شکل خدا

شکل خدا

الوهیت - شناخت خدا

یکی از بزرگ‌ترین دلایل انحراف بسیاری نسبت به شناخت ذات خدا، عدم آگاهی از صورت و وجوه خدا است. برخی وقتی با قوّت خداوندی در شکلهای مختلف مواجه می‌شوند، به چند خدایی شهادت می‌دهند و طریق شرک را پیش می‌گیرند؛ و برخی هم که در مذاهب دیگر هستند از اساس تنها به خدای نادیدنی اعتقاد دارند و در ذهن خود راه نمی‌دهند که خدای قادر مطلق توانایی آشکارسازی خود در وجوهات مختلف را دارد.

توجّه داشته باشید که خدا در ذات الوهی خویش نادیدنی است و همان طور که پولس رسول می‌گوید: «16که تنها لایموت و ساکن در نوری است که نزدیک آن نتوان شد و احدی از انسان او را ندیده و نمیتواند دید. او را تا ابدالآباد اکرام و قدرت باد. آمین» ( اوّل تیموتاؤس 6 : 16 ). هرگز نمی‌توان خدای خالق آسمانها و زمین را دید و یا نزدیک به جایگاه آسمانی او شد. امّا از آن جایی که ارادة او به شناساندن و ارتباطی آشکار بوده و چون غیر از او موجود زندة دیگری وجود نداشت، ابتدا اقدام به خلقت جهان هستی نمود و برای خود صورت و جلالی مشهود و آشکار شدنی در وجوهات متعدّد و مختلف بساخت و سپس انسان خاکی را با قدرت فهم، احساس، انتخاب و به شباهت ظاهری و زمینی خود، بساخت.

کتاب مقدّس به ما نشان می‌دهد که خدا برای شناساندن خود، یک نمونة کوچک از خودش در زمین ساخته که در تمام وجوهاتش به شباهت خدا است: «26و خدا گفت: آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم تا بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و بهايم و بر تمامى زمين و همة حشراتى كه بر زمين مى‌خزند، حكومت نمايد.27پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. ايشان را نر و ماده آفريد» ( پیدایش 1 : 26 - 27 ).

متأسّفانه از این آیات برداشتهای نادرستی شده و با ارائة تعالیم غلط، بسیاری را به گمراهی و انحراف کشانده‌اند. در این مجال اشاره‌ای کوتاه به این تعالیم و اشتباه بودن آنها خواهیم کرد تا اگر خوانندة این کتاب نیز در آن اشتباهات هست از آن رها شده و سپس به ادامة مطالب خواهیم پرداخت.

به یک نکتة بسیار مهمی که باعث برداشت اشتباه و انحراف بسیار شدیدی در این آیات شده باید خوب دقّت کرد: «26و خدا گفت: آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم ...27پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. ...» ( پیدایش 1 : 26 - 27 ). در این آیات منظور از"ما"کیست؟ جالب است تا بدانید که جواب به این پرسش باعث لغزش و انحراف بنیادی در شناخت الوهیّت در بسیاری از نهادهای کلیسایی شده است!

برخی معتقدند خدا مانند پادشاهان که از ضمیر جمع حاضر"ما"به جای"من" استفاده می‌کنند، استفاده کرده؛ سلاطین عادت داشتند برای بزرگ جلوه دادن خود از ضمیر ما به جای من استفاده کنند لذا برخی فرضیّه پردازان چنین عنوان داشتند که خدا نیز به این طریق از ضمیر ما به جای من استفاده کرده است. این فرضیّه در صورتی می‌توانست درست باشد که در کتاب مقدّس می‌بایست خدا باز هم به این گونه سخن گفته باشد، امّا آن چه در کتاب مقدّس مکتوب و مشهود هست، خدا حتّی یک بار هم وقتی که در خصوص خودش صحبت می‌کرد از ضمیر ما برای خودش استفاده نکرده بلکه همیشه ضمیر من را به کار برده است. لذا این برداشت و تعلیم کاملاً اشتباه و غیر کتاب مقدّسی است.

برخی دیگر معتقدند خدا این سخن را در حضور پسر و روح‌القدس، ( خدایان دیگر تثلیث ) گفته! و از این آیه چنین استنباط می‌کنند که از ازل سه خدا وجود داشته است. ظاهراً تمام هم و غم آنان این بود که فقط از دل این آیات به زور سه خدا را بیرون بکشند و به زور به خورد دیگران بدهند که از ازل سه خدا وجود داشته. اینان هرگز به مفهوم و تعلیمی که آیات دارند توجّه نکردند چون غیر از معرّفی تثلیث هیچ فکر دیگری در سر نداشتند و جالب است که معتقدین این فرضیّه نیز وقتی که تثلیث را از آن بیرون می‌کشیدند، در خصوص خودِ تعریفِ تثلیث نیز با هم هیچ تفاهمی نداشته و ندارند و روز به روز با تعاریف مختلفی که از آن ارائه می‌دهند، فرقه‌های متعدّدی را پایه‌گذاری می‌کنند.

در هر صورت اگر به این آموزه از این منظر بخواهیم نگاه کنیم که خدا این سخن را در حضور خدایان دیگرِ تثلیث یعنی پسر و روح‌القدس گفته، در ادامه تنها دو برداشت از آن می‌توان کرد و بس:

1-    آدم به شباهت خدایان تثلیث ساخته شده؛

2-    آدم توسّط خدایان تثلیث ساخته شده؛

1- آدم به شباهت خدایان تثلیث ساخته شده: اگر خدا با بیان این که «آدم را به صورت"ما"و موافق شبیه"ما" بسازیم» می‌خواست که او را به شکلی بسازد که در شکل ظاهری به شباهت هر سه خدای در تثلیث یعنی خدای پدر، خدای پسر و خدای روح‌القدس باشد، آدم می‌بایست حتماً امروزه به شکل هر سه خدای تثلیث می‌شد، به عبارتی گاهی نادیدنی و غیب مانند خدای پدر، گاهی جسمانی و آشکار مانند خدای پسر، و گاهی همچون روح مانند روح‌القدس دیده می‌شد! که هر کدام به یک شکلی خاص و متفاوت از یک دیگر هستند! ترکیبی از سه خدای متفاوت که در ظاهر هیچ تشابه‌ای به هم ندارند! امّا در ادامه کتاب مقدّس می‌گوید که خدا «... آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. ...» یعنی، نتیجتاً آدم تنها به صورت خدای نادیدنی ( پدر ) آفریده شد نه به شکل هر سه خدای تثلیث. آیا این درست است؟

اگر آدم تنها به شباهت خدای نادیدنی یعنی پدر ساخته شد، پس چرا دیدنی هست در حالی که خدا، نادیدنی است؟ و آدم نیز اصلاً نمی‌بایست دیده می‌شد و حال آن چه کاملاً مشهود است، آدمی که ساخته شد تماماً به شباهت خدای پسر در تثلیث است، کاملاً دیدنی ساخته شده، در جلالی دیدنی، نه مانند پدر و یا روح‌القدس. اگر او به شکل خدای پسر در تثلیث ساخته شده که در ظاهر امر هم این گونه است پس کتاب مقدّس دروغ می‌گوید که او به شکل خدا ساخته شده. اوه! این کفر به کلام خدا است. این قطعاً اشتباه است. این مشکل دارد. هیچ تعریفی برای این نمی‌توان سرهم کرد. کاملاً باطل است. حقیقت این است که کتاب مقدّس می‌گوید، خدا. پس باید در این آیات بیشتر تأمّل کرد. حال خوب دقّت کنید کتاب مقدّس نگفته"خدای پدر"یعنی یکی از سه شخصیّت در تثلیث، بلکه به روشنی و واضح می‌گوید"خدا"یعنی خدای واحد و مفرد. از صفت پدر استفاده نکرد، بلکه صفت کل آورد یعنی خدا که در ادامه به این خواهیم پرداخت.

2- آدم توسّط خدایان تثلیث ساخته شده: این دیدگاه می‌گوید که او توسّط خدایان تثلیث ساخته شده، نه به شباهت آنان. با در نظر گرفتن"ما"در این آیه که می‌گوید: «آدم را به صورت"ما"و موافق شبیه"ما"بسازیم» گواه بر این دارد که منظور عمل ساختن توسّط سه خدای تثلیث صورت گرفته، باز دو جای کار می‌لنگد: اوّل آن که در آیة بعدی به روشنی می‌بینیم که فقط خدا به تنهایی این کار را کرده: «پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. ...» نه با مشارکت دیگر خدایان تثلیث. و دوّم این که اگر در خوش باوری و بی‌خیالی از آیه در برویم باز دقیقاً چنین معنی‌ای حاصل می‌شود که صحبت از یک خالق نیست بلکه جهان هستی توسّط سه خدا ساخته شده. و حال آن که خود خدا در کتاب مقدّس با قدرت در این خصوص اعلام کرده که: «24خداوند که ولیِ تو است و تو را از رحم سرشته است چنین میگوید: من یهوه هستم و همه چیز را ساختم. آسمانها را به تنهایی گسترانیدم و زمین را پهن کردم؛ و با من که بود» ( اشعیا 44 : 24)؟ بله. غیر از او هیچ خالقی نیست. او آدم را به تنهایی سرشته. در تمام کتاب مقدّس فقط همین همیشه گفته شده. اوه! این هم یک فرضیّة آشفته، وحشتناک و ضد کتاب مقدّسی است زیرا در کل کتاب مقدّس، ما خالق دیگری غیر از خدای واحد حقیقی نمی‌بینیم.

وقتی به کل این فرضیّه نگاه می‌کنیم از آن ضدیّت با کلام خدا بلند می‌شود که با هیچ کجای کتاب مقدّس کوچک‌ترین رفاقت و نزدیکی ندارد. و کل این فرضیّه بوی شرک می‌دهد.

خدا گفت: «آدم را به صورت"ما"و موافق شبیه"ما"بسازیم.» دو بار"ما"به کار برده شده است: 1- به صورت ما. 2- موافق شبیه ما. این جا خدا علاوه بر خود به دو گروه و شخص دیگر نیز اشاره دارد، یک گروه آنانی که به شباهت خدا و همراهِ با او هستند"ما"، و دیگری کسی است که در شباهت، مانند خدا است ولی با او و همراهانش در یک راستا نیست"شبیه ما"است.

در نتیجه، می‌فهمیم که آن"ما"ی اوّل به جمعی که متشکّل از خود خدا و کسانی دیگر که به شباهت خدا هستند اشاره می‌کند، و آن"شبیه ما"به یک شخص دیگری که به شباهت خدا و همراهانش هست امّا با آنان همراهی نمی‌کند.

وای که چگونه این را اشتباه می‌گیرند و به پدر، پسر و روح‌القدس نسبت می‌دهند! پدر و پسر و روح‌القدس تنها سه وجه آشکارسازی خدا است که هیچ شباهتی در صورت به هم ندارند! در ثانی این سه وجه همیشه در یک راستا و با هم همراه هستند؛ امّا در این آیه خدا به گونه‌ای اشاره دارد که آن سوّمی یعنی"موافق شبیه ما"با آن که به شباهت آنان است امّا با آنان یکی و همراه نیست. او فقط در ظاهر به خدا شباهت دارد امّا در مسیری دیگر به پیش می‌رود.

حال این"ما"که همراهِ خدا هستند چه کسانی می‌باشند؟ به ده‌ها آیه و نشانه می‌توان اثبات کرد که آنان فرشتگان مقرّب و همراه با خداوند هستند. به عنوان اثبات این ادّعا نظر شما را به ملاقات خداوند با ابراهیم در بلوطستان ممری جلب می‌کنم که با خداوند دو فرشته به شباهت خداوند با او همراه بودند: «1و خداوند در بلوطستان‌ ممری‌ بر وی‌ ظاهر شد و او در گرمای‌ روز به‌ در خیمه‌ نشسته‌ بود.2ناگاه‌ چشمان‌ خود را بلند کرده‌، دید که‌ اینک‌ سه‌ مرد در مقابل‌ او ایستاده‌اند. و چون‌ ایشان‌ را دید از در خیمه‌ به‌ استقبال‌ ایشان‌ شتافت‌، و رو بر زمین‌ نهاد» ( پیدایش 18 : 1 - 2 ).

برای آشکار شدن بیشتر موضوع به این آیات خوب دقّت کنید:

ü    «6و روزی واقع شد که پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند؛ و شیطان نیز در میان ایشان آمد» ( ایّوب 1 : 6 ).

ü    «1و روزی واقع شد که پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند حاضر شوند؛ و شیطان نیز در میان ایشان آمد تا به حضور خداوند حاضر شود» ( ایّوب 2 : 1 ).

وقتی گفته می‌شود پسران خدا، یقیناً از کسانی صحبت می‌شود که می‌بایست شباهتهایی به خدا داشته باشند. در کتاب ایّوب دو بار شهادت داده شده که خدا در حضور پسران خود صحبت می‌کند. دقّت کنید"پسران"نه فقط یک پسر! پسرانش چه کسانی هستند؟ از کجا باید فهمید این پسران چه کسانی هستند؟ اینان هر که باشند حتماً باید از یک جنس بوده باشند. بله! دقیقاً کمی جلوتر نام یکی از این پسران برده می‌شود. «... و شیطان نیز در میان ایشان ...» اشاره شده که شیطان نیز در جمع پسران خدا حاضر بوده است، یعنی او نیز با پسران خدا محسوب شده. می‌دانیم شیطان فرشته است. پس منظور از پسران خدا، فرشتگان است.

بسیار جالب است که در این جا نیز مانند کتاب پیدایش، اوّل اشاره به پسران همراه خدا ( فرشتگان ) شده و بعد از آن سوّمی یعنی شیطان نام برده شده که خود را جدا و متمایز از دیگر فرشتگان ساخته!

چرا در کتاب مقدّس از فرشتگان به عنوان پسران، یاد شده؟ شاید بزرگ‌ترین وجه نسبیّت شباهت ظاهری باشد چون فرشتگان نیز در بسیاری از مواقع به شباهت خدای مجسّم شده دیده شدند. مثلاً ملاقات خداوند و دو فرشتة همراه او با ابراهیم در بلوطستان ممری و حاضر شدن همین دو فرشته در شهر سدوم و اشتباه گرفتن آنها توسّط مردم به جای دو مرد زیبا روی. و در بسیاری از قسمتهای کلام می‌بینیم که فرشتگان به شباهت آدم ظاهر شده‌اند به حدی که حتّی نویسندة عبرانیان نیز چنین اشاره دارد: «2و از غریب‌نوازی غافل مشوید زیرا که به آن بعضی نادانسته فرشتگان را ضیافت کردند»     ( عبرانیان 13 : 2 ).

یک نکتة مهم دیگر را هرگز فراموش نکنید! می‌دانیم که خدا واحد است پس آن شخص سوّم نمی‌توانست خدا باشد، امّا فرشتگان بسیارند و از آن جایی که هنوز آدم به شباهت خدا خلق نشده بود پس یقیناً او نیز یک فرشته باید بوده باشد. امّا خدا حساب او را از سایر فرشتگان جدا نموده. به او"شبیهِ ما"اطلاق نمود. او با خدا و فرشتگانش محسوب نشد امّا به شباهت آنها بود. شبیه آنها! چرا؟ او چه تفاوتی داشت؟

لازم است به این نکتة مهم توجّه کنید! خدا و فرشتگان همراه او مقدّس هستند و بر آنها گناهی محسوب نیست، این فرشتگان در اطاعت از خدا زندگی می‌کنند. امّا این شخص سوّم با آن که فرشته و به شباهت خدا است، با خدا محسوب نمی‌شود، حساب او جدا است. او نمی‌تواند هیچ کس به جز شیطان باشد. بله، این درست است.

حال دوباره به این آیات دقّت کنید: «26و خدا گفت: آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم ...27پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. ...» آفریننده تنها خود خدا بود. از ابتدا نیز او همه چیز را به تنهایی خلق کرد و بسرشت. به غیر از او خدای دیگری نبود. لذا از ابتدا خود او بود که قصد داشت آدم را بسازد چون به غیر از او هیچ کس دیگری توانایی چنین کاری را نداشت. ولی این"ما"دلالت بر شباهت آدم به شباهت کلِ خدا و چند شخص حاضر دیگر دارد. اگر به آیه خوب دقّت کنید خدا داشت می‌گفت که آدم را به شباهتی مانند خودش و فرشتگانش می‌خواهد بسازد. این"ما"از نظر ظاهر دلالت به شباهت آدم به خدا در همة وجوهاتش و همچنین نیز به فرشتگان او به دلایلی! دارد.

به شباهت ظاهر از لحاظ بصری و به شباهت روحانی از لحاظ تمام خصوصیّات و عواطفی که روح دارد و از لحاظ اختیار آن چنان که در فرشتگانش نیز بوده است و ...، و نیز به شباهت نفسانی از لحاظ داشتن نفس و بذری خدا گونه که او را در زمین، مانند فرشتگانِ در آسمان پسر خدا بسازد.

حال در این جا یک رازی نیز نهفته است! چرا وقتی خدا گفت آدم را به شباهت ما بسازیم، فرشتگان را نیز پیش کشید؟ خدا گفت آدم علاوه به شباهتِ او، به فرشتگان او نیز شبیه خواهد بود؛ خدا با بیان این جمله اشاره داشت که آدم نیز مانند فرشتگان خواهد بود، چه طور؟ آیا در جسم؟

کتاب مقدّس می‌آموزد که فرشتگان برخی برای حیات و برخی برای آتش ابدی ذخیره شده‌اند؛ در انتهای دورة جهان هستی، فرشتگانی که شرارت ورزیده‌اند، ابتدا در آتش ابدی نابود خواهند شد. برای انسانها نیز چنین خواهد بود و بعد از فرشتگان، انسانهایی که شرارت ورزیده‌اند نیز ابتدا در آتش ابدی هلاک خواهند شد. آن چه در آسمان توسّط فرشتگانِ سرکش اتّفاق افتاد، در زمین نیز توسّط انسانهای سرکش اتّفاق افتاد. خدا همة این وقایع را از پیش می‌دانست! این ارادة خدا بود زیرا می‌بایست این گونه اتّفاق می‌افتاد.

این بخشی از سِرِ عظیم خدا برای چگونگی نجاتِ بشر و وارد ساختن آنها به ابدیّت بود. تمام جهان هستی فانی است؛ تمام جنود آسمان فانی است؛ آن چه در آسمان و بر روی زمین می‌باشد فانی است؛ انسانها نیز فانی هستند؛ چرا؟ چون خدا همه چیز را به نفخة دهان خود آفرید.

نفخة دهان یا همان"ها"تودة بخاری در هوای سرد است که شکل می‌گیرد و پس از اندکی گرما دیدن محو می‌شود، در کتاب پیدایش به تودة بخار حاصل از نفخة دهان خدا آبها گفته می‌شود. خدا جهان هستی را در سرمای تاریکی که هنوز در آن نور و گرمایی نبوده، به نفخة دهان خود آفرید و سپس این تودة بخار که کتاب مقدّس به آن آبها می‌گوید را شکل داد. پس از آن گفت تا روشنایی بشود، این روشنایی که با خود گرما را نیز به همراه دارد در گذر زمان همه چیز را محو خواهد نمود، دقیقاً چیزی که در حال وقوع است. جهان شاهد خاموش شدن یکایک ستارگان و فرو رفتن سیّارات در سیاه چالهای فضایی است. همه چیز در حال منقبض شدن و برگشتن به نقطة اوّلیّة شکل‌گیریِ خود است. این یعنی به سوی نابودی رفتنی که در ریشه و ذات همة جهان هستی است.

خدا برای قرار دادن چیزی در ابدیّت می‌بایست ابتدا آن را از نفخة دهان خود به صورت فانی وارد جهان هستی می‌کرد، تا پس از آن بتواند به آن چیزی که زندگی داده، حیات نیز ببخشد. چه طور؟ این راز عظیم خدا بود؛ می‌بایست ابتدا آدم به شکل فانی وارد دنیا می‌شد، چون به غیر از این هیچ طور دیگری نمی‌شد. و آنگاه پیش از آن که محو و فانی شود در بین راه از روح جاودانی خدا پر گردد و جامة فناناپذیری را بر خود بگیرد.

 انسان تا نمیرد، حیات را نخواهد گرفت زیرا انسان در ذاتِ ابتدایی خود در فناپذیری سرشته شده بود؛ انسان از خاک سرشته شده و او تنها صاحبِ روحِ ذی حیات برای زندگی است، امّا برای حیات ابدی می‌بایست تا از روحِ خدا از نو متولّد گردد و این به هیچ وجه امکان‌پذیر نیست مگر این که وجود او تا قبل از نابودی و محو شدنِ طبیعی که سرشت بنیادی تمام جهان هستی است، به یک مرگ پیش از موعد و غیر طبیعی گرفتار بشود که خداوند بتواند مانند یک منجی در میانة راهِ نابودی، او را برگیرد و با عطای روحِ قدّوس خود به او حیات ابدی را ببخشد.

پس لازم بود تا در ابتدا شیطان و فرشتگانی سقوط می‌کردند و باعث سقوط تمام نسل آدم می‌شدند تا در این مرگِ پیش از موعد برای نسل آدم، خداوند بتواند مانند یک منجی به روی صحنه بیاید.

قانون طبیعت است که هر چیز فانی می‌بایست نابود گردد، آن چه ازلی نباشد، ابدی نیز نخواهد بود؛ از این روی انسان نیز می‌بایست نابود گردد. امّا اگر تا پیش از نابودی انسان بتواند جامة نامیرایی را بر خود بگیرد دیگر برای ابد نخواهد مرد. از این روی خدا، پسر یگانة خود را فرستاد تا او به عوض همه، مرگ را بچشد و آن را در خود ببلعد و از آن جا که در او حیات جریان دارد، تمام کسانی را که به او ایمان بیاورند و به نزد او بروند را صاحب حیات جاویدان خود بسازد. این تنها راه و راستی برای حیات جاودانی است.

پطرسِ رسول می‌گوید: «5زیرا که ایشان عمداً از این غافل هستند، که به کلام خدا آسمانها از قدیم بود، و زمین از آب و به آب قائم گردید6و به این هر دو، عالمی که آن وقت بود در آب غرق شده، هلاک گشت.7لیکن آسمان و زمین الآن به همان کلام برای آتش ذخیره شده و تا روز داوری و هلاکت، مردم بی‌دین نگاه داشته شده‌اند» ( رسالة دوّم پطرس 3 : 5 - 7 ). زمان اشاره شده در این آیه را اشتباه نگیرید این تنها عاقبت زمین در پایان روزِ ششم خداوند نیست! کلام می‌گوید:"آسمان و زمین"، بله! او به تمام جهان هستی اشاره می‌کند؛ به انتهای همه چیز.

خدا آدم را به شباهت خود و فرشتگانش ساخت. امّا چه اهمیّتی داشت که علاوه بر خود، به فرشتگان و حتّی به شیطان نیز اشاره کرد؟ این نیز بسیار ساده و آشکار است، چون انسان نیز مانند فرشتگان و شیاطین ( و البتّه فرشتگان سقوط کرده با شیطان ) به دو گروه تقسیم می‌گردند؛ بذر و کرکاس - مقدّس و شریر - برای عزّت و ذلّت - برای حیات ابدی و هلاکت ابدی.

از منظری دیگر کاملاً مشخّص می‌گردد که نه تنها تمام انسانها بلکه فرشتگانی نیز به شباهت خدا ساخته شده‌اند. یعنی چه؟ یعنی این که خدا علاوه بر بُعدی روحانی که در آسمان دارد و فرشتگانش را به شباهت خود ساخته، در زمین نیز برای خود از ابتدا بُعدی جسمانی و زمینی ساخته بود تا آدم را نیز در زمین به شباهت خود بسازد و با آنها ملاقاتِ رو در رو داشته باشد. هرگز اشتباه نکنید! خدا شبیه به آدم نیست! این جمله کاملاً اشتباه است؛ بلکه آدم به شباهت خدا ساخته شده.

اکنون برای داشتن شناخت درست از شکل خدا می‌دانیم که می‌بایست به آدم نگاه کرد که نمونة خدا بر روی زمین است. پی بردن به وجوهات ساخت آدم ما را در شناخت شکل خدا یاری می‌کند. کتاب مقدّس در این راستا در آیة 7 از باب 2 کتاب پیدایش، آدم را چنین توصیف می‌کند: «7خداوند خدا پس آدم را از خاک زمين بسرشت و در بينى وى روح حيات دميد، و آدم نفس زنده شد» ( پیدایش 2 : 7 ).

با توجّه به این آیه و آیات 26 و 27 در باب 1 کتاب پیدایش آشکار می‌شود که خدا آدم را در سه وجه ساخته: نفسانی ( نادیدنی و نامحسوس ) جسمانی ( دیدنی و محسوس ) روحانی ( نادیدنی و محسوس ). وقتی که خدا قصد نمود تا نفسِ ( اوّلین وجه) وجودی آدم که نادیدنی و نامحسوس است را خلق کند، نفس آدم در دم در فکرهای خدا ساخته شد و آنگاه خدا از خاک زمین وجه جسمانی ( دوّمین وجه ) او را بساخت و سپس روح حیات ( سوّمین وجه ) را در آن جسم دمید تا نفس آدم زنده ( هوشمند و متحرّک ) گردد. این شکل آدم دقیقاً حکایت از شباهت او به سه وجه خدا دارد که در طول تاریخ بشریّت آشکار شده است.

1- نفس نادیدنی و نامحسوس آدم که اصالت وجودی هر آدمی است، دقیقاً مترادف است با ذات الوهی خدا که کتاب مقدّس شهادت می‌دهد: «16كه تنها لايموت و ساكن در نوري است كه نزديك آن نتوان شد و احدي از انسان او را نديده و نمي‌تواند ديد. او را تا ابدالآباد اكرام و قدرت باد. آمين» ( اوّل تیموتاؤس 6 : 16 ).

مطابق انجیل متّی 13 : 24 - 25 و در ادامه آیات 37 - 39، و با توجّه به شکل‌گیری گناه در باغ عدن و نقش شیطان در سرشت انسان حسب حکمتی که به آنان در خصوص تولید مثل توسّط مار آموخته بود، می‌دانیم که پس از آدمِ اوّل نفس هر انسان یا از خدا است یا از ذرّیّت حاصل از حکمت شیطان ( خدا یا ابلیس - ایمان یا شک - ذرّیّت برگزیده یا ذرّیّت شیطان ). این جا دو پدرِ ذرّیّتی از ابتدا در باغ عدن بودند؛ درخت حیات و درخت معرفت نیک و بد ( پیدایش2 : 9 )؛ که عداوت میان این دو ذرّیّت از همان پیدایش 3 : 15 پیشگویی شده بود: «15و عداوت در ميان تو و زن، و در ميان ذرّيّت تو و ذرّيّت وى می‌گذارم؛ او سر تو را خواهد كوبيد و تو پاشنه وى را خواهى كوبيد.»

2- جسم دیدنی و محسوس آدم که حامل حواس پنجگانة او است: بویایی، چشایی، بینایی، شنوایی، لامسه. که مترادف است با وجه جسمانی خدا که رد پای او را در کتاب مقدّس به وضوح می‌بینیم، خدا در باغ عدن کاملاً مجسّم بود او همان درخت حیات در باغ عدن بود که با آدم و حوّا راه می‌رفت و سخن می‌گفت. با دقّت در باب 3 کتاب پیدایش به وضوح می‌بینیم که خدا در قالبی جسمانی با آدم و حوّا راه می‌رفت و سخن می‌گفت و آنان با خدا رو در رو ملاقات می‌کردند. بعد از گناه در باغ عدن وقتی که صدای راه رفتن خداوند را شنیدند خود را در پشت درختان مخفی داشتند تا خدا آنان را نبیند که این به طور واضح به ما می‌آموزد که آنان خود را از دید چشمان خدا مخفی کردند، نه این که مثلاً یک صدایی از آسمان بوده باشد که اگر این طور بود دیگر پنهان شدن از دید کسی که از بالا به همه چیز ناظر است چه معنی داشت؟! «8و آواز خداوند خدا را شنیدند که‌ در هنگام‌ وزیدن‌ نسیم‌ نهار در باغ‌ می‌خرامید و آدم‌ و زنش‌ خویشتن‌ را از حضور خداوند خدا در میان‌ درختان‌ باغ‌ پنهان‌ کردند.9و خداوند خدا آدم‌ را ندا در داد و گفت‌: کجا هستی‌؟»

همچنین او همان ملاقات کننده با ابراهیم در بلوطستان ممری بود که در جسم ظاهر شد و بر سفرة ابراهیم خورد و آشامید چرا که خدا در آسمان و در هیئت فرشتگان در جسم آسمانی خود از غذای زمینی نه می‌خورد و نه می‌آشامد: «1و خداوند در بلوطستان‌ ممری‌ بر وی‌ ظاهر شد و او در گرمای‌ روز به‌ در خیمه‌ نشسته‌ بود.2ناگاه‌ چشمان‌ خود را بلند کرده‌، دید که‌ اینک‌ سه‌ مرد در مقابل‌ او ایستاده‌اند. ...8پس‌ کره‌ و شیر و گوساله‌ای‌ را که‌ ساخته‌ بود، گرفته‌، پیش‌ روی‌ ایشان‌ گذاشت‌ و خود در مقابل‌ ایشان‌ زیر درخت‌ ایستاد تا خوردند» ( پیدایش 18 : 1 - 8 ). حتّی دو فرشتة همراهِ خداوند نیز در جسمی زمینی آشکار شدند چنان که مردم سدوم قصد لذّت بردن جنسی با آنان را داشتند: «1و وقت‌ عصر، آن‌ دو فرشته‌ وارد سدوم شدند، ...5و به‌ لوط ندا در داده‌، گفتند: آن‌ دو مرد که‌ امشب‌ به‌ نزد تو در آمدند، کجا هستند؟ آنها را نزد ما بیرون‌ آور تا ایشان‌ را بشناسیم» ( پیدایش 19 : 1 - 5 ).

باز ما در واقعة کُشتی گرفتن یعقوب با خداوند به وضوح یک کشتی جسمانی با یک مرد را می‌بینیم که وقتی سپیدة صبح زده شد آنگاه بود که یعقوب پی برد، آن مردی که با او کشتی گرفت همان خداوندِ مجسّم شده بود: «24و یعقوب‌ تنها ماند و مردی‌ با وی‌ تا طلوع‌ فجر کشتی‌ می‌گرفت» ( پیدایش 32 : 24 ).

3- روح نادیدنی و محسوس آدم که حامل قوای روحانی او است مثل: فهم، هوش، استدلال، تخیّل، عواطف، حافظه. که مترادف است با وجه روح خدا که در سرتاسر کتاب مقدّس با این وجه خدا به طرق مختلف آشنا می‌شویم؛ از پیدایش 1 : 2 که اوّلین آشنایی با روح خدا است تا یوحنّا 4 : 24 که شهادت داده می‌شود که «24خدا روح است ...» ؛ و در سرتاسر عهد جدید که به طور خاص روح خدا با نام روح‌القدس معرّفی می‌گردد.

همان گونه که مجموع سه وجه هر انسان یعنی: نفس، جسم و روح، گویای یک شخص واحد است و از یک دیگر تفکیک‌ناپذیر و با هم تشکیل دهندة شخصیّت یک انسان کامل می‌باشد و هرگز نمی‌توانیم یک انسان سه وجهی را سه شخص مجزّا از هم بدانیم، خدا را نیز که با ساختن آدم به صورت و شباهت خود خواسته تا شکل وجودی خود را به ما بشناساند، هرگز نمی‌توانیم سه شخص مجزّا از هم بدانیم، او در وجه ذات نفسانی خود به عنوان خدای نادیدنی و نامحسوس که جهان را آفرید، پدر ( نفس ) است.

و زمانی که در زمین بر بنی‌آدم در جسم انسانی به عنوان منجی از طریق یک دختر باکره وارد دنیا شد و بسیاری جلال و پری الوهیّت را در او دیده و شهادت دادند، چون در جسمی زمینی و به گونة انسانی آشکار شد به پسر خدا ( همان خداوند ما عیسیِ مسیح مجسّم شده ) معروف گردید، یا به عبارتی این همان بُعد جسم آدمی است. در کل هرگاه خداوند خود را در جسم انسانی و در ارتباط با انسانها ظاهر نماید، نمی‌توان او را پدر خواند بلکه نقش او در جلال آشکار و دیدنی، نقش پسر خواهد بود. همان گونه که خود او نیز در حق پدر می‌فرماید: «9و هیچ کس را بر زمین، پدر خود مخوانید زیرا پدر شما یکی است که در آسمان است» ( متّی 23 : 9 ).

و نیز هر زمان که خدا توسّط روح خود بر انبیای عهد عتیق قرار می‌گرفت و یک ارتباط روحانی برقرار می‌کرد، و همچنین از پنطیکاست به بعد که با عنوان روح‌القدس بر کلیسای خود آشکار می‌گردد، یعنی وجه نادیدنی و محسوس خدا، روح‌القدس است. این هر سه وجه گویای سه شخص، سه خدا و ... نیست؛ بلکه یک شخص و شخصیّتِ واحد است که در زمانها و شرایط مختلف، سه وجه ذات الوهی خود را آشکار نموده که از یک دیگر تفکیک‌ناپذیر می‌باشند.

 

برگرفته از کتاب الوهیّت 1 - شناخت خدا ؛ نویسنده: لوک رایان

 

این اثر تحت مجوز Creative Commons Attribution 4.0 International ( CC BY 4.0 ) منتشر شده است. استفاده از این اثر تنها در صورتی مجاز است که محتوای اصلی بدون هیچ گونه تغییری حفظ شده و منبع به دقّت ذکر گردد.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

شمّاسان کلیسا

جهان در آشوب ادیان

دعای چه کسانی رد یا پذیرفته می‌شود