مسح قدس الاقداس (هفتاد هفته دانیال)
مسح قدسالاقداس (هفتاد هفته دانیال)
یکی از پر رمز و رازترین نبوّتهای عهد عتیق، رؤیای دانیال نبی، مبنی بر سه بار مسح شدن هیکل و ظهور خداوند بوده. حقیقت این رؤیا تا قرنها است که مخفی مانده و در خصوص آن نظراتی نیز ابراز گردیده که برخی تا حدودی صحیح میباشد ولی تا کنون حقیقت کامل آن تا این زمان مکشوف نگردیده بود. در این نوشتار کوتاه، آن چه را خداوند در نیمههای شبی، بر شاگرد خود آشکار نموده است را بیان خواهیم داشت.
دانیال نبی که حدود 600 سال پیش از میلاد مسیح میزیسته در رؤیایی از زمان ظهور خداوند عیسی مسیح به دنیا آگاه میشود و آن را به همان گونه که دریافت نموده بود در کتابش اخبار نموده:
«20و چون من هنوز سخن میگفتم و دعا مینمودم و به گناهان خود و گناهان قوم خویش اسرائیل اعتراف میکردم و تضرّعات خود را برای کوه مقدّس خدایم به حضور یهوه خدای خویش معروض میداشتم،21چون هنوز در دعا متکلّم میبودم، آن مرد جبرائیل که او را در رؤیای اوّل دیده بودم به سرعت پرواز نموده، به وقت هدیة شام نزد من رسید،22و مرا اعلام نمود و با من متکلّم شده، گفت: ای دانیال الآن من بیرون آمدهام تا تو را فطانت و فهم بخشم.23در ابتدای تضرّعات تو امر صادر گردید و من آمدم تا تو را خبر دهم زیرا که تو بسیار محبوب هستی، پس در این کلام تأمّل کن و رؤیا را فهم نما.24هفتاد هفته برای قوم تو و برای شهر مقدّست مقرّر میباشد تا تقصیرهای آنها تمام شود و گناهان آنها به انجام رسد و کفّاره به جهت عصیان کرده شود و عدالت جاودانی آورده شود و رؤیا و نبوّت مختوم گردد و قدسالاقداس مسح شود.25پس بدان و بفهم که از صدور فرمان به جهت تعمیر نمودن و بنا کردن اورشلیم تا ظهور مسیح رئیس، هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بود و اورشلیم با کوچهها و حصار در زمانهای تنگی تعمیر و بنا خواهد شد.26و بعد از آن شصت و دو هفته، مسیح منقطع خواهد گردید و از آنِ او نخواهد بود، بلکه قوم آن رئیس که میآید شهر و قدس را خراب خواهند ساخت و آخر او در آن سیلاب خواهد بود و تا آخر جنگ خرابیها معیّن است.27و او با اشخاص بسیار در یک هفته عهد را استوار خواهد ساخت و در نصف آن هفته قربانی و هدیه را موقوف خواهد کرد و بر کنگره رجاسات خراب کنندهای خواهد آمد و الیالنّهایت آن چه مقدّر است بر خراب کننده ریخته خواهد شد» ( دانیال 9 : 20 - 27 ).
در این آیات زمانها بر اساس هفتهها گفته شده و این هفتهها به سه دستة: 7 هفتهای، 62 هفتهای و 1 هفتهای تقسیم شده است که مجموعاً 70 هفته میباشد.
پایان 7 هفته، هفتههای اوّل: که زمان ظهور یهوه در هیکل مقدّس است، بعد از اتمام تعمیر و بازسازی اورشلیم.
1- پایان 62 هفته، هفتههای دوّم: که زمان ظهور اوّل مسیح است، به عنوان منجی برای فدیه گناهان بشر در هیکل جسمانی خود.
2- پایان 1 هفته، هفتة سوّم: که زمان ظهور دوّم مسیح است، برای داوری زمین به آتش و گوگرد که باز در اورشلیم خواهد بود.
در نزد خدا دو واژة"روز"و"هفته"مفاهیمی دیگر غیر از مفاهیم رایج درگاهشماری بشری دارد، که لازم است در ابتدا این دو مفهوم از منظر خدا آشکار گردد، زیرا بعضی از تعالیم کتاب مقدّسی در لوای دانستن و درک این دو واژه در نظر خدا است که آشکار میگردد، امّا پیش از آن بد نیست تا شرحی بسیار کوتاه از دیدگاه نویسندگان کتاب مقدّس نسبت به گاهشماری داشته باشیم.
بخشهایی از کتب مقدّس هنگام اسارت قوم در سرزمین ایران نگاشته شده و نویسندگان آنها برای ثبت و مشخّص نمودن حدود زمان تاریخیِ وقایع، آنها را با سالهای پادشاهانی که در این سرزمین حکومت میکردند، مینگاشتند.
گاهشماری در ایران کهن برای نخستین بار برگرفته از گاهشماری بابلی بوده. در گاهشمار ایران کهن، سال به دوازده ماهِ سی روزه تقسیم میشد، که در هر شش سال، یک ماه به عنوان سیزدهمین ماه سال اضافه میشد.
گاهشمار بابلی بر اساس حرکت خورشید و ماه بوده، لذا همیشه شروع سالِ آنها با فصول سال هماهنگی نداشت. از این روی هرگاه تقویم آنها در گذر سالها، حدود یک ماه از خورشید عقب میافتاد، یک ماه به آن سال اضافه میکردند و آن سال سیزده ماهه میشد.
پس از قرنها رصد کردن ستارگان و ماه و خورشید به اختلاف بین سال خورشیدی و سال قمری پی بردند و سالهای کبیسه را به طور منظّم در تقویم خود مقرّر کردند. طریق محاسبة آنها برای سالهای کبیسه، بعدها پایة گاهشماری سرزمینهای دیگری مانند: بینالنّهرین، ایران دورة اشکانیان، چین، سوریه، و نیز یهودیان قرار گرفت.
بعدها گاهشماری در ایران، چندین بار دچار تغییراتی شد، همچنین گاهشماری عبری که مختص به یهودیان است و بر پایة سال خورشیدی و سال قمری استوار میباشد، دچار تغییراتی گردید.
وقتی به کتاب مکاشفه که کمی بیش از 1900 سال پیش فرستاده و نگاشته شده نگاه کنید، در دو جا برای ذکر مدّت زمانِ 5/3 سال ( بر حسب روز ) عبارت"1260 روز"اعلام شده است، که حکایت از ایّام 360 روزة سال بر پایة دوازده ماهِ سی روزه دارد.
«3و به دو شاهد خود خواهم داد که پلاس در بر کرده، مدّت هزار و دویست و شصت روز نبوّت نمایند» ( مکاشفه 11 : 3 ).
«6و زن به بیابان فرار کرد که در آن جا مکانی برای وی از خدا مهیّا شده است تا او را مدّت هزار و دویست و شصت روز بپرورند» ( مکاشفه 12 : 6 ).
این به ما میآموزد که در نزد خدا سالها بر پایة گاهشماری قدیم، یعنی 360 روز سال محاسبه میگردد که به دوازده ماهِ سی روزه تقسیم شده است.
در نتیجه برای محاسبة زمانی در خصوص وقایع کتاب مقدّس، خصوصاً در عهد عتیق هیچ فرقی نمیکند از منظر گاهشماری عبری نگاه کنید یا گاهشمار بابلی و یا گاهشمار ایران کهن ( که دورة اسارت قوم در ایران بوده ) زیرا در تمام این گاهشمارهای قدیم ماههای سال سی روزه و سال 360 روزه محاسبه میشده است، که این معیارِ گاهشماری، همیشه مد نظر خدا بوده است.
حال در گاهشماری خدا هر"روز"علاوه بر 24 ساعتِ روزانه، دو مفهوم دیگر نیز دارد، این مفاهیم حتّی در میان قوم اسرائیل نیز جاری بود.
یک روز، نصفِ یک شبانه روزِ 24 ساعته:
روز به مفهوم یک پیک زمانی؛ یک پیک در بر گیرندة نصف یک شبانه روز است؛ فرقی نمیکند روز باشد یا شب، یعنی از سپیدة صبح تا غروب آفتاب که میشود یک روز، و همچنین است از غروب آفتاب تا سپیدة صبح بعدی که این نیز میشود یک روز دیگر.
خداوند عیسی مسیح در خصوص تعداد روزهایی که میبایست او در قبر و عالم مردگان باشد از پیش خبر داده بود: «31آنگاه ایشان را تعلیم دادن آغاز کرد که لازم است پسر انسان بسیار زحمت کشد و از مشایخ و رؤسای کهنه و کاتبان رد شود و کشته شده، بعد از سه روز برخیزد» ( مرقس 8 : 31 ). او به قیام خودش اشاره میکند که پس از سه روز از مردگان برخواهد خاست؛ سه روز.
پطرس رسول نیز در خانة کرنیلیوس شهادت داد که خداوند عیسی مسیح در روز سوّم از مردگان برخاست: «40همان کس را خدا در روز سوّم برخیزانیده، ظاهر ساخت» ( اعمال رسولان 10 : 40 ). در این روایات معلوم میگردد که قوم نیز با مفهوم روز از دیدگاه یک پیک زمانی آشنا بودند.
کتاب مقدّس در خصوص قیام خداوند میگوید: «2و صبح روز یکشنبه را بسیار زود وقت طلوع آفتاب بر سر قبر آمدند.3و با یک دیگر میگفتند: کیست که سنگ را برای ما از سر قبر بغلطاند؟4چون نگریستند، دیدند که سنگ غلطانیده شده است زیرا بسیار بزرگ بود.5و چون به قبر در آمدند، جوانی را که جامهای سفید در بر داشت بر جانب راست نشسته دیدند. پس متحیّر شدند.6او بدیشان گفت: ترسان مباشید! عیسی ناصری مصلوب را میطلبید؟ او برخاسته است! در این جا نیست. آن موضعی را که او را نهاده بودند، ملاحظه کنید» ( مرقس 16 : 2 - 6 ).
خداوند عیسی مسیح در روز جمعه جان سپرد و در شب همان روز مدفون شده بود و در پیش از زدنِ سپیدة روز یکشنبه قیام نمود. اگر سه روز بر حسب یک روزِ 24 ساعته محاسبه شود، زمان قیام او درست در نمیآید! این طوری میشود یک روز و نصف. با این گونه محاسبه کردن، هم پطرس دروغگو بود و هم خداوند و هم تمام نشانههای کتاب مقدّس! اوه! این اشتباه است؛ باید در این جا از دیدگاه قوم به زمان نگاه کرد زیرا اتّفاق در میان قوم افتاده و با نگرش قوم منظور نظر و کلام میباشد. در نزد خدا و فرهنگ قوم، یک روز برابر با یک پیک زمانی است، چیزی حدوداً 12 ساعت کم یا بیش.
به عبارتِ روزه و روزهداری دقّت کنید؛ روزه از فرهنگ قوم اسرائیل بود که به همة اقوام و امّتهای دیگر رسید؛ زادگاه روزه، قوم اسرائیل است. امّا آیا میدانید نام این عمل روزه نیست؟ نخیر! به این کار از دیرباز در میان قوم"تعنیت"میگفتند. تعنیت به معنی رنج دادن بدن است، شخصی که تعنیت میگرفت خود را در فشار و سختی قرار میداد.
تعنیت آداب و قوانین خودش را دارد که کتاب مقدّس به طور بسیار دقیق شکل صحیح آن را تعلیم میدهد. ( امّا با توجّه به تعلیم جامعی که از آن در کتاب مقدّس است، متأسّفانه امروزه آن چه دیده میشود تمام کلیساها در خصوص روزه و آداب آن کلاً به انحراف رفتهاند و روزههای آنان هیچ شباهتی به روزة کتاب مقدّسی ندارد. )
یکی از آداب تعنیت که اولویّت اوّل و اهمیّت بسیار ویژهای دارد، و آن قدر اهمیّت آن برجسته است که در طول گذر تاریخ، نام تعنیت را از این عمل برداشت و نام خود را جایگزینش کرد،"روزه"است. بله روزه! روزه اوّلین اصل تعنیت است، روزه اشاره دارد که میباید در قدم اوّل تعنیت به مدّت یک پیک زمانی ( یک روز کامل ) باشد. یک روزِ روزهداری در نزد قوم برابر بود، از نیم ساعت قبل از طلوع آفتاب تا نیم ساعت بعد از غروب آفتاب، و یا از نیم ساعت قبل از غروب آفتاب تا نیم ساعت بعد از طلوع آفتاب. دقیقاً مدّت زمان روزهداری در وهلة اوّل باید یک پیک زمانی کامل را در بر بگیرد، و برای محکم شدن زمانِ روزه از نیم ساعت قبل از شروع زمان روزهداری باید شروع شود و تا نیم ساعت پس از پایان پیک زمانی برای روزه باید ادامه یابد، تا روزه مقبول افتد. امروزه نیز تمام یهودیان به این شکل روزه نگه میدارند.
قوم خدا و تمام مسیحیان صدههای اوّلیّه به این گونه تعنیت ( روزه ) میداشتند. به خاطر اهمیّت خاص زمانیِ روزه است که نامش از تعنیت به روزه مشهور گردیده. متأسّفانه کلیساها در این به انحراف بنیادی رفتند.
حال باز میگردیم به قیام خداوند. خداوند عیسی مسیح در روز جمعه جان سپرد و عصر همان روز، یوسف از اهالی رامه از پیلاطس جسد خداوند را درخواست میکند: «53پس آن را پایین آورده، در کتان پیچید و در قبری که از سنگ تراشیده بود و هیچ کس ابداً در آن دفن نشده بود سپرد.54و آن روز تهیّه بود و سَبَّت نزدیک میشد» ( لوقا 23 : 53 - 54). بدن مسیح حسب کلام سه روز میباید در قبر میماند، پس اگر هر روز را یک پیک شبانه روز حساب کنیم، از آغاز شب شنبه تا آغاز صبح شنبه میشود یک روز - از آغاز صبح شنبه تا آغاز شب یکشنبه میشود دو روز - از آغاز شب یکشنبه تا آغاز صبح یکشنبه میشود سه روز؛ و مسیح پیش از سپیدة صبح یکشنبه که میشد روز چهارم، یعنی در روز سوّم قیام نمود. و این گونه کلام خدا محقَّق گردید.
بسیاری نیز چنین حساب میکنند که جمعه روز اوّل، شنبه روز دوّم و یکشنبه روز سوّم؛ که این اشتباه است. اگر آغاز یک روز را از صبح آن روز حساب کنیم، آنگاه جمعه روز اوّل خواهد بود و شنبه روز دوّم و یکشنبه نمیتواند حساب گردد چون او در روز یکشنبه قیام ننمود، بلکه پیش از سپیدة صبح یکشنبه که میشود جزو روز شنبه یعنی دو روز؛ و اگر چنان چه آغاز روز را از شب قبلش حساب کنیم، باز اشتباه خواهد بود چون از شب شنبه تا پایان روز شنبه میشود یک روز و از شب یکشنبه تا صبح یکشنبه میشود نیم روز، چون مسیح در پیش از سپیدة صبح روز یکشنبه قیام نمود که در مجموع میشود یک روز و نیم.
یک روز، معادل یک هزار سال:
روز به مفهوم هزار سال؛ موسی در سرودة خود در این خصوص میگوید: «4زیرا که هزار سال در نظر تو مثل دیروز است که گذشته باشد و مثل پاسی از شب» ( مزامیر 90 : 4 ). منظور او از مثل دیروز، به روزهایی اشاره دارد که خدا در هر روز قسمتی از جهان هستی را آفرید. پطرس، رسول عیسی مسیح نیز به این مهم اعلام میدارد که: «8لیکن ای حبیبان، این یک چیز از شما مخفی نماند که یک روز نزد خدا چون هزار سال است، و هزار سال چون یک روز» ( دوّم پطرس 3 : 8 )
خدا جهان هستی را در شش روز آفرید و در روز هفتم آرامی گرفت، روز هفتم روز آرامی خدا است، که هنوز بشر به آن داخل نشده. روز هفتم تقدیس شده بود لذا هیچ موجودی با گناه نمیتواند داخل آن شود. گناهِ آدم در باغ عدن موجب شد تا آدم و نسل او نتواند وارد روز هفتم گردد و در روز ششم گیر کرد، تا زمانی که تقدیس گردد و گناه از او برداشته شود.
ما در واپسین لحظات روز ششم هستیم و باید وارد روز هفتم شویم. در کتاب پیدایش باب 1، به تمام هفت دورهای که برای جهان هستی منظور شده، روز گفته شده است؛ هر دوره یک روز؛ یعنی تمام دورهها مساوی هستند. از طول زمانی شش روزِ اوّل چیزی گفته نشده ولی در خصوص زمان روز هفتم به وضوح در کتاب مکاشفه اشاره شده، لذا با توجّه به مدّت زمان روز هفتم میتوان دریافت که سایر شش روز چند سال بوده است.
در کتاب مکاشفه به وضوح و آشکارا و نه در رمزها بلکه به طور دقیق اعلام میکند که روز هفتم که آرامی خدا است و کلیسا آن را با عنوان سلطنت هزار سالة مسیح میشناسد، مدّت آن هزار سالِ زمینی است.
«1و دیدم فرشتهای را که از آسمان نازل میشود و کلید هاویه را دارد و زنجیری بزرگ بر دست وی است.2و اژدها، یعنی مار قدیم را که ابلیس و شیطان میباشد، گرفتار کرده، او را تا مدّت هزار سال در بند نهاد ( این هزار سال، روز هفتم است که خدا آن را تقدیس نمود و شیطان و شریران نمیتوانند در این روز تقدیس شده باشند، از این جهت در زندان افکنده میشوند. )3و او را به هاویه انداخت و در را بر او بسته، مهر کرد تا امّتها را دیگر گمراه نکند تا مدّت هزار سال به انجام رسد؛ و بعد از آن میباید اندکی خلاصی یابد.
4و تختها دیدم و بر آنها نشستند و به ایشان حکومت داده شد و دیدم نفوس آنانی را که به جهت شهادت عیسی و کلام خدا سر بریده شدند و آنانی را که وحش و صورتش را پرستش نکردند و نشان او را بر پیشانی و دست خود نپذیرفتند که زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند ( نفوسی که در سلطنت هزار ساله هستند کسانی هستند که شهادت عیسی و کلام خدا را دارند، یعنی طریق شرک و شهادت خدایان سهگانه"تثلیث"را بر خود ندارند، بلکه تنها شهادت نام عیسی را دارند، تعمید در نام عیسی را دارند و در جزو آنانی نیستند که صورت وحش را پرستش کردهاند، مانند فرقههایی که آداب و رسوم غیر کتاب مقدّسی را در کلیساها باب کردهاند ).
5و سایر مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسید. این است قیامت اوّل.6خوش حال و مقدّس است کسی که از قیامت اوّل قسمتی دارد. بر اینها موت ثانی تسلّط ندارد بلکه کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند کرد.7و چون هزار سال به انجام رسد، شیطان از زندان خود خلاصی خواهد یافت» ( مکاشفه 20 : 1 - 7 ).
با توجّه به این آیات و ادلّههای بسیار دیگر در مییابیم که هر روز برابر با هزار سال نیز در گاهشمار خدا میباشد؛ و زمانی که خدا در ابتدا برای هر روزِ خلقت مقرّر داشته، فقط یک هزار سال بوده و نه بیشتر. علم چیزی خیلی مغایر با این میگوید، ولی علم معیوب و پر از اشتباه است، علم و بیشتر مباحث آن، زاییدة ذهن بشرِ منحرف و در دست شیطان است؛ تنها کلام خدا است که بدون شک و شبه، کامل و دقیق میباشد. کتاب مقدّس به ما میآموزد هر روز از خلقت برابر بود با هزار سال.
یک هفته، معادل هفت سال:
اکنون میرسیم به هفته در مفهومی خارج از روزهای هفته، از دیدگاهی دیگر در گاهشماری خدا در کتاب مقدّس.
در گاهشماری خدا هر هفته برابر است با عدد هفت. در بعضی مواقع، منظور کلام خدا از هفته، هفت روز میباشد، و در بعضی مواقع هفته گویای هفت سال است. هفت در مجموع، نماد هفت تایی میباشد. در نبوّتها و پیشگوییهای داده شده از خدا، غالباً عدد هفت نماد هفت سال است.
به یاد بیاورید خواب فرعون را، وقتی که هفت گاو چاق و هفت گاو لاغر را دید، این خواب از سوی خدا بود و منظور خدا از عدد هفت گاو، هفت سال بود، گاو نماد قوّت و خوراک است، او از زمین ارتزاق میکند و آدمی را میخوراند، لذا تعبیر خواب به خوراک حاصل از زمین اشاره داشت و چاقی و لاغری گاوها حکایت از پرباری و خشک سالی زمین داشت. خوراک برای انسانها. و ایضاً خوابی که از هفت خوشة گندم حکایت داشت. هفت گاو چاق یک هفتة ( هفت سال ) پرباری زمین بود و هفت گاو لاغر یک هفتة ( هفت سال) خشک سالی زمین بود، در گاهشمار خدا.
هفتادمین هفتة دانیال ( هفتة آخر ):
در ابتدا هفتة پایانی، یعنی هفتادمین هفتة دانیال را مورد بررسی قرار میدهیم و سپس به هفت هفتة اوّل و شصت و دو هفتة دوّم خواهیم پرداخت.
حال، در رؤیای دانیال: «27و او با اشخاص بسیار در یک هفته عهد را استوار خواهد ساخت و در نصف آن هفته قربانی و هدیه را موقوف خواهد کرد و بر کنگرة رجاسات خراب کنندهای خواهد آمد و الیالنّهایت آن چه مقدّر است بر خراب کننده ریخته خواهد شد.» آیة 27 به یک هفتة آخرِ زمان اشاره دارد، هفتادمین هفته، که به دو نصف تقسیم میشود.
بر سر این هفتة آخر یک تعلیمی مطرح است که میگوید، نیم هفتة اوّل یعنی 5/3 سال اوّل آن، از زمان شروع خدمت عیسی مسیح در سن 30 سالگی شروع میشود و تا پایان مصلوب شدن او که 5/3 سال است را در بر میگیرد. و آن نیم هفتة دوّم یعنی 5/3 سال دوّم مربوط به نیمة اوّلِ هفت سال آخر زمان، پس از ربوده شدن عروس است که میبایست 144000 یهودی به مسیح ایمان بیاورند و آن 5/3 سال فرصت برای قوم یهود است.
این تعلیم به دلایل محکمی غلط است. نمیتواند این گونه باشد. دانیال میگوید: «27و او با اشخاص بسیار در یک هفته عهد را استوار خواهد ساخت و در نصف آن هفته قربانی و هدیه را موقوف خواهد کرد و بر کنگرة رجاسات خراب کنندهای خواهد آمد و الیالنّهایت آن چه مقدّر است بر خراب کننده ریخته خواهد شد.»
1- کلام میگوید بعد از 62 هفته مسیح منقطع میشود، یعنی مصلوب شدن مسیح بعد از پایان 62 هفته است و به آن ربطی ندارد، و ادامه میدهد که بعد از منقطع شدن او هفتادمین هفته خواهد بود، پس به هیچ وجه مدّت زمانِ شروع خدمت خداوند عیسی مسیح در سن 30 سالگی، تا زمان مصلوب شدن او را نیز نمیتواند در بر بگیرد، زیرا منقطع شدن او قبل از یک هفتة آخر است.
2- به هیچ وجه رؤیای هفتاد هفتة دانیال به زندگی و خدمت و مصلوب شدن مسیح کار ندارد، بلکه فقط در خصوص مسح شدن هیکل و ظهور مسیح است. هفت هفتة اوّل، مسح هیکل است با ظهور مجدّد یهوه در قدسالاقداس. شصت و دو هفتة دوّم، پس از آن تا ظهور ( تولّد ) مسیح است؛ با تولّد او شصت و دو هفته تمام میشود و کاری به زندگی و خدمت و مصلوب شدن او ندارد، و تنها میگوید پس از آن منقطع خواهد شد. و هفتة آخر نیز به بازگشت ثانویّه و ظهور مجدّد مسیح در اورشلیم مربوط است.
3- مسیح در اواخر بهار باید به دنیا آمده باشد. پس چنان چه او در 30 سالگی خدمت خود را شروع کرده باشد، با توجّه به زمان تولّد و موت و قیام او، مدّت زمان خدمت او 3 سال بوده و او در 33 سالگی مصلوب شده. یعنی این که خدمت او 5/3 سال نبوده تا آن را مبنای نیم هفتة اوّل، از هفتادمین هفتة دانیال فرض کنیم. و در کل طول مدّت زندگی مسیحِ مجسّم شده، 33 سال است نه 5/33 سال!
4- در آیة 27 یک پیوستگی کامل در این یک هفته میبینیم، نه یک انقطاع زمانی. قربانی منقطع خواهد شد، نه زمان.
بله، این تعلیم کاملاً اشتباه است. جلوتر و در ادامه با دلایل دیگر، باز دقیقتر توضیح داده خواهد شد. فعلاً بر میگردیم به هفتة آخر.
در نصف از آن قربانی و هدیه موقوف میگردد، این به قوم اسرائیل اشاره دارد زیرا آنان هنوز قربانیها و هدایا میگذرانند، این موقوف شدن قربانی و هدایا به هیچ وجه به مصلوب شدن مسیح اشاره ندارد، به دو دلیل: اوّل این که اگر این گونه بود تمام یهودیان میبایست مسیحی میشدند! و دوّم این که دقیقاً پیشتر در کتاب گفته شد که او منقطع شده.
این جا حرف از قربانی و هدایا است که قوم هنوز به همان گونه که در عهد عتیق برای یهوه میگذراندند، دارند عمل میکنند. وقتی میگوید موقوف میگردد، یعنی در پایان نصفِ هفتة دیگر چنین نخواهند کرد! چرا؟ فقط یک طور امکان دارد که دیگر قربانی و هدایای به هیکل را قطع کنند! از شریعت موسی عبور کرده و به قربانی اعظم خدا ( خداوند عیسی مسیح ) ایمان بیاورند و مسیحی شوند؛ به همین سادگی.
این در انتهای زمان خواهد بود زمانی که 144000 یهودی به خداوند عیسی مسیح ایمان میآورند، که آنگاه دیگر نه تنها یهودی بلکه مسیحی محسوب خواهند شد و از عهد شریعت به عهد جدید در خون خداوند عیسی مسیح منتقل خواهند شد: «4و عدد مُهر شدگان را شنیدم که از جمیعِ اسباطِ بنیاسرائیل، صد و چهل و چهار هزار مُهر شدند» ( مکاشفه 7 : 4 ).
در زمان مهر شدن این 144000 یهودی، دو شاهد از سوی خدا با جامة پلاسین خواهند آمد، دقّت کنید! گفته شده دو شاهد، یعنی دو نفر که خداوند را رو در رو مشهود ( دیدند ) کردند، پس این دو زنده هستند. اینان چه کسانی هستند؟ یقیناً کسانی که هنوز زنده و در آسمان هستند. چه کسانی هنوز زنده هستند؟ ما این دو نفر را در زمانی که خداوند عیسی مسیح روی زمین بود، با او دیدیم! بله! کتاب مقدّس به این شهادت میدهد در زمانی که پطرس و یعقوب و یوحنّا نیز حضور داشتند.
«1و بعد از شش روز، عیسی، پطرس و یعقوب و برادرش یوحنّا را برداشته، ایشان را در خلوت به کوهی بلند برد.2و در نظر ایشان هیئتِ او متبدّل گشت و چهرهاش چون خورشید، درخشنده و جامهاش چون نور، سفید گردید.3که ناگاه موسی و الیاس ( ایلیا ) بر ایشان ظاهر شده، با او گفتگو میکردند» ( متّی 17 : 1 - 3 ).
ما میدانیم که ایلیا نمرد بلکه با ارّابة آتشین به آسمان برده شد؛ و میکائیل نیز جسد موسی را برگرفت که بر سر جسد موسی نزاع سختی بین میکائیل و ابلیس درگرفت، که نهایتاً میکائیل جسد موسی را به آسمان برد. این دو برای زمان آخر ذخیره شدهاند. این دو، دو نبی بسیار بزرگ و اصلاحگرای قوم بودند. قوم فقط به این دو گوش خواهند سپرد.
باز جالب است که بدانید این دو در زمان خدمت خود از آن جایی که بیابان گرد بودند، پیوسته پلاس در بر داشتند، هر دو با آیات و معجزات بسیار بزرگی در زمین بودند، این دو بر دریا ( موسی ) و آسمان ( ایلیا ) قدرت داشتند تا ببندند و باز نمایند، اینها دقیقاً خصوصیّات دو شاهد خداوند در زمان آخر هستند. در زمان آخر نیز این دو باز با پلاسِ در بر و همان قدرت باز خواهند گشت تا برای آخرین بار قوم را اصلاح کنند، که 144000 یهودی به مسیح ایمان خواهند آورد: «3و به دو شاهد خود خواهم داد که پلاس در بر کرده، مدّت هزار و دویست و شصت روز نبوّت نمایند» ( مکاشفه 11 : 3 ).
این هزار و دویست و شصت روز که معادل چهل و دو ماه و به عبارتی سه سال و نیم است، مدّت زمانِ فرصتی است که برای قوم اسرائیل در زمین خواهند بود تا زمانی که 144000 نفر از آنان به مسیح ایمان بیاورند و پس از آن فرصت برای قوم به انتها خواهد رسید. این نصفِ اوّلِ هفته از هفتادمینِ هفتة دانیال است.
امّا نصفِ دوّم هفتادمین هفتة دانیال که باز برای قوم و باکرههای نادان که در انتظار مسیح هستند، میباشد، از بعد آن شروع شده و تا پایان زمان خواهد بود که آن هم 1260 روز، معادل 5/3 سال است. که در این مدّت باز قوم و کلیسای خداوند دچار تنگی از سوی اقوام دیگر خواهد شد و در پایان و زمان تنگیِ شدید قوم، خداوند برای محاکمة زمین خواهد آمد. این نیم هفتة دوّم نیز به طور خاص به قوم اسرائیل و باکرههای نادان ( مسیحیان ) اختصاص دارد و وقایع آخرالزمان حول محور اسرائیل خواهد بود. و این است پایان هفتة آخر هفتادمین هفتة دانیال. لذا باز نتیجه حاصل میشود هر هفته در نزد خدا مساوی است با هفت سال.
برای روشن شدنِ بعضی موضوعات، لازم بود تا در ابتدا، هفتة آخرِ هفتاد هفتة دانیال توضیح داده شود و سپس به هفتههای اوّل و دوّم بپردازیم.
اکنون برای کشف زمانِ سایر هفتهها بر میگردیم به آیة 25: «25پس بدان و بفهم که از صدور فرمان به جهت تعمیر نمودن و بنا کردن اورشلیم تا ظهور مسیح رئیس، هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بود و اورشلیم با کوچهها و حصار در زمانهای تنگی تعمیر و بنا خواهد شد.»
در این جا یک"هفت هفته"داریم؛ اگر هفت سال هر هفته را ضرب در هفت هفته بنماییم میشود چهل و نه سال ( 49 = 7 × 7 ) که این مدّت زمان هفت هفتة اوّل دانیال به جهت مسح شدن هیکل و قدسالاقداس و طبیعتاً ظهور یهوه در هیکل است.
و یک"شصت و دو هفته"داریم؛ اگر هفت سال هر هفته را ضرب در شصت و دو هفته بنماییم میشود چهارصد و سی و چهار سال ( 434 = 7 × 62 ) که این مدّت زمان شصت و دو هفتة دوّم دانیال است تا ظهور ( تولّد ) خداوند عیسی مسیح. لذا از تاریخ صدور فرمان تا ظهور مسیح میشود 483 سال.
هفتههای ذکر شده در رؤیای دانیال به طور خاص به مدّت زمانهای مقرّر شده برای مسح هیکل و قدسالاقداس، و ظهور مسیح موعود اشاره دارد.
هفت هفته:
این هفتاد هفته از زمانِ صدور فرمان به جهت تعمیر و بازسازی اورشلیم آغاز میشود. در سال 539 پیش از ميلاد مسیح، بابل به دست كورش بزرگ ( 590 - 530 پیش از میلاد مسیح ) سقوط ميكند و كورش قوم اسرائیل را آزاد میسازد تا به سرزمين خود بازگردند و اورشلیم را از نو بازسازی و مرمّت نمایند.
نخستين گروه به رهبری"زروبابل"رهسپار اورشليم ميشوند. و سریعاً مشغول تعمیر و بازسازی اورشليم میگردند. امّا پس از مدّتی مخالفان آنان، اردشير، پادشاهِ وقت را مجاب ميكنند تا جلوی بازسازي اورشلیم را بگیرد و بدین گونه کار برای چند سال به تعویق میافتد.
سرانجام داريوش بزرگ ( 550 - 486 پیش از میلاد مسیح ) که رابطة دوستانهاي با قوم اسرائیل داشت، در دوّمین سال سلطنت خود ( 520 پیش از میلاد مسیح ) در زمانی که قوم با تشويق حجّي و زكريّاي نبي، كار بناي هيكل را از سر میگیرد، فرماني صادر میکند مبنی بر تعجیل در تكميلِ بناي هيكل، او دستور میدهد تا مخارج مورد نياز برای تکمیل کار تعمیر از خزانة سلطنتي تأمين شود. و این کار در طول چهار سال ( 520 - 516 پیش از میلاد مسیح ) مطابق با گفتة کتاب مقدّس: «15و این خانه، در روز سوّم ماهِ ادار در سال ششم داریوش پادشاه، تمام شد» ( عزرا 6 : 15 ) انجام میگیرد.
لذا از زمان صدور فرمان به جهت تعمیر و بازسازی اورشلیم توسّط کورش در سال 539 تا سال 516 پیش از میلاد مسیح که کار تعمیر و بازسازی به انجام رسید 23 سال شد؛ کار بازسازی اورشلیم در دورة زمانیای انجام شد، که این دورة اوّل بازسازی بود.
در سال 458 پیش از میلاد مسیح در هفتمین سال سلطنت اردشير ( 483 - 424 پیش از میلاد مسیح ) كه ناپسري ملكه استر بود، عزرا به عنوان کاهن قوم به اورشليم سفر میکند. او رفت تا شريعت خدا را به قوم تعليم دهد و هيكل را مرمّت و عبادت هیکل را به صورت اوّل درآورد.
«7و بعضي از بنياسرائيل و از كاهنان و لاويان و مغنّيان و دربانان و نتينيم نيز در سال هفتم اَرتَحشَستا پادشاه به اورشليم برآمدند.8و او در ماه پنجم سال هفتم پادشاه، به اورشليم رسيد.9زيرا كه در روز اوّل ماه اوّل، به بيرون رفتن از بابل شروع نمود و در روز اوّل ماه پنجم، بر وفق دست نيكوي خدايش كه با وي ميبود، به اورشليم رسيد» ( عزرا 7 : 7 - 9 ).
در سال 445 پیش از میلاد مسیح، بیستمین سال سلطنت اردشير، نحميا نیز به عنوان حاكم اورشلیم، همراه با يك لشكر به اورشليم رفت تا با خرج دولت آن را بازسازي كند و به صورت يك شهر حصاردار درآورد. کار بازسازی دوّم از سال 458 تا 433 پیش از میلاد مسیح، مصادف با سی و دوّمین سال سلطنت اردشیر ( رجوع به نحمیا 5 : 14 )، در بیست و پنجم ماه ایلول به مدّت 26 سال به طول انجامید، که در طول این سالها، دوباره دیوار اورشلیم بازسازی و به شکل یک شهر حصاردار در آمد. این دورة دوّم بازسازی بود.
حال یک 23 سال داریم و یک 26 سال که میشود 49 سال. این دقیقاً مدّت زمانِ هفت هفتة اوّل رؤیای دانیال است به جهت تعمیر و بنای اورشلیم به عنوان مقدّمهای برای ظهور خداوند و مسح هیکل و قدسالاقداس که تخت خداوند یهوه در آن بود.
شصت و دو هفته:
کار بازسازی اورشلیم در بیست و پنجم ماه ایلول ( ماه ششم ) سال 433 پیش از میلاد مسیح به پایان رسید. نشانههای زمان تولّد او ما را متوجّة اواخر فصل بهار میکند. از سال اوّل پیش از میلاد مسیح تا 433 پیش از میلاد میشود دقیقاً 433 سال. مسیح نمیتوانست در سال اوّل پیش از میلاد به دنیا آمده باشد، چون در این صورت نمیشد گفت تولّد او در سال اوّل پیش از میلاد بوده، چون هنوز در آن سال به دنیا نیامده! او پس از آن 433 سال به دنیا آمده، که به یک سال بعدِ آن گفته میشود سال اوّل میلادی.
حال سال 1 میلادی به اضافه 433 سالِ پیش از میلاد مسیح که کار بازسازی اورشلیم تمام شد، میشود 434 سال. این دقیقاً برابر است با همان 62 هفتة رؤیای دانیال که برای قوم تعیین شده بود تا به ظهور خداوند عیسی ( 434 = 7 × 62 ). کتاب دانیال زمان دقیق ظهور و مجسّم شدن خداوند عیسی مسیح را از قبل اعلام نموده بود!
حال میخواهم که باز دقّت کنید و به خاطر بسپارید! این هفتاد هفته، فرصتی برای برگزیدگی قوم نیست. کلیساهای پیغامی که پیرو نبیِ زمان هستند دقّت کنند، این فرصت برای برگزیدگی قوم نیست. این به طور قطع اشتباه است. کلام میگوید: «هفتاد هفته برای قوم تو و برای شهر مقدّست مقرّر میباشد تا ... ( تا چه شود؟! نکتة مهم این جا است. ) قدسالاقداس مسح شود.» تا قدسالاقداس مسح شود. منظور غایی مسح شدن قدسالاقداس است. این هفتاد هفته برای مسح شدن قدسالاقداس است. قدسالاقداس هرگز مسح نمیشود تا خداوند در آن ظهور نکند. مانند شخصی که هرگز مسح نمیشود تا زمانی که روحالقدس بر او قرار گیرد.
لذا از زمانِ ویرانی هیکل و قدسالاقداس، و به اسارت رفتن قوم اسرائیل، که خداوند آنان را به دست نَبوْکَدْنَصر پادشاه بابل تسلیم نمود، اورشلیم متروک و دیگر حضور خداوند در آن مکان نبود. پس از گذشت سالیانِ درازِ اسارت، خداوند باری دیگر بر قوم خود رأفت نمود، و به دانیال نبوّتی داد مبنی بر ظهور و مسح دوبارة قدسالاقداس. برای حضور دوبارة خدا در هیکل و مسح شدن میبایست هیکل و قدسالاقداس او مرمّت و بنا گردد تا دوباره خداوند در مکان مقدّس حضور یابد، حضور خداوند در مکان مقدّس یعنی مسح قدسالاقداس.
حال دقّت کنید! چرا هفتاد هفته به سه قسمت تقسیم شد؟ این بسیار مهم است! اگر به پایان هر سه قسمت دقّت کنید، در پایان هر قسمت از این هفتهها قدسالاقداس مسح خواهد شد، یا به عبارت دیگر خداوند در هیکل خود ظهور خواهد کرد. این هفتاد هفته ربطی به فرصت برای برگزیدگی و نجات قوم ندارد! هر چند از کفّاره و عدالت جاودانی سخن میگوید امّا منظور غایی ظهور مسیح و مسح قدسالاقداس است.
در پایان قسمت اوّل یعنی هفت هفته چه خواهد شد؟ هیکل و قدسالاقداس مرمّت و بازسازی شده و در پایان هفت هفتة اوّل، خداوند یهوه به هیکل خود در خواهد آمد و هیکل با حضور او مسح خواهد شد.
در پایان قسمت دوّم یعنی شصت و دو هفته چه خواهد شد؟ این دیگر مرمّت نیست، بلکه بنا است! پس از شصت و دو هفته خدا هیکل و قدسی نو برای خود بنا میکند، هیکل تازهای میسازد، این بار این هیکل جسمانی مانند انسان است، یادتان هست که مسیح گفته بود این هیکل را خراب کنید سه روزه آن را بنا خواهم نمود؟ او به بدن خودش به عنوان هیکل اشاره میکرد؛ خداوند پس از آن شصت و دو هفته در هیکلی جسمانی ظهور میکند. کلامِ این نبوّت دیگر به آن 33 سال زندگی مسیح کاری ندارد و فقط میگوید بعد از آن شصت و دو هفته منقطع خواهد شد. مقصود از این فقط ظهور خداوند است. پایان شصت و دو هفته مساوی است با تولّد مسیح، نه مرگ و قیام او.
در پایان قسمت سوّم یعنی یک هفتة آخر چه خواهد شد؟ اوه! این هم مربوط به ظهور مسیح است! دقّت کنید این یک هفته نیمی از آن برای مابقی برگزیدگانِ قوم یهود است و نیم دیگر برای امّتها یعنی باکرههای نادان است که به بیابان میروند و خداوند آنان را میپروراند تا از روزهای سخت جفاها عبور کنند. پس به هیچ وجه این هفتاد هفته صرفاً مربوط به قوم نیست. در پایان این هفتة آخر، که مصادف است با پایان روز ششم، دوباره مسیح در اورشلیم ظهور خواهد کرد و این بار برای داوری و هلاکت دنیا.
آیا تا کنون به این فکر کردید که مرمّت را با بنا چه نسبتی است؟ مرمّت یعنی تعمیر و بازسازی، ولی بنا یعنی چیزی را تازه ساختن، نه تعمیر کردن. همیشه یک چیز اوّل بنا میشود و بعد مرمّت میشود. امکان ندارد تا چیزی بنا نشده باشد، مرمّت گردد. امّا کلام خدا میگوید: «پس بدان و بفهم که از صدور فرمان به جهت تعمیر نمودن و بنا کردن اورشلیم تا ظهور مسیح رئیس،» در سیر توالی این آیه، عمل بنا کردن و مرمّت را برعکس میبینیم، اوّل مرمّت آمده و بعد بنا، این بدان مفهوم است که در این جا"بنا"ساختن که بعد از مرمّت آمده چیزی غیر از بنای هیکل ساختمانی اورشلیم است، زیرا این هیکل سالهای بسیار پیشتر بنا شده بود و اگر نیاز به هر کاری داشته باشد فقط مرمّت خواهد بود. پس این بنا یک بنای جدید و دیگر است.
اوّل مرمّت آمده، پس یعنی منظور همان مرمّت هیکلِ ساختمانی خدا است که در زمان نَبوْکَدْنَصر پادشاه بابل، تخریب شده بود، این پایان هفت هفتة اوّل است؛ و پس از آن صحبت از بنا کردن است، این بعد از آن مرمّت است، لذا به آن شصت و دو هفته اشاره دارد که مسیح خواهد آمد. چگونه خواهد آمد؟ هیکل که پابرجا است! بله، امّا او در هیکل جسمانی خود خواهد آمد. این مفهوم آن"بنا"است، دقیقاً همان گونه که ملاّکی نبی گفته بود: «1اینک من رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روی من مهیّا خواهد ساخت؛ و خداوندی که شما طالب او میباشید، ناگهان به هیکل خود خواهد آمد، یعنی آن رسول عهدی که شما از او مسرور میباشید. هان او میآید! قول یهوه صوااُت این است» ( ملاّکی 3 : 1 ).
این بار میبایست هیکل خدا در جسم انسانی تشکیل میگردید و خداوند به صورت پسر خدا آشکار میشد.
مسح قدس الاقداس ؛ نویسنده: لوک رایان
این اثر تحت مجوز Creative Commons Attribution 4.0 International ( CC BY 4.0 ) منتشر شده است. استفاده از این اثر تنها در صورتی مجاز است که محتوای اصلی بدون هیچ گونه تغییری حفظ شده و منبع به دقّت ذکر گردد.
نظرات
ارسال یک نظر