حکایت ده باکره
حکایت ده باکره
در انجیل متّی باب 25 خداوند عیسی مسیح مثالی مربوط به کلیسای برگزیدة خود در سالهای پایانی روز ششم از خلقت خدا میآورد که به تشریح وضعیّت ایماندارانِ مسیحی و ملکوت آسمان میپردازد. خداوند وضعیّت کلیسای خود را در آن زمان به ده باکره تشبیه میکند. دانستن وضعیّت کلیسای خداوند در زمان آخر قطعاً برای تمام مسیحیان امروزِ جهان میتواند بسیار مهم و ارزشمند باشد.
«1در آن زمان ملکوت آسمان مثل ده باکره خواهد بود که مشعلهای خود را برداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند.2و از ایشان پنج دانا و پنج نادان بودند.3امّا نادانان مشعلهای خود را برداشته، هیچ روغن با خود نبردند.4لیکن دانایان، روغن در ظروف خود با مشعلهای خویش برداشتند.5و چون آمدن داماد به طول انجامید، همه پینکی زده، خفتند6و در نصف شب صدایی بلند شد که، اینک داماد میآید. به استقبال وی بشتابید.7پس تمامی آن باکرهها برخاسته، مشعلهای خود را اصلاح نمودند.8و نادانان، دانایان را گفتند، از روغن خود به ما دهید زیرا مشعلهای ما خاموش میشود.9امّا دانایان در جواب گفتند، نمیشود، مبادا ما و شما را کفاف ندهد. بلکه نزد فروشندگان رفته، برای خود بخرید.10و در حینی که ایشان به جهت خرید میرفتند، داماد برسید و آنانی که حاضر بودند، با وی به عروسی داخل شده، در بسته گردید.11بعد از آن، باکرههای دیگر نیز آمده، گفتند، خداوندا برای ما باز کن.12او در جواب گفت، هر آینه به شما میگویم شما را نمیشناسم.13پس بیدار باشید زیرا که آن روز و ساعت را نمیدانید» ( متّی 25 : 1 - 13).
ملکوت آسمان به معنی فرا رسیدن زمان جلوة حضور و قدرت نمایی خداوند است. داماد در این حکایت تمثیل و اشارهای به خداوند عیسی مسیح دارد، آوردن عنوان داماد برای خداوند عیسی به شنونده این آگاهی را میدهد که در کنار داماد میبایست یک عروسی نیز باشد. عروس مسیح در فرهنگ کتاب مقدّسی به معنی کلیسای برگزیده و وفادار به او است. باکره نیز به دختری عفیف، پاک و دست نخورده میگویند که خود را به هرزگی و فحشا با دیگران نسپرده و وفادارانه در انتظار آمدن داماد خود میباشد. باکره از جنس زن است، و زن در فرهنگ کتاب مقدّسی، در عهد عتیق به قوم اسرائیل و در عهد جدید به کلیسا اشاره دارد.
آیة اوّلِ این حکایت، میگوید زمانی که ملکوت آسمان فرا میرسد و آمدن خداوند نزدیک میشود، باکرهها از میان مردم بیرون میزنند و انتظار رسیدن داماد را میکشند. حسب روایات بسیاری که در عهد جدید مکتوب است زمان این واقعه در سالهای پایانی روز ششم از خلقت است که ما در آن قرار داریم.
این زمان چه وقت و آمدن خداوند کی میباشد؟ خود مسیح در خصوص آمدنش یک هشدار جدی میدهد: «23آنگاه اگر کسی به شما گوید، اینک، مسیح در این جا یا در آن جا است باور مکنید،24زیرا که مسیحان کاذب و انبیا کَذَبه ظاهر شده، علامات و معجزات عظیمه چنان خواهند نمود که اگر ممکن بودی برگزیدگان را نیز گمراه کردندی.25اینک، شما را پیش خبر دادم.26پس اگر شما را گویند، اینک، در صحرا است، بیرون مروید یا آن که در خلوت است، باور مکنید،27زیرا همچنان که برق از مشرق ساطع شده، تا به مغرب ظاهر میشود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد» ( متّی 24 : 23 - 27 ).
خود خداوند هیچ اشارهای به زمان دقیق آمدنش نکرد، امّا کتاب مقدّس پر است از نشانههایی که میتوان آنها را دنبال کرد و همانها ما را راهنمایی میکند که این اتّفاق حدوداً در چه محدودة زمانی خواهد بود. امّا از آن جایی که بررسی نشانههای مربوط به آمدن مسیح در کتاب مقدّس منظور نظر این نوشتار نیست، پس از پرداختن به آن پرهیز میکنیم و تنها به همین میزان بسنده میکنیم که با توجّه به تمام نشانهها، آمدن او در عصر کنونی که ما در آن زندگی میکنیم خواهد بود.
حال در آیة اوّل ده باکره هستند که به استقبال داماد بیرون زدند. اوّل ببینیم باکره یا به مفهوم اصلی آن، کلیسای باکره به چه معنی است. باکره یک دختر و از جنس زن است؛ زن نماد قوم خدا و کلیسا است. در عهد عتیق خداوند خود را به شوهر و قوم اسرائیل را به زوجة خود تشبیه نموده است: «5زیرا که آفرینندة تو که اسمش یهوه صوااُت است شوهر تو است، و قدّوس اسرائیل که به خدای تمام جهان مسمّی است ولیِ تو میباشد.6زیرا خداوند تو را مثل زن مهجور و رنجیده دل خوانده است و مانند زوجة جوانی که ترک شده باشد. خدای تو این را میگوید» ( اشعیا 54 : 5 - 6 ).
سالهای بسیاری پس از نبوّت اشعیای نبی، خداوند از زبان هوشع نبی نیز متکلّم شده و علاوه بر تأیید آن چه پیشتر گفته بود، با کلامی نبوّتی و به کار بردن فعلی که در آینده به وقوع خواهد پیوست، کسانی که بعدها خواهند آمد و با او در پیمانی مقدّس قرار خواهند گرفت را نامزد خود خطاب نمود: «19و تو را تا به ابد نامزد خود خواهم ساخت و تو را به عدالت و انصاف و رأفت و رحمانیّت نامزد خود خواهم گردانید.20و چون تو را به امانت نامزد خود ساختم آنگاه یهوه را خواهی شناخت» ( هوشع 2 : 19 - 20 ).
در عهد جدید نیز پولس رسول با آگاهی از کلام و منظور خداوند، کلیسا را با عنوان نامزد مسیح، یعنی دختری باکره و در انتظار داماد تشبیه میکند: «2زیرا که من بر شما غیور هستم به غیرت الهی؛ زیرا که شما را به یک شوهر نامزد ساختم تا باکرهای عفیفه به مسیح سپارم» ( دوّم قرنتیان 11 : 2 ).
نکتة دیگر این که در آیة اوّل به ملکوت آسمان، باکرهها و داماد اشاره میشود. جالب این که داماد یکی است ولی در خصوص عروس به ده باکرة در دو دسته اشاره میکند. یک داماد در یک شب به استقبال یک عروس باکره میرود، و حال آن که در این تمثیل به جای یک باکره، گفته شده باکرهها، پس قطعاً موضوع روحانی و خطاب به کلیسا است که از افراد بسیاری تشکیل شده.
امّا چرا ده باکره؟ اوّل دقّت کنید که این ده باکره به دو دستة پنج تایی تقسیم شدند و به ازای هر یک دانا، یک نادان نیز وجود دارد که پنج از آنها ربوده و پنج از آنها بر جای میمانند. به نگاهی دیگر چه بین ربودگان و چه بین بر جای ماندگان ملاک اصلی باکرهها پنج است، عدد پنج، پنج باکره، پنج عروس دانا و یا پنج باکرة نادان.
چرا پنج باکره؟ باکرهها یعنی عروس مسیح پنج تا هستند؛ عروس باکره یا همان دختر عفیفه، انسان است و در زمین وجود دارد و عدد پنج به موقعیّت مکانی این پنج عروس باکره بر روی زمین اشاره میکند، یعنی عروس مسیح از پنج قارة سکنة جهان ( آسیا، اروپا، آفریقا، آمریکا و استرالیا ) خواهند بود و به آسمان ربوده میگردند و باکرههای نادانی که در زمین بر جای میمانند نیز در پنج قارة جهان پراکنده هستند.
مسیح عروس خود را از پنج قارة جهان بر میگزیند و از تمام نژاد و ملیّت و رنگ پوستی خواهند بود. و باکرههای نادان نیز از تمام جهان انتخاب میگردند. این نکتة جالب را نیز به یاد داشته باشید که در زمان نقل این حکایت هنوز قارة آمریکا و استرالیا کشف نشده بود.
در آیة اوّل دو نکتة مهم دیگر نیز برجسته است: اوّل مشعلهایی که باکرهها داشتند؛ دوّم بیرون رفتن باکرهها. مشعلها و بیرون رفتن باکرهها یک ارتباطی با هم دارند.
هر باکرهای با خود مشعلی داشت، این مشعل برای روشن بودن نیازمند به روغن برای سوخت داشته، پس این مشعل در اصل مانند یک چراغدان بوده که دارای مخزنی برای نگهداری روغن سوخت میباشد، این یک چراغدان برای روشنایی دادن است.
حال مشعل یا چراغدان در کتاب مقدّس به چه معنی است؟ برای درک این که چراغدان به چه معنی است نگاهی به کتاب مکاشفه باب اوّل بیاندازید. با در نظر گرفتن این نکتة مهم که گویندة کتاب مکاشفه نیز خود خداوند عیسی مسیح است، میتوان نتیجه گرفت که ادبیّات به کار رفته در هر دو، هم سو و یک نظر میباشد.
کتاب مکاشفه در خصوص چراغدان میگوید: «9من یوحنّا که برادر شما، و شریک در مصیبت و ملکوت و صبر در عیسی مسیح هستم، به جهت کلام خدا و شهادت عیسی مسیح در جزیرهای مسمّی به پطمس شدم و10در روزِ خداوند، در روح شدم و از عقب خود آوازی بلند چون صدای صور شنیدم11که میگفت: من الف و یاء و اوّل و آخر هستم. آن چه میبینی در کتابی بنویس و آن را به هفت کلیسایی که در آسیا هستند یعنی به افسس و اسمیرنا و پرغامس و طیاتیرا و ساردِس و فیلادِلفیه و لائودکیه بفرست.12پس رو برگردانیدم تا آن آوازی را که با من تکلّم مینمود بنگرم و چون رو گردانیدم، هفت چراغدان طلا دیدم،13و در میان هفت چراغدان شبیه پسر انسان را که ردای بلند در بر داشت و بر سینة وی کمربندی طلا بسته بود» ( مکاشفه 1 : 9 - 13 ).
این مکاشفهای بود که خود خداوند عیسی مسیح به شاگرد خود یوحنّا نشان داده. یوحنّا در ابتدای کتاب مکاشفه هفت چراغدان را میبیند، این چراغدانها به چه معنی است؟ آیا بدن مسیحیان است که میبایست روغن یعنی روحالقدس در آن قرار بگیرد؟ اگر این گونه باشد که چراغدانهای در دست باکرهها نماد مسیحیان است و روغنها هم نماد روحالقدس، یک پرسش مطرح میشود که نمیشود برای آن جوابی یافت. و آن این که پس باکرهها در این بین چکارهاند؟! این تصوّر جور در نمیآید.
امّا خود خداوند در ادامه به یوحنّا راز چراغدانها را میگوید: «19پس بنویس چیزهایی را که دیدی و چیزهایی که هستند و چیزهایی که بعد از این خواهند شد،20سِرِ هفت ستارهای که در دست راست من دیدی و هفت چراغدان طلا را. امّا هفت ستاره، فرشتگان هفت کلیسا هستند و هفت چراغدان، هفت کلیسا میباشند» ( مکاشفه 1 : 19 - 20 ).
موضوعِ فرشتگان هفت کلیسا صحبت این نوشتار نیست امّا هفت چراغدان یا هفت کلیسا، که به حکایت ده باکره نیز مربوط میشود، اشاره به هفت کلیسا از صدة اوّل مسیحیّت تا به انتهای روز ششم از خلقت دارد، یعنی کلیساهای: اِفِسُس، اسمیرنا، پرغاموس، طیاتیرا، ساردِس، فیلادِلفیه و لائودکیه. خداوند هر کلیسا را به چراغدانی تشبیه مینماید. چراغدان نماد فروغ کلیسا است. مسیحیان خود باکرهها هستند. بگذارید این را واضحتر آشکار کنیم:
1- باکرهها، مسیحیان و ایمانداران وفاداری هستند که خارج از گرایشهای فرقهای و تنها در پیروی از خداوند عیسی مسیح در قالب پنج قارة جهان وجود دارند.
2- چراغدانها ( مشعلها )، کلیساها هستند که از فروغ اعمال مسیحیان و ایمانداران هر عصر که بر آن میگذارند دورة خود را منوّر میسازند.
برای این که بفهمیم باکرهها از کجا بیرون آمدند و راه مکان ملاقات با خداوند را در پیش گرفتند، لازم است تا اوّل خود باکرهها و چراغدانی که در دستشان است را خوب بشناسیم. منظور از کلیسا در فرهنگ کتاب مقدّسی بر خلاف تصوّر بسیاری به مفهوم یک ساختمانِ کلیسایی نیست، بلکه کلیسا از فرد اندر فرد ایماندارانی تشکیل میشود که با یک ایمان و تفکّر واحد متّفق و جمع میگردند. پطرس رسول در این خصوص میفرماید: «5شما نیز، مثل سنگهای زنده بنا کرده میشوید به عمارت روحانی و کهانت مقدّس تا قربانیهای روحانی و مقبول خدا را به واسطة عیسی مسیح بگذرانید» ( اوّل پطرس2 : 5 ).
مسیحیان بدن مسیح هستند که کلیسا را تشکیل میدهند. پولس در این خصوص تذکّر میدهد که: «27امّا شما بدن مسیح هستید و فرداً اعضای آن میباشید» ( اوّل قرنتیان 12 : 27 ). باکرههای چراغدان به دست، مسیحیان کلیساها هستند. وجود باکرههای متعدّدِ چراغدان به دست، گواه این است که عروس برگزیدة مسیح از میان کلیسا در پنج قارة جهان میباشند.
مکاشفه میگوید: «13و در میان هفت چراغدان شبیه پسر انسان را که ردای بلند در بر داشت و بر سینة وی کمربندی طلا بسته بود» ( مکاشفه 1 : 13 ). میدانید که منظور از پسر انسان، خداوند عیسی مسیح است. او در میان تمام چراغدانها، یعنی کلیساها بود چون: «18او بدن یعنی کلیسا را سر است، زیرا که او ابتدا است و نخستزاده از مردگان تا در همه چیز او مقدّم شود» ( کولسیان 1 : 18 ).
او در میان کلیسا است، کلیسا بدن مسیح و او سر کلیسا است، این سر است که برای بدن فکر میکند و تصمیم میگیرد، بدن تماماً گوش به فرمانهای صادر شده از سر هستند و عمل میکنند، سر فرمان دهنده است و بدن تنها مجری، همه یک شخص را به افکار و عقاید و سلایق او میشناسند. امّا کدام کلیسا؟ امروزه کلیساهای بسیاری به وجود آمدند؛ هر کدام نام و آوازهای برای خود دارند. امّا کلیسای خداوند عیسی مسیح کدام یکی از اینها میباشد؟ اوّلین نشانة شناخت کلیسای حقیقی، قطعاً کلیسایی است که نام سر و سرور خود یعنی عیسی مسیح را بر خود دارد.
نام کلیسا اوّلین نشانه برای بررسی سایر نشانهها هست و به خاطر داشتن صرفاً نام خداوند عیسی مسیح نمیتوان پذیرفت که آن کلیسا، کلیسای حقیقی خداوند است؛ بدن یا همان کلیسایی که متعلّق به مسیح است تماماً مطیع او میباشند، و تمام اعمال او با نور کلام خداوند سنجیده و محاسبه میگردد. همان گونه که باکرهها چراغدانهای کلیسای خداوند را در دست داشتند و با نور آن راهیِ مکانی که میبایست در انتظار او میبودند شدند، امروزه کلیساهایی که با نور خداوند حرکت میکنند حقانیّتِ راستی خود را نشان میدهند.
باکرهها مشعل به دست بیرون زدند. یعنی مسیحیان وفاداری که آماده برای نور افشانی و ابراز ایمان حقیقی خود هستند تا دنیا به آنان از دور بنگرد. آنها میبایست از مکانی که در آن جا بودند بیرون بیایند تا به ملاقات خداوند بروند؛ آنان باید خداوند را در مکانی مشخّص خارج از آن جایی که هستند ملاقات کنند؛ او آنان را در مکانی که هستند ملاقات نمیکند.
جایی که هستند قطعاً روشنایی مدرن به خود را دارد امّا آن روشنایی، نور حاصل از اعمال مسیحیانِ باکرة چراغدان به دست نیست که خداوند بخواهد به روشنایی آنان را ببیند. باید آن جا آراسته و مجهّز به همة رفاهیات و امکانات باشد، امّا در آن جا کلیسای افروخته شدة خداوند نیست وگرنه نیازی نبود که باکرهها از میان آن روشنایی خارج شوند. حتماً یک ساختمان مجلّل و مدرن است که به آن کلیسا میگویند، امّا میدانید؟ آن جا نباید کلیسای خداوند باشد، چون در آن جا عروسش نخواهد بود. آن مکان با همة جذّابیّتهایش رد شدة داماد است؛ اوه! آن یک مکان کاذب و دروغین است. باکرهها برای ملاقات با خداوند باید از میان آنان بیرون بیایند.
آیا میدانستید که خداوند قوم و برگزیدگان خود را همیشه از مکان مدرن بیرون میکشاند به جایی طبیعی مانند بیابان میبرد تا با آنان ملاقات کند؟: «14بنابراین اینک او را فریفته، به بیابان خواهم آورد و سخنان دلاویز به او خواهم گفت» ( هوشع 2 : 14 ).
خداوند برای این که بتواند با ابراهیم ملاقات کند او را از شهر مدرنی که در آن زندگی میکرد بیرون برد و در بیابان با او سخن گفت. او وقتی خواست با موسی ملاقات کند او را از پادشاهی بزرگ مصر بیرون کشید و به بیابان برد و در آن جا با او ملاقات کرد و سخن گفت.
حتّی وقتی میخواست با قوم اسرائیل ملاقات کند آنان را از مصر بیرون برد و در بیابان با آنان ملاقات کرد، او در مسیر راه قوم در بیابان، در تاریکی شب مشعلی شد در آسمان تا قوم را به وعدهگاه ملاقات برساند: «21و خداوند در روز، پیش روی قوم در ستون ابر میرفت تا راه را به ایشان دلالت کند، و شبانگاه در ستون آتش، تا ایشان را روشنایی بخشد، و روز و شب راه روند.22و ستون ابر را در روز و ستون آتش را در شب، از پیش روی قوم برنداشت» ( خروج 13 : 21 - 22 ).
حال خداوند عیسی مسیح در زمان آخر کلیسای برگزیدة خود، باکرههای پاکدامن و عفیفة خود را در زیر نور کلیسای حقیقی خود به خارج شدن از مکان مرفّه و مدرنِ تشکّلات کلیسایی به بیرون میخواند تا با آنان ملاقات کند. فقط کافی است تا ایمانداران از تشکّلات ساخته شدة خود خارج شوند.
در تشکّلات کلیسایی نمیتوان به انتظار خداوند ماند، خداوند با هیچ تشکّلات خارجی مطلقاً کاری ندارد، او با ایجاد هر فرقة تشکّلاتی مخالف است. شاگردان و رسولان خداوند عیسی مسیح شایستهترین مردان روی زمین بودند امّا هیچ یک از آنان فرقهای تأسیس نکردند. همة آنان به یک دل مطیع کامل کلام خداوند و زیر چراغدان افروخته شدة کلیسای خداوند بودند که در روز پنطیکاست شعلهور شد.
اگر به تاریخ نگاه کنید خواهید دید که تا چند صد سال اوّل مسیحیّت و در دوران حضور رسولان مسیح هیچ فرقهای شکل نگرفته بود چون شاگردان نسلهای اوّل مسیحیّت شدیداً با هر تفکّر فرقهگرایانه مقابله میکردند و مانع انحراف و شقاق و جدایی بین ایماندارانِ کلیسا میشدند.
اساس فرقه بر جدایی از آن چه هستند میباشد. هرگاه گروهی با یک تفکّر جدایی طلبانه از جمع خود خارج شوند یک فرقة جدید تشکیل میگردد. فرقه به معنی دسته، تیره و رسته است؛ فرقه یعنی یک دستة خاص، یک تیرة مشخّص، یک رستة مجزّا شده میباشد. فرقهها در اصل به معنی جمعیّتی جدا شده هستند، مهم نیست که یک فرقة جدا شده از جمعیّت اصلی خود بزرگتر باشد یا کوچکتر، موضوع جدا شدن است، یا به عبارتی خارج شدن از اصل است.
خداوند عیسی مسیح به قوم خود که در آن زمان به سمت فرقهگرایی و تفکّرات خاصی رفته بودند، فرقة بیایمان و کج رَوِش میگفت: «41عیسی در جواب گفت، ای فرقه بیایمانِ کج رَوِش، تا کی با شما باشم و متحمّل شما گردم ...» ( لوقا 9 : 41 )؟
اوّلین حرکت هر فرقهای، انتخاب نامی مستقل به غیر از نام حقیقی کلیسای اوّلیّه که به نام خداوند عیسی مسیح شناخته میشده بوده، اگر امروزه به فرقههای متعدّدی که هستند نگاه کنید هر کدام نامی برای خود دارند و زیر نام خداوند عیسی مسیح که سر کلیسا است، نمیباشند. این یعنی خروج از ایمان به مسیح، وضعیّتی که برای یهودیانِ زمان مسیح نیز اتّفاق افتاد و آنان با تشکیل فرقههای متعدّدی مانند فریسیان و صدوقیان و ... افکار انحرافی را وارد شریعت موسی کردند، تا جایی که یحیی تعمید دهنده به آنان افعیزادگان میگفت: «7پس چون بسیاری از فریسیان و صدوقیان را دید که به جهت تعمید وی میآیند، بدیشان گفت: ای افعیزادگان، کِه شما را اعلام کرد که از غضب آینده بگریزید» ( متّی 3 : 7 )؟
فرقهها هر نامی بر خود میگیرند، و با این نامهای متعدّد که کتاب مقدّس به آنها نامهای کفر آمیز میگوید، خود را از زیر اختیار خداوند عیسی مسیح خارج نمودهاند. آیا میدانستید که تمام نامهایی را که فرقهها بر خود گرفتند خداوند آنها را کفر آمیز میداند؟ خداوند این را به شاگرد محبوبش یوحنّا نشان داد: «3پس مرا در روح به بیابان برد و زنی را دیدم بر وحش قرمزی سوار شده که از نامهای کفر پر بود و هفت سر و ده شاخ داشت» ( مکاشفه 17 : 3 ).
قصد ندارم به آیات کتاب مکاشفه بپردازم فقط در این مجال باید بدانید که، زن نماد کلیسا است، وحش همان شیطان است، و کلیسایی که بر وحش سوار است، کلیسایی است که شیطان آن را به هر سو بخواهد میبرد؛ ولی بدتر این که این کلیسای سوار بر وحش یکی نیست، بلکه هر کلیسایی که نامی به غیر از خداوند عیسی مسیح را با خود دارد سوار بر وحش ( شیطان ) است؛ و خداوند میگوید، بر روی وحش پر است از نامهای کفر آمیز. این نامهای کفر آمیز تمام فرقههایی هستند که به اسم مسیحیّت تشکیل شدهاند. همة آنان بر وحش سوارند و خداوند آنان را کافر میداند.
آنان دیگر نام مسیح را بر خود ندارند، اعمال و قوانین و رسومی که برای خود ساختهاند نشان میدهد که مقیّد به کلام مکتوب خداوند هم نیستند. در فرهنگ کتاب مقدّسی به این عمل میگویند زناکاری نسبت به خداوند، یعنی خارج شدن از عهد و پیمانی که با بدن و خون مسیح بستهاند. فرقهها شام خداوند را منحرف ساختهاند و با تفاسیر و توضیحات غیر کتاب مقدّسی، شکل اجرای آن را تغییر دادهاند، آنان حتّی تعمیدهای ساخته شدة ذهن خود را مغایر با آن چه رسولان امین مسیح به انجام میرساندند، به کار میبرند. این زناکاری نسبت به خداوند عیسی مسیح است.
خداوند میفرماید: «6اگر کسی در من نماند، مثل شاخه بیرون انداخته میشود و میخشکد و آنها را جمع کرده، در آتش میاندازند و سوخته میشود» ( یوحنّا 15 : 6 ). فرقهها از مسیح جدا شدند و او میگوید آنها را مانند شاخههای خشکیده در انتهای زمان در آتش خواهد افکند. جدا شدهها در فرهنگ کتاب مقدّس یعنی زناکاران.
امّا در حکایت ده باکره، مثال خداوند برای باکرهها هست نه برای زناکاران. روی صحبت خداوند با کلیسای خاص خودش است، او با فرقهها کاری ندارد.
حوّا نیز تا پیش از این که در باغ عدن به مار بپیوندد باکره و در پیمانی مقدّس با آدم بود، همه چیز عالی و نیکو بود؛ امّا وقتی به مار پیوست و نسبت به آدم زنا نمود، از پیمان او خارج شد و زناکار محسوب شد. او با رجعت مجدّد به آدم تمام زمین را به گناه کشاند و با افزودن ذرّیّت مار به نسل آدم آن را ملعونِ خدا ساخت.
فرقهها نیز همین کار را کردند، آنانی که از کلیسای راستین خداوند جدا شدند و کلیساهای خود را ساختهاند، با رفتن به سمت آموزههای شیطان از پیمان با مسیح خارج شدند و با بازگشتن به سمت ایمانداران که به بهای خون مسیح خریداری شدند، با همان روح زناکاری خود، آنان را هم به گناه کشانده و شروع به زناکاری نسبت به خداوند کردند.
خداوند در مثال ده باکره اشاره میکند که در زمانهای آخر این اتّفاق برای ایمانداران خواهد افتاد. و کلیسای او یعنی باکرهها، از میان تشکّلات کلیساهای خود بیرون زده و همگام با کلیسایی که خداوند در آن حضور دارد از میان فرقهها بیرون خواهند آمد.
در این جا لازم است تا یک نکتة بسیار مهم گفته شود! خروج باکرهها از مکانی که در آن بودند و حرکت آنان به سمت مکان ملاقات با خداوند، به هیچ وجه یک نماد فیزیکی و زمینی نیست، مثلاً از کلیساهای محلی خود خارج شده و به یک جای خاصی رفته و یک کلیسا با نام خداوند عیسی مسیح تأسیس کرد.
خروج باکرهها از مکانی که در آن هستند، یعنی خروج از تشکّلات فرقهای و اعتقاد و التزام به تفکّر، قوانین و رسوم آنان است که ثمرات نیکویی برای خداوند ندارد؛ و حرکت به سمت مکان ملاقات به یک حرکت روحانی درونی اشاره دارد که هر فرد ایماندار مسیحی بدن خود را که هیکل خداوند است و نمیبایست در گناه و زیر سایة دیگری قرار داشته باشد، از اسارت شیطان بیرون آورده و با حرکت و تحوّل روحانیِ کلیسای خود، به سوی اراده و کلام خدا پیش برود. این یک حرکت روحانی است تا به جایی که روحِ شخص تماماً در اراده و اطاعت خدا ساکن گردد، و آنگاه است شخص آمادة ملاقات با خداوند میگردد.
در حکایت ده باکره صحبتی از پیغام خداوند برای کلیسایش که باعث جدایی آنان از تشکّلات فرقهای و حرکت به سمت مکان ملاقات گردیده نشده. امّا در قسمتهای دیگر کتاب مقدّس دیده میشود که کلیسای خداوند با صدای یک نبی و رسول مسح شده، هوشیار میشود و از تشکّلات فرقهای خارج میگردد.
در آیة دوّم گفته شده که این باکرهها دو دسته هستند: باکرههای دانا و باکرههای نادان.
معلوم شد که این باکرهها هیچ ربطی به کلیساهای فرقهای ندارند. و اساساً فرقهها در نظر خداوند باطل و مسیحی محسوب نمیگردند زیرا بر وحش سوار و با او هم پیمان شدهاند. اینها باکره هستند و در پیمان با داماد آسمانی با وفاداری در انتظار او ماندند. مسیح فقط برای بردن باکرهها میآید. امّا همین باکرهها هم به دو دستة دانا و نادان تقسیم شدند «2و از ایشان پنج دانا و پنج نادان بودند.»
این باکرهها به دو دستة دانا و نادان تقسیم شدهاند. دانایان با خود روغن برای چراغدانها داشتند ولی نادانان با خود هیچ روغنی به همراه نداشتند: «3امّا نادانان مشعلهای خود را برداشته، هیچ روغن با خود نبردند.4لیکن دانایان، روغن در ظروف خود با مشعلهای خویش برداشتند.» در این مثال داشتن و نداشتن روغن نشانة دانایی و نادانی باکرهها هست. آیا در این مثال روغن نماد روحالقدس است؟ و آیا چون باکرههای نادان روحالقدس را ندارند، نادان محسوب میشوند؟
قطعاً و بدون هیچ شکی هر مسیحی که جزئی از بدن مسیح و از اعضای کلیسای خداوند عیسی مسیح است باید حتماً تعمید روحالقدس را داشته باشد؛ در این خصوص مفصّلاً در کتاب"الوهیّت 3 - شناخت روحالقدس"توضیح داده شده. بدون شک باکرههای دانا دارای تعمید روحالقدس میباشند و باکرههای نادان تعمید روحالقدس را ندارند. در این باره کمی جلوتر این را اثبات خواهیم کرد.
امّا این که روغن در این حکایت به چه مفهومی است باید جلوتر برویم و ببینیم کتاب مقدّس چگونه ما را راهنمایی میکند: «5و چون آمدن داماد به طول انجامید، همه پینکی زده، خفتند.»
پینکی یا همان چرت زدن به خوابی سبک میگویند که در آن شخص در حالتی بین خواب و بیداری گیج میزند؛ این حالتی است نشسته که شخص را خواب گرفته و پیاپی سرش فرود میآید و سپس از خواب میپرد و سر بلند میکند. این حالت نشان از گیجی و غفلت یک شخص از محیط و اتّفاقات پیرامونش دارد که چیزی را درک نمیکند، امّا هنوز به خواب فرو نرفته.
وای! این برای کلیسای خداوند بسیار ناراحت کننده است. یعنی پس از این که کلیسای برگزیدة عروس از میان فرقهها خارج میشود به مکان ملاقات با داماد آسمانی میرود، امّا به خاطر طول کشیدنِ آمدن خداوند، پینکی زده و به چرت میرود. این اصلاً برای کلیسای برگزیدگان زمان وضعیّت خوشایندی نیست. برای مدّتی همة کلیسا، بدون استثنا، باکرههای دانا و نادان، همه، زمان را از دست میدهند و برای مدّتی منحرف میشوند و این وضعیّت برای بسیاری فوقالعاده گران تمام خواهد شد.
از آن جایی که پینکی زده و در چرتِ غفلت رفتند، نتوانستند مشعلهای خود را روشن نگه دارند و کلیسای خداوند را به خاموشی کشاندند. این غفلت و از دست دادن زمان برای بسیاری وحشتناک تمام خواهد شد، مانند اتّفاقی که در باغ جتسیمانی افتاد و شاگردان مسیح با او در دعا بیدار نماندند و به چرت رفتند؛ و چه شد؟ به تجربة سخت افتادند و وارد دورة جفاها شدند.
«36آنگاه عیسی با ایشان به موضعی که مسمّی به جتسیمانی بود رسیده، به شاگردان خود گفت، در این جا بنشینید تا من رفته، در آن جا دعا کنم.37و پطرس و دو پسر زِبدی را برداشته، بینهایت غمگین و دردناک شد.38پس بدیشان گفت، نَفْسِ من از غایت الم مشرف به موت شده است. در این جا مانده با من بیدار باشید.39پس قدری پیش رفته، به روی درافتاد و دعا کرده، گفت، ای پدر من، اگر ممکن باشد این پیاله از من بگذرد؛ لیکن نه به خواهش من، بلکه به ارادة تو.
40و نزد شاگردان خود آمده، ایشان را در خواب یافت. و به پطرس گفت، آیا همچنین نمیتوانستید یک ساعت با من بیدار باشید؟41بیدار باشید و دعا کنید تا در معرض آزمایش نیفتید! روح راغب است، لیکن جسم ناتوان.42و بار دیگر رفته، باز دعا نموده، گفت، ای پدر من، اگر ممکن نباشد که این پیاله بدون نوشیدن از من بگذرد، آن چه ارادة تو است بشود.43و آمده، باز ایشان را در خواب یافت زیرا که چشمان ایشان سنگین شده بود.44پس ایشان را ترک کرده، رفت و دفعة سوّم به همان کلام دعا کرد.45آنگاه نزد شاگردان آمده، بدیشان گفت، مابقی را بخوابید و استراحت کنید. الحال ساعت رسیده است که پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم شود» ( متّی 26 : 36 - 45 ).
در ادامة حکایت ده باکره، خداوند میفرماید: «6و در نصف شب صدایی بلند شد که، اینک، داماد میآید. به استقبال وی بشتابید.7پس تمامی آن باکرهها برخاسته، مشعلهای خود را اصلاح نمودند.» در این آیات سه نکتة مهم دیگر وجود دارد: نصف شب، صدای یک ندا کنندة دیگر، مشعلهایی که اصلاح میشود.
حال به زمان دقّت کنید. چه زمانی داماد میآید؟ نصف شب. مسیح در نیمة شب میآید. امّا این نیمه شب چگونه محاسبه میشود و کی است؟ برداشتهای اشتباهی در این خصوص است که ابتدا لازم است این اشتباهات اصلاح شود و آنگاه به نیمه شب خواهیم پرداخت.
اگر این نصف شب را از بُعد زمان محاسبه کنیم، آمدن او چه زمانی خواهد بود؟ ابتدا نگاهی به محاسبة شبانه روز از بُعد زمانی بیاندازید. هر 24 ساعتِ شبانه روز به دو نیمة روز و شب تقسیم میگردد. یعنی روشنایی روز، یک پیک زمانی، و تاریکی شب هم یک پیک زمانی دیگر. و اگر عبارتی مانند نصف روز یا نصف شب به کار ببریم، میشود نیمی از یک پیک، یا به عبارتی یک چهارم یک شبانه روز.
این طریق محاسبه برای ایّام روزهداری در نزد اهل کتاب یعنی یهودیان و مسیحیان است. و با آمدن مسیح مرتبط نمیشود.
اگر از زمان سقوط آدم تا به انتهای روز ششم را ملاکِ محاسبه قرار دهیم، میدانیم که تا به پایان روز ششم، شش هزار سال زمینی خواهد بود. حال اگر شش هزار سال را ملاک آمدن داماد حساب کنیم و بخواهیم نیمه شب را بر اساس آن مشخّص کنیم، باید زمانها را این گونه محاسبه کنیم.
ابتدا به دو پیک روز و شب تقسیم میکنیم و هر پیک را به دو نصفِ روز و شب، خواهیم داشت چهار تا دورة هزار و پانصد سال.
کلام میگوید مسیح در نیمه شب میآید، یعنی در نصف پیک شبانه، که به معنی چهار هزار و پانصد سال پس از زمان سقوط آدم یا به عبارتی پانصد سال بعد از مسیح یا از نگاه امروزی حدود هزار و پانصد سال قبل؛ که اگر این گونه بوده باشد باید مسیح آمده و رفته باشد و میدانیم که این قطعاً اشتباه است، چون از آن تاریخ تا به حال هزار و پانصد سال میگذرد و اگر عروس ربوده شده باشد میبایست حدود چند سال بعد از ربودگی، روز ششم نیز به پایان میرسید و ما امروز در سلطنت هزار ساله میبودیم؛ و از سویی دیگر، امروزه ما هنوز شاهد حضور روحالقدس در میان خودمان بر روی زمین هستیم.
هر چند میدانیم خداوند در میان آن هفت سال پایانی برای بردن کلیسای خود خواهد آمد و این اتّفاق قطعاً در اواخر خواهد افتاد، امّا این زمانِ نیمة شب به هیچ وجه به زمان شش هزار سالِ روز ششم اشاره ندارد.
این حتّی نمیتواند از دو هزار سال پیش، یعنی زمان حضور مسیح در زمین که کلیسا تشکیل شد هم اشاره داشته باشد، چون باز نیمه شب میشود پانصد سال قبل، باز باید بگوییم که خداوند آمد و رفت، و این نیز کاملاً اشتباه است.
این نیمه شب به هیچ دورة زمانی اشاره ندارد. پس نیمه شب به چه اشاره میکند؟ دقّت کنید زمانی که باکرهها با چراغدانها بیرون زدند هنوز شب نشده بود. باکرههای نادان چون تاریکی را ندیده بودند با آن که چراغدان در دست داشتند نادانی کردند و با خود روغن برنداشتند؛ آنان در روشنایی روز دل خوش بودند و به فرا رسیدن تاریکی فکر نکردند.
این نمادی از ایماندارانی است که سرمست از خوشی در لحظة کلیسا هستند و برای آیندة خود هیچ توشه و ثمری جمع نمیکنند. اینان ایماندارانی هستند که حاضر نیستند بارِ مشقّت حمل روغن را بر خود حمل کنند، اینان با خود میپندارند فعلاً که روشنایی هست چه نیازی به فکر تاریکی بودن است، نهایت نیاز به روغن بود از دیگران میگیریم که دارند با خودشان میکشند، بگذاریم بار ما را آنان بکشند؛ وای که این ایمانداران تا چه حد نادان، تنبل و سوء استفادهگرند! که میبینید وقتی که شب شد اوّلین کاری که کردند، رفتند و از دانایان درخواست روغن آنها را کردند.
امّا باکرههای دانا در روشنایی روز تا فرصت داشتند، برای تاریکی شب خود را آماده کردند آنان تا فرصت بود برای خود روغن یعنی توشه و ثمرهای جمع نمودند تا در تاریکی غلیظ گرفتار نشوند.
زمانی که کلیسای خداوند را از میان فرقهها بیرون کشید با خود یک آگاهی و بیداری عظیم به همراه داشت، در آن زمان نور حقیقی به کلیسا معرّفی شد، پس قطعاً در آن زمان باید روشنایی روز باشد. در آن زمان یک تحوّل عظیم صورت گرفت و بسیاری از تشکّلات فرقهای باید خارج شده باشند، اوه! آن دوره باید عصر درخشان و پر نور زیبایی بوده باشد؛ آن زمان باید وقت حرکت ایمانداران مسیحی به سمت داماد آسمانی باید باشد.
منادیگر آن زمان وظیفه داشت تا بطالت و اساس فرقهها را آشکار کند و انحرافات و بیعصمتی کلیساهای عصر خود را برملا سازد؛ مخاطب و ندای او برای تمام کلیساهای دنیا بوده است. امّا بعد از او چه اتّفاقی افتاد؟ بسیاری با او هم داستان شده و حرکت کردند برای ملاقات با خداوند.
باکرهها وقتی به سمت مکان ملاقات رفتند و چون آمدنِ خداوند به طول انجامید و چشمانشان سیاهی رفت، پینکی زدند و خفتند تا این که تاریکی آنان را فرا گرفت. همیشه در آغاز هر جنبشی وقتی نگاهها به ساحلی امن میافتد با یک موج عظیم و خروشان و پر انرژی شروع میشود و هر قدر که این موج به جلو و به ساحل نزدیک میشود از شدّت آن کاسته و آرام میگردد. حال باکرهها در نور عصر خود با شدّت و هیجان حرکت کردند و وقتی مدّتی از آن گذشت در خستگی حاصل از زمان و نیامدن داماد به خواب رفتند. در تمام تاریخ کلیسا به همین منوال بوده.
این تاریکی که باکرهها را فرا گرفت، حاصل از خستگی و سیاهی رفتن چشمان آنان است. خداوند عیسی مسیح میفرماید: «22چراغ بدن چشم است؛ پس هرگاه چشمت بسیط باشد تمام بدنت روشن بُوَد؛23امّا اگر چشم تو فاسد است، تمام جسدت تاریک میباشد. پس اگر نوری که در تو است ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است» ( متّی 6 : 22 - 23 )!
این زمان اصلاً اوقات خوبی برای کلیسای خداوند نیست. این بعد از صدای ندا کنندهای است که کلیسا را به بیرون از فرقهها میکشانَد اتّفاق خواهد افتاد. کلیسای خداوند که انتظار او را میکشند به خاطر طول کشیدن آمدن او به چرت خواهند رفت؛ این خاصیّت چرت زدن است که شخص فکر میکند بیدار است، امّا در حقیقت چشمانش در تاریکی فرو میرود و هوشیار نیست. باکرهها در همین زمان از چراغدان خود یعنی کلیسا غفلت میکنند. یعنی کلیسای خداوند که خود را با پیغام خداوند هماهنگ میدانند همه در خواب فرو میروند. این یک گمراهی موقّتی برای باکرهها خواهد بود.
این اتّفاق کی خواهد افتاد؟ عملکرد کلیساها زمان را نشان میدهد. اگر از زاویة تعصّب خارج گردید، خواهید دید که الحال دقیقاً همان زمان است. پس چه خواهد شد؟ خداوند میبایست کلیسای خود را از خواب بیدار کند مانند زمانی که شاگردانش در باغ جتسیمانی به چرت رفتند. خداوند میفرماید: «6و در نصف شب صدایی بلند شد که، اینک، داماد میآید. به استقبال وی بشتابید.»
در نیمههای این دوره یک صدایی دیگر بلند خواهد شد که از آمدن خداوند ندا میکند؛ این منادی یک انسان است، یک ندا کننده و نهیب زننده برای کلیسای برگزیدة خداوند است تا کلیسا را بیدار کند. او از آمدن خداوند ندا میکند پس او یک رسول یا نبی باید باشد.
این شخص آن ندا کنندة اوّلِ کلیسا نیست، زیرا او وظیفة خود را به انجام رسانده؛ پس این شخص دوّمی کسی دیگر است که بعد از او میآید. او یک ندا کننده برای کلیساهای دنیا نیست، وظیفة او بیداری باکرهها و به طور خاص کلیسای عروس است تا از خواب بیدار شوند؛ او برای آماده سازی عروس میآید: «7پس تمامی آن باکرهها برخاسته، مشعلهای خود را اصلاح نمودند.»
این ندا کنندة دوّم برای چه ندا خواهد کرد؟ او میبایست کلیسای عروس را از خواب غفلت بیدار نماید و آماده برای ملاقات با خداوند کند. او کلیسای خداوند را مخاطب قرار میدهد و آنان را متوجّة مشعلها و روغندانهایشان میکند. کلیسای خداوند با صدای این ندا کننده دوباره هوشیار خواهند شد.
ندا کنندة اوّل کلیسا را از میان فرقهها بیرون میکشد و به سمت ملاقاتگاه با خداوند رهنمون میسازد؛ و ندا کنندة دوّم کلیسای خداوند را برای ملاقات با او بیدار و آماده میکند.
آیة دوّم اشاره میکند که باکرهها به دو دستة دانا و نادان تقسیم میشوند. وقتی با صدای ندا کننده باکرهها بیدار شوند، شروع به آماده و روشن کردن مشعلهای خود میکنند. باکرههای نادان که با خود روغنی نبرده بودند از دانایان طلب روغن میکنند: «8و نادانان، دانایان را گفتند، از روغن خود به ما دهید زیرا مشعلهای ما خاموش میشود.»
دقّت کردید آنان روغن را از دانایان خواستند، و آنها در جواب چه گفتند؟: «9امّا دانایان در جواب گفتند، نمیشود، مبادا ما و شما را کفاف ندهد. بلکه نزد فروشندگان رفته، برای خود بخرید.» نادانان روغن را از دانایان طلب نمودند نه از خداوند، روحالقدس را فقط خداوند عطا میکند و باکرهها این را میدانند پس منظور از روغن تعمید روحالقدس نمیتواند باشد.
و دانایان با این جملة خود، به شنونده میفهمانند که میتوانند به آنها روغن بدهند ولی نمیدهند، چون اشاره کردند که ما و شما را کفاف نمیکند، مگر میشود تعمید روحالقدس تمام شود و برای کسی کفاف نکند؟! این با کتاب مقدّس هماهنگ نیست. توجّه کنید که این مثال یک افسانه نیست و آن را خداوند عیسی مسیح میگوید. لذا با توجّه به خصوصیّات روحالقدس، روغن در این مثال به معنی تعمید روحالقدس نمیتواند باشد. هر چند عروس قطعاً تعمید روحالقدس را باید داشته باشد.
خداوند در ادامة این تمثیل میفرماید که وقتی باکرههای نادان حسب گفتة دانایان برای خرید روغن میروند تا روغن برای خود بخرند، در همان لحظه داماد میآید و دانایان را با خود میبرد: «10و در حینی که ایشان به جهت خرید میرفتند، داماد برسید و آنانی که حاضر بودند، با وی به عروسی داخل شده، در بسته گردید.»
خوب دقّت کنید! خداوند آمد و هر کسی که حاضر بود را با خود برد. اوه! هر کسی که حاضر بود! کجا؟ در کلیسای برگزیده، مشعلها نماد کلیسا است و باکرههای نادان نیز در آن بودند، امّا برای تهیّة روغن از مکان ملاقات خارج شدند. فقط باکرههای دانا آن جا همچنان ماندند. مهم نیست کجا یا برای چه کاری بروید، مهم این است که از مکان ملاقات با خداوند خارج نشوید، خارج از بدن مسیح یعنی کلیسای او، بیرونی محسوب خواهید شد. خداوند به مشعلهای خاموش و روشن اشارهای نکرد، فقط گفت: «آنانی که حاضر بودند.» پس اگر باکرههای نادان نیز میماندند شاید این فرصت را مییافتند تا با خداوند بروند، امّا چون با خود روغنی نداشتند همان باعث بیحکمتی و خروج آنان برای مدّتی از کلیسا گردید. این روغن چیست؟
به مشعل دقّت کنید! مشعل نماد کلیسا است. باکرههای دانا در کلیسا ماندند چون روغن داشتند، امّا باکرههای نادان دیر خبردار شدند و به دنبال روغن رفتند، در هر صورت در آن جا حاضر نبودند. کجا؟ جایی که مشعلهای افروخته است، جایی که کلیسا برپا است. باکرههای دانا در کلیسایی افروخته حضور داشتند ولی باکرههای نادان آن جا را ترک کردند.
چه چیزی کلیساها را روشن نگه میدارد؟ میتوانید این را درک کنید؟ خود خداوند میگوید: «14شما نور عالمید. شهری که بر کوهی بنا شود، نتوان پنهان کرد.15و چراغ را نمیافروزند تا آن را زیر پیمانه نهند، بلکه تا بر چراغدان گذارند؛ آنگاه به همة کسانی که در خانه باشند، روشنایی میبخشد.16همچنین بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده، پدر شما را که در آسمان است تمجید نمایند» ( متّی 5 : 14 - 16 ).
هر چراغدانی نیاز به روغن سوختنی برای روشنایی دارد. کلیسا از مسیحیان تشکیل میشود و یک کلیسای خوب را از مسیحیانش میشناسند، حال یک مسیحی را چگونه باید شناخت؟ از نوری که از خود ساطع میکند، از انعکاسی که از آنان ساطع میشود و به شباهت خداوند است، از کارهایی که به شباهت خداوند میکند، از جلوهای که از خود منتشر میکند، این نور مسیحیان است که باید بتابد.
خداوند به مسیحیان میگوید شما نور عالمید. این جا آن نور به منظور پدر نورها یعنی خدا نیست، بلکه نورِ آن چراغدانها، تبلوری از وجود هر مسیحی است. این نور چگونه مشتعل میشود؟ چه چیزی آن را مشتعل میکند؟ سوخت آن چیست؟ کلیسای خداوند عیسی مسیح چگونه متمایز میگردد؟ خداوند میفرماید: «بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده» چه چیزی؟ اعمال نیکو.
بله! منظور از روغنِ چراغدانها، اعمال نیکو و ثمرات مسیحیان است که به کلیسا روشنایی میدهد. کلیسایی که جلوة حضور خداوند را در خود ندارد، کلیسایی که به شباهت مسیح نیست و کارها و تعالیم و اعتقادات او را ندارد، اگر خارجی و فرقهای نباشد، یک کلیسای نادان در خواب است که تا روز داوری در تاریکی خواهد ماند، اگر نتواند ثمراتی برای خود جمع نماید.
باکرههای دانا در روشناییِ مشعل یا همان کلیسا با خود اعمال نیکو و ثمرات بسیار خواهند داشت و از آن جایی که در کمال عمل مینمایند به آسمان ربوده میشوند، مانند خنوخ که هفتمین نسل از آدم بود و چون با خداوند راه میرفت و در نظر او کامل و بیعیب بود به آسمان ربوده شد.
خنوخ نمادی از باکرة دانا یا همان کلیسای عروس بود که به آسمان ربوده شد. حسب چه چیزی؟ حسب اعمال نیکویش، او آن قدر خوب با خدا راه میرفت که عیبی در او نبود پس به نزد خدا در آسمان رفت. این به معنی آن است که کلیسای خداوند عیسی مسیح به آسمان ربوده خواهد شد. این اتّفاق بسیار نزدیک است.
پولس رسول در خصوص ربوده شدن کلیسای عروس به آسمان نبوّتی بسیار دل انگیز به کلیسای خداوند میدهد: «16زیرا خود خداوند با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگانِ در مسیح اوّل خواهند برخاست.17آنگاه ما که زنده و باقی باشیم، با ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا استقبال کنیم و همچنین همیشه با خداوند خواهیم بود» ( اوّل تسالونیکیان 4 : 16 - 17 ). پولس اشاره دارد که ابتدا آنانی که پیشتر در خداوند خوابیدهاند، یعنی مردهاند از مرگ قیام خواهند کرد و به آسمان میروند و سپس آنانی که زنده باشند به آسمان ربوده خواهند شد.
از این سخن پولس و نشانههایی که در کتاب مقدّس است معلوم میگردد که در زمان ربودگی ابتدا باکرههای دانایی که در خداوند خوابیدهاند به آسمان ربوده میشوند و سپس عروس مسیح یا همان کلیسای برگزیدة او در زمان آخر بدون آن که طعم مرگ را بچشد، به طرفهالعینی از بدنی زمینی به جسمی آسمانی تبدیل خواهد شد و به آسمان ربوده میشود و در میان ابرها با مسیح ملاقات خواهد نمود.
امّا باکرههای نادان با آن که به پیمان با خداوند خیانت نکردند و باکره ماندند، چون با خود هیچ عمل صالح و ثمرهای ندارند از ربودگی جا خواهند ماند. باکرههای نادان ایماندارانی هستند که در فرقهها نیستند، آنان در کلیسای خداوند عیسی مسیح حضور دارند، با کلام زمان هماهنگ شدند و از فرقهها بیرون آمدند امّا هیچ ثمرهای با خود ندارند و در خاموشی روحانی به سر میبرند.
خداوند میفرماید: «19هر درختی که میوۀ نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود.20لهذا از میوههای ایشان، ایشان را خواهید شناخت» ( متّی 7 : 19 - 20 ). باکرههای نادان چون ثمرهای با خود نداشتن از ترس، به دنبال آوردن ثمرات رفتند، آنان به جایی که از آن خارج شده بودند برای تهیّة ثمرات بازگشتند. دانایان به آنان گفتند که بروید و از فروشندگان بخرید. شما با آن چه از خود خرج میکنید برای خود ثمرات خواهید خرید.
در آیة بعدی میبینید بعد از این که آنان، ثمراتی برای خود جمع کردند بازگشتند، آنان نمیتوانستند تا زمانی که روغنی نداشتند برگردند زیرا میدانستند بدون داشتن روغن پذیرفته نخواهند شد: «11بعد از آن، باکرههای دیگر نیز آمده، گفتند، خداوندا برای ما باز کن.» اشتباه نکنید این"باکرههای دیگر"به معنی عدّهای دیگر نیستند، همان باکرههای نادان هستند که بازگشتند.
اگر باکرههای دیگری بودند پس میبایست در میان آنان دانا نیز وجود میداشت، و اگر دانایی هنوز بر روی زمین میبود، نمیبایست ربودگی صورت میگرفت و حال آن که میخوانید عروس برگرفته شد. این"باکرههای دیگر"همان نادانان بودند که پس از جمع نمودن ثمراتی بازگشتند.
آیا باکرههای نادان میتوانند ثمراتی جمع کنند؟ باید گفت بله میتوانند؛ ثمرات حسب اعمال نیکو حاصل میشود. هر کسی که از ایمان خود برنگردد، بلکه به ایمان خود اقرار نماید و در جفاها بیفتد، و در عین حال مطیع کلام خداوند و پیرو او باشد، نام خداوند را در دنیا جلال میدهد و این برای او اعمال نیکو و ثمرات ایمان خواهد بود.
امّا داشتن ثمرات پس از ربودگی عروس به آسمان، دیگر برای ربودگی فایدهای ندارد، و این ثمرات باید برای آینده و پذیرفته شدن در ملکوت ذخیره گردد. باکرههای نادان در برگشت قطعاً با خود روغن به همراه داشتند، این روغن همان ثمرات و اعمال نیکو است که هر مسیحی باید داشته باشد.
امّا برای باکرههای نادان دیگر دیر شده بود، آنان باید در روزهای سخت و وحشتناک سالهای پایانیِ دنیا را در جفاها بگذرانند: «12او در جواب گفت، هر آینه به شما میگویم شما را نمیشناسم.13پس بیدار باشید زیرا که آن روز و ساعت را نمیدانید» ( متّی 25 : 12 - 13 ).
حال به این سخن خداوند نیز توجّه کنید: «هر آینه به شما میگویم شما را نمیشناسم.» چرا؟ برای این که آنان تعمید روحالقدس را نیز نداشتند، برای دخول از آن پس به بعد فقط تعمید روحالقدس کارساز است که میدانیم دیگر در آن سالهای پایانی و بعد از ربودگی عروس دیگر یافت نمیشود چون روحالقدس دیگر بر روی زمین نیست. مسیح در کسانی است که روحالقدس را در خود دارند و او میگوید که شما را نمیشناسم، یعنی در شما نیستم، این روحالقدس است که در ایمانداران ساکن میشود و خداوند عیسی مسیح که در عهد جدید به صورت روحالقدس در ایمانداران ساکن میباشد میفرماید شما را نمیشناسم. چرا؟ چون در آنان ساکن نیست.
باکرههای نادان نماد ایماندارانی هستند که میبایست به عنوان کلیسای عروس در وقت بازگشت مسیح با او به آسمان بروند، ولی چون در وقت مقرّر با خود ثمراتی نخواهند داشت، از ربودگی جا خواهند ماند، و بعد از پشیمانی هر چه قدر هم که تلاش کنند و ثمرات نیکو جمع نمایند دیگر زمان ربودگی گذشت و سودی ندارد، و مازاد بر این آنان تعمید روحالقدس را نیز ندارند، از این روی هرگز نمیتوانند در زُمرة عروس مسیح قرار بگیرند. لذا غفلت آنان باعث شد تا وارد دورة وحشتناک جفاها گردند.
امّا بدانید که قطعاً باکرههای نادان نیز در هیچ فرقهای نیستند، آنان نیز وفادار به خداوند و برگزیده هستند، هر چند به عنوان عروس مسیح محسوب نمیشوند امّا برگزیدة خداوند برای بودن در ملکوتش میباشند و خداوند برای آنان فکر کرده است.
آنها نام کلیسای خداوند عیسی مسیح که همان کلیسای صدة اوّل رسولان است را بر خود دارند. سر آنها فقط مسیح است و نه هیچ فرقة کاذب ساخته شدة دیگر، دقیقاً مانند رسولان عیسی مسیح که هیچ کدام از زیر این نام خارج نشدند و فرقهای را به وجود نیاوردند. فقط این دسته غفلت نمودند و از ربودگی بازماندند.
در ادامة حکایت ده باکره، فوراً خداوند مثال قنطارها را میآورد. مثال قنطارها در ادامه و تکمیل کنندة مثال ده باکره است چون که با کلمة"زیرا"شروع میشود. به این مثال خداوند نیز با دقّت توجّه کنید:
«14زیرا چنان که مردی عازم سفر شده، غلامان خود را طلبید و اموال خود را بدیشان سپرد،15یکی را پنج قنطار و دیگری را دو و سوّمی را یک داد؛ هر یک را به حسب استعدادش. و بیدرنگ متوجّة سفر شد.16پس آن که پنج قنطار یافته بود، رفته و با آنها تجارت نموده، پنج قنطار دیگر سود کرد.17و همچنین صاحب دو قنطار نیز دو قنطار دیگر سود گرفت.18امّا آن که یک قنطار گرفته بود، رفته زمین را کند و نقد آقای خود را پنهان نمود.
19و بعد از مدّت مدیدی، آقای آن غلامان آمده، از ایشان حساب خواست.20پس آن که پنج قنطار یافته بود، پیش آمده، پنج قنطار دیگر آورده، گفت، خداوندا پنج قنطار به من سپردی، اینک، پنج قنطار دیگر سود کردم.21آقای او به وی گفت، آفرین ای غلامِ نیک متدیّن! بر چیزهای اندک امین بودی، تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. به شادی خداوند خود داخل شو!22و صاحب دو قنطار نیز آمده، گفت، ای آقا دو قنطار تسلیم من نمودی، اینک، دو قنطار دیگر سود یافتهام.23آقایش وی را گفت، آفرین ای غلام نیکِ متدیّن! بر چیزهای کم امین بودی، تو را بر چیزهای بسیار میگمارم. در خوشی خداوند خود داخل شو!
24پس آن که یک قنطار گرفته بود، پیش آمده، گفت، ای آقا چون تو را میشناختم که مرد درشتخویی میباشی، از جایی که نکاشتهای میدروی و از جایی که نیفشاندهای جمع میکنی،25پس ترسان شده، رفتم و قنطار تو را زیر زمین نهفتم. اینک، مال تو موجود است.26آقایش در جواب وی گفت، ای غلامِ شریرِ بیکاره! دانستهای که از جایی که نکاشتهام میدروم و از مکانی که نپاشیدهام، جمع میکنم.27از همین جهت تو را میبایست نقد مرا به صرّافان بدهی تا وقتی که بیایم مال خود را با سود بیابم.28الحال آن قنطار را از او گرفته، به صاحب ده قنطار بدهید.29زیرا به هر که دارد داده شود و افزونی یابد و از آن که ندارد آن چه دارد نیز گرفته شود.30و آن غلام بینفع را در ظلمت خارجی اندازید، جایی که گریه و فشار دندان خواهد بود» ( متّی 25 : 14 - 30 ).
این مثال به طور واضح بیانگر آن است که در زمان غیبت خداوند عیسی مسیح هر ایماندار مسیحی میبایست از آن چیزی که به او سپرده شده، برای خداوند ثمره و منفعتی حاصل کند و گر نه در ظلمت خارجی افکنده خواهد شد. در مثال قنطارها هم آن غلام بیمنفعت در ظلمت خارجی افکنده شد. دقّت کنید او در دریاچة آتش سوزانده یا هلاک نشد، بلکه در ظلمت بیرونی خانة ارباب خود در ترس و نگرانی خواهد ماند.
در این دو مثالِ ادامهدار چند نکته وجود دارد: غیبت خداوند و بازگشتش برای کلیسای برگزیدهاش؛ پاداش برای برگزیدگانی که به نیکویی رفتار کرده و ثمرة نیکو آوردهاند؛ و افتادن در سیاهی و جفاهایی که نصیب برگزیدگان تنبل و بیثمره خواهد شد. پس منظور از ماندن در ظلمت بیرونی خانۀ ارباب، همان بودن در آن ترسها و نگرانیهای هفت سال جفاها است.
امّا عاقبت باکرههای نادان در انتهای زمان چه خواهد شد؟ جواب این پرسش در کتاب مکاشفه نهفته شده است. بعد از این که عروس یعنی باکرههای دانا به آسمان بروند، دیگر روحالقدس که مانعی بر نیروهای تاریکی است نیز در زمین نخواهد بود و زمین وارد یک دورة وحشتناکِ جفاها از سوی ضد مسیح خواهد شد. وقایع این دوره بسیار جالب و آموزنده است امّا چون مربوط به این نوشتار نمیشود از آن پرهیز میکنیم.
در نیمة اوّل این هفت سال موسی و ایلیا برای قوم اسرائیل به زمین باز خواهند گشت و قوم را با مسیح خداوند که آمد و گناه را از جهان برداشت آشنا خواهند نمود. این دو نبی قدرت خواهند داشت تا مانند زمانی که در زمین بودند و آیات و معجزات عظیمی میکردند، باز به ظهور برسانند. پس از پایان خدمتشان کشته خواهند شد و جسد آنان تا سه روز بر دار خواهد ماند و تمام مردم دنیا از طریق رسانهها به آنها خواهند نگریست. ولی پس از سه روز زنده شده و در حالی که همه به آنان مینگرند به آسمان صعود خواهند نمود.
کتاب مکاشفه در خصوص این دو نبی چنین میگوید: «3و به دو شاهد [ منظور موسی و ایلیا است - نویسنده ] خود خواهم داد که پلاس در بر کرده، مدّت هزار و دویست و شصت روز نبوّت نمایند. [ این مدّت یعنی سه سال و نیمی اوّل از هفت سال پایان روز ششم است که بعد از این کلیسای عروس به آسمان ربوده خواهد شد - نویسنده ]4اینانند دو درخت زیتون و دو چراغدان که در حضور خداوند زمین ایستادهاند. [ اینان چراغدان نیز هستند از آن روی که قوم و کلیسای عصر خودشان را در تاریکی عصر هدایت نمودند - نویسنده ]5و اگر کسی بخواهد بدیشان اذیّت رساند، آتشی از دهانشان به در شده، دشمنان ایشان را فرو میگیرد؛ و هر که قصد اذیّت ایشان دارد، بدین گونه باید کشته شود. [ به دشمنانی که در زمان موسی و ایلیا قصد جان آنان را کرده بودند نگاه کنید که چگونه هلاک شدند - نویسنده ]6اینها قدرت به بستن آسمان دارند تا در ایّام نبوّتِ ایشان باران نبارد [ این در زمان ایلیای نبی اتّفاق افتاد او به مدّت سه سال و نیم آسمان را بست تا باران نبارد و دوباره در این مدّت در آخر زمان آن را تکرار خواهد کرد - نویسنده ] و قدرت بر آبها دارند که آنها را به خون تبدیل نمایند و جهان را هرگاه بخواهند، به انواع بلایا مبتلا سازند. [ این نیز در زمان موسی اتّفاق افتاد او جمیع این بلایا را در مصر به ظهور رساند و دوباره در این مدّت در آخر زمان آن را تکرار خواهد کرد - نویسنده ]
7و چون شهادت خود را به اتمام رسانند، آن وحش که از هاویه بر میآید، با ایشان جنگ کرده، غلبه خواهد یافت و ایشان را خواهد کُشت8و بدنهای ایشان در شارعِ عامِ شهر عظیم که به معنیِ روحانی، به سدوم و مصر مسمّی است، جایی که خداوند ایشان نیز مصلوب گشت، خواهد ماند.9و گروهی از اقوام و قبایل و زبانها و امّتها، بدنهای ایشان را سه روز و نیم نظاره میکنند و اجازت نمیدهند که بدنهای ایشان را به قبر سپارند.10و ساکنان زمین بر ایشان خوشی و شادی میکنند و نزد یک دیگر هدایا خواهند فرستاد، از آن رو که این دو نبی ساکنان زمین را معذّب ساختند.
11و بعد از سه روز و نیم، روح حیات از خدا بدیشان در آمد که بر پایهای خود ایستادند و بینندگانِ ایشان را خوفی عظیم فرو گرفت.12و آوازی بلند از آسمان شنیدند که بدیشان میگوید، به این جا صعود نمایید. پس در ابر، به آسمان بالا شدند و دشمنانشان ایشان را دیدند.13و در همان ساعت، زلزلهای عظیم حادث گشت که ده یک از شهر منهدم گردید و هفت هزار نفر از زلزله هلاک شدند و باقی ماندگان ترسان گشته، خدای آسمان را تمجید کردند.14وایِ دوّم درگذشته است. اینک، وایِ سوّم به زودی میآید» ( مکاشفه 11 : 3 - 14 ).
آنانی که میگویند وای دوّم همان جنگ جهانی دوّم بوده به این آیه توجّه کنند! وای دوّم در پایان نیمة اوّل هفت سال پایانی و پس از مرگ و قیام و صعود موسی و ایلیا به آسمان اتّفاق خواهد افتاد.
پس از آن چنان فشارهای مرگباری از سوی ضد مسیح به باکرههای نادان وارد خواهد شد که برخی از ایمان برخواهند گشت و برخی دیگر کشته خواهند شد و برخی دیگر برای حفظ ایمان خود تمام جفاها را تحمّل کرده و در نهایت به بیابان فرار خواهند کرد.
آنانی که به بیابان فرار میکنند و در مدّت سه سال و نیمی که در بیابان به سر میبرند، خداوند برایشان مکانی امن فراهم خواهد نمود و آنان را از آسمان خوراک خواهد داد همان گونه که ایلیای نبی در مدّت سه سال و نیم در خانة پیر زنی در بیابان سکونت کرد و در آن مدّت از تاپوی آرد و کوزة روغن آن پیر زن میخورد: «16و تاپوی آرد تمام نشد و کوزۀ روغن کم نگردید، موافق کلام خداوند که به واسطۀ ایلیا گفته بود» ( اوّل پادشاهان 17 : 16 ). چنین خواهد بود در زمان آخر برای باکرههای نادان که در سه سال و نیم پایانیِ روز ششم، از آنان در بیابان مراقبت خواهد نمود.
در آن سالها شیطان با همة لشکریانش از جاهای آسمان به زمین سقوط خواهند کرد و سالهای وحشتناکی بر زمین خواهد بود: «13و چون اژدها دید که بر زمین افکنده شد، بر آن زن که فرزند نرینه را زاییده بود، جفا کرد [ این زن کلیسای خداوند است، اینان همان باکرهها هستند - نویسنده ].14و دو بال عقاب بزرگ به زن داده شد تا به بیابان به مکان خود پرواز کند، جایی که او را از نظر آن مار [ منظور از مار شیطان است - نویسنده]، زمانی و دو زمان و نصف زمان [ زمانی و دو زمان و نصف یعنی سه سال و نیم است، این نیمة دوّم هفت سال آخر است - نویسنده ] پرورش میکنند.15و مار از دهان خود در عقب زن، آبی چون رودی ریخت تا سیل او را فرو گیرد.16و زمین زن را حمایت کرد و زمین دهان خود را گشاده، آن رود را که اژدها از دهان خود ریخت فرو برد.17و اژدها بر زن غضب نموده، رفت تا با باقی ماندگانِ ذرّیّت او که احکام خدا را حفظ میکنند و شهادتِ عیسی را نگاه میدارند، جنگ کند» ( مکاشفه 12 : 13 - 17 ).
برای درک بهتر آن سالهای پایانی که چگونه بر زمین خواهد گذشت، کتاب مقدّس دو واقعة عظیمی که در گذشته اتّفاق افتاده را به عنوان نمادی از آن سالها به ما معرّفی میکند. طوفان زمان نوح و کوبیده شدن سدوم با آتش و گوگرد، نمادی بود از وضعیّت باکرههای نادان در انتهای زمان.
«26و چنان که در ایّام نوح واقع شد، همان طور در زمان پسر انسان نیز خواهد بود،27که میخوردند و مینوشیدند و زن و شوهر میگرفتند تا روزی که چون نوح داخل کشتی شد، طوفان آمده همه را هلاک ساخت.28و همچنان که در ایّام لوط شد که به خوردن و آشامیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت مشغول میبودند29تا روزی که چون لوط از سدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک ساخت.30بر همین منوال خواهد بود در روزی که پسر انسان ظاهر شود.31در آن روز هر که بر پشت بام باشد و اسباب او در خانه، نزول نکند تا آنها را بردارد؛ و کسی که در صحرا باشد همچنین برنگردد.32زن لوط را به یاد آورید.33هر که خواهد جان خود را برهاند، آن را هلاک خواهد کرد و هر که آن را هلاک کند آن را زنده نگاه خواهد داشت.34به شما میگویم در آن شب دو نفر بر یک تخت خواهند بود، یکی برداشته و دیگری وا گذارده خواهد شد.35و دو زن که در یک جا دستاس کنند، یکی برداشته و دیگری وا گذارده خواهد شد.36و دو نفر که در مزرعه باشند، یکی برداشته و دیگری وا گذارده خواهد شد» ( لوقا 17 : 26 - 36 ).
همان گونه که پس از طوفان خشکی پدیدار شد و زمین تازه گردید. پس از غضب خدا در پایان روز ششم که چهار گوشة جهان را نابود خواهد کرد، زمین دوباره تازه شده و هزارة هفتم یعنی سلطنت هزار سالة خداوند در زمین آغاز خواهد شد و مسیح با عروس و مقدّسان خود به زمین باز خواهد گشت و باکرههای نادانی که در بیابان پناه داده شده بودند نیز با مسیح تا هزار سال بر روی زمین زندگی خواهند نمود.
یک نکتة مهم: مثالها تنها یک مشابهسازی روایی از اصل موضوع به گونهای دیگر است، که تا حدود زیادی به آن واقعیّتی که مقصود گوینده است نزدیک میباشد، تا قابل فهم برای شنونده گردد. لذا هرگز یک مثال دقیقاً و مو به مو مانند موضوع مطروحه نیست و همین مقدار که مفهوم کلی آن را برساند منظور نظر گوینده است و مابقی حقیقت با تمام جوانب را باید در طرح اصلی موضوع گفته شود.
لذا نباید آن قدر درگیر پیدا کردن حقیقتِ امر در مثالها گردید، مثالها برای کسانی زده میشود که قدرت درک و فهم آنان از کلام گفته شده بسیار دشوار میباشد؛ امّا برای شاگردان همیشه حقیقت در خارج از مثالها و در روشنایی خود باید گفته شود.
خداوند عیسی مسیح در جواب پرسش شاگردانش به علّت استفادة زیاد از مثلها در تعالیمش به آنان میفرماید: «10آنگاه شاگردانش آمده، به وی گفتند، از چه جهت با اینها به مَثَلها سخن میرانی؟11در جواب ایشان گفت، دانستن اَسرار ملکوت آسمان به شما عطا شده است، لیکن بدیشان عطا نشده،12زیرا هر که دارد بدو داده شود و افزونی یابد. امّا کسی که ندارد آن چه دارد هم از او گرفته خواهد شد.13از این جهت با اینها به مَثَلها سخن میگویم که نگرانند و نمیبینند و شنوا هستند و نمیشنوند و نمیفهمند.14و در حق ایشان نبوّت اشعیا تمام میشود که میگوید، به سمع خواهید شنید و نخواهید فهمید و نظر کرده، خواهید نگریست و نخواهید دید» ( متّی 13 : 10 - 14 ).
حکایت ده باکره ؛ نویسنده: لوک رایان
این اثر تحت مجوز Creative Commons Attribution 4.0 International ( CC BY 4.0 ) منتشر شده است. استفاده از این اثر تنها در صورتی مجاز است که محتوای اصلی بدون هیچ گونه تغییری حفظ شده و منبع به دقّت ذکر گردد.
نظرات
ارسال یک نظر