیگیرد. دوّماً، هنوز نمیدانند که کلیسای فاحشه یعنی ضد مسیح، و خداوند هیچگاه برای ضد مسیح نامة محبّت آمیز نمیفرستد و به آنان وعده برای تخت نشینی با خود را نمیدهد.
امّا نامههای یوحنّا برای این هفت کلیسا چه بود؟ این بسیار جالب است! آیا میدانستید که او برای هر کلیسا چیزی بیشتر از یک نامه داشت؟ بله!
یوحنّا در ابتدا دستوری مبنی بر نوشتن آن چه دیده بود و دارد میبیند و خواهد دید داشت؛ تا چه کار کند؟ خود او واضحاً علّت آن را شهادت میدهد: «9من یوحنّا، که برادر شما و شریک در مصیبت و ملکوت و صبر در عیسی مسیح هستم، به جهت کلام خدا و شهادت عیسی مسیح در جزیرهای مسمّی به پَطْمُس شدم.10و در روز خداوند در روح شدم، و از عقب خود آوازی بلند چون صدای صور شنیدم،11که میگفت: من الف و یاء، و اوّل و آخر هستم. آن چه میبینی در کتابی بنویس، و آن را به هفت کلیسایی که در آسیا هستند، یعنی به اَفَسُس و اِسمیرنا و پَرغامُس و طیاطیرا و ساردِس و فیلادَلفیه و لائودکیه بفرست» ( مکاشفه 1 : 9 - 11 ).
وه! او دستور داشت تا مکاشفة عیسی مسیح را مکتوب کند و برای هفت کلیسای منتخب و برگزیدة خداوند در آسیا بفرستد. کتاب مکاشفه باید به دست رسولان مسیح میرسید. موضوع اصلی نامه خود مکاشفة مکتوب شده بود. او میبایست کتاب مکاشفه را به همراه یک نامة مخصوص برای هر کلیسا پیوست میکرد و به آن جا میفرستاد. آیا تا کنون دیدهاید در نامه نگاری یا مکاتبات اداری، سندی را همراه با نامه و به ضمیمة آن برای جایی ارسال میکنند؟ این دقیقاً همان اتّفاق بود.
کتاب مکاشفه برای رسولان کلیسای خداوند عیسی مسیح فرستاده شد، تا آنان در چهارچوب کلیسای تحت خدمت خود برای تمام اعصار تا به انتهای زمان حفظ نمایند.
هدف هفت کلیسا با هفت خصوصیّت خاص آن زمانِ کلیسا بود، امّا در همان زمان مختوم نشد. بله! دقّت کنید! هفت دوره کردن کلیسا با خصوصیّات خاصی برای هر دوره یک اشتباه بسیار بزرگ و بیمعنی و غیر واقعی است.
هفت کلیسای برگزیدة خدا از همان صدة اوّل مسیحیّت تا به امروز، در همة قرون تاریخی هم عرض با هم تا به امروز به پیش آمد. آن هفت کلیسای ابتدای در آسیا، امروزه با همان ویژگیهای خود در سراسر دنیا وجود دارد.
اگر با چشمی باز و با حکمت به این عصر نگاه کنید در کلیساهای سراسر دنیا، در هر گوشهای، کلیسایی با خصوصیّات یکی از آن کلیساهای صدة اوّل خواهید دید.
نمیخواهم نام کشور یا کلیسایی را در این نوشتار بیاورم و مورد قضاوت و تشبیه قرار دهم. امّا به وضوح میتوانید این هفت کلیسا را در گوشه گوشة دنیا ببینید. فقط کافی است تا با خصوصیّات این هفت کلیسا که در نامهها مکتوب شده، آشنا شوید و پس از این که کلیساهای فاحشه را کنار گذاشتید، با کلیساهای دنیا مقابله کنید، آنگاه حقیقت را خواهید دید.
یک کلیسا در اوج فقر قرار دارد و ایمان خود را حفظ نموده، این کدام کلیسا است؟ یک کلیسا در اوج ثروت است و بیخیال از دیگران، این کدام کلیسا است؟ یک کلیسا همیشه مورد تاخت و تاز و کشتار قرار دارد، این کدام کلیسا است؟ یک کلیسا در حالی که در اطاعت کلام است، امّا محبّت ندارد، این کدام کلیسا است؟ میبینید؟ این یک دورة از یک کلیسا نیست. این هم زمان و عرض بودن تمام آن کلیساها تا به امروز است.
و حال آن که برای دوره بندی کلیسا به این ترتیب هیچ معیار و شواهد عقلانی و روحانی وجود ندارد. هر کلیسای یاد شده دارای نیکیها و بدیهایی بود، حال اگر به جای نگاه کردن به هفت کلیسای موازی با هم به هفت دورة کلیسایی پشت سر هم نگاه کنیم، میبایست در هر دورهای فقط انتظار آن نیکویی و بدیِ مختص به آن کلیسای یاد شده را داشته باشیم، و وضعیّت سایر کلیساهای نام برده شده نمیبایست در آن دورة کلیسا دیده شود؛ آیا حقیقتاً این گونه است؟ جوابِ بله مضحکترین پاسخ خواهد بود.
مثلاً ادّعا میشود در دورة هفتم یعنی لائودکیه، کلیسا ثروتمند است و درب خود را به روی خداوند بسته! در صورتی که اگر این گونه باشد، در این عصر، بسیاری از کلیساهای خانگی در آسیا و آفریقا، در فقر و تنگدستی تمام به سر میبرند. و نه این که درب خود را به سوی خداوند نبستهاند بلکه هنوز شاهد معجزات و آیات عظیم خداوند در این کلیساها میباشیم. در کلیسای لائودکیه صحبتی از جفا نیست، امّا اگر کلیسا به صورت دوره باشد، آیا در این دورة لائودکیه جفا نیست؟ امروزه شاهد کشتارهای وحشتناکی توسّط مسلمانان افراطی در کشورهای ضعیفی از قارّههای آفریقا و آسیا، هستیم.
از سویی در تمام طول تاریخ همیشه کلیساها برخی ثروتمند و برخی فقیر بودند، در برخی از کلیساها آیات و معجزات عظیم بوده و در برخی انحراف، همیشه قدرت روحالقدس و شیطان در طول تاریخ کلیسا سایهافکن بوده و هیچ فرقی با یک دیگر نداشتند. مگر این که بخواهیم به زور بین آنان فرق بگذاریم.
همان گونه که در ابتدا هر کدام از این کلیساها رسولی داشتند، میبایست در طول تاریخ تا به امروز، همیشه در این هفت کلیسا رسولان خداوند عیسی مسیح باشند، فقط کافی است آنان را بشناسید.
حال یوحنّا میبایست برای این هفت کلیسا، مکاشفة دریافتی را به همراه نامة خاص آنها که در خود مکاشفه قرار دارد، بفرستد. پس او چه طور عمل میکند؟ او نامهها را به همان ترتیبی که خداوند گفته بود نوشت و فرستاد. یوحنّا نمیتوانست خارج از این ترتیب عمل کند.
برای این که پیغامی از جزیرة پطمس که یوحنّا در آن جا در تبعید به سر میبرد به سمت هفت کلیسای یاد شده میرفت، میبایست نخست از راه دریا ابتدا به افسس وارد میشد، این اوّلین شهر و کلیسای دریافت کنندة نامه بوده، همان گونه که مکاشفه در اولویّت بندی به آن اشاره کرده. و سپس در یک حرکت دایرهوار در مابقی مسیر، به ترتیب از شهرهای اسمیرنا، پرغامس، طیاطیرا، ساردس، فیلادلفیه و در انتها لائودکیه باید میگذشت و نامهها به ترتیب داده میشد.
برگرفته از کتاب"مکاشفه، سر هفت کلیسا"نوشتة: لوک رایان
این اثر تحت مجوز Creative Commons Attribution 4.0 International ( CC BY 4.0 ) منتشر شده است. استفاده از این اثر تنها در صورتی مجاز است که محتوای اصلی بدون هیچ گونه تغییری حفظ شده و منبع به دقّت ذکر گردد.
نظرات
ارسال یک نظر