شناخت الوهیت
شناخت الوهیّت
الوهیّت یعنی چه؟ وقتی سخن از الوهیّت در کلیساها میشود، با کمال تعجّب شاهدیم که تمام سخنان حول آموزهای به نام تثلیث است! آنانی که به تثلیث اعتقاد دارند به دهها آیه و سخن و با تمام دانش و توان خود سعی در اثبات آموزة تثلیث دارند و آنانی که مخالف با آموزة تثلیث هستند با اشاره به دهها آیه و سخنِ دیگر، تمام توان را برای رد این آموزه به کار میبرند! گویی تمامیّت الوهیّت خلاصه شده در واژهای به نام تثلیث! و در خوش بینانهترین مواقع دیده میشود که الوهیّت را در چند کلمه مختصر به معنی خدا بودن میدانند.
آیا الوهیّت یعنی قبول یا رد تثلیث!؟ آیا شناخت تثلیث تمام آن چیزی است که کلیساها از الوهیّت خدا باید بدانند!؟ آن چه مشهود است ثمرة این همه بحث و مجادله بین دو قطب موافقین و مخالفین تثلیث، هرگز نتوانسته کلیسا را به یک شناخت درست از الوهیّت برساند تا جایی که حتّی در معرّفی الوهیّت آن چنان به بیراهه رفتهاند که به جای بیان"شناخت الوهیّت"هنوز از واژة عجیب و نادرست"تعلیم الوهیّت"استفاده میکنند!
متأسّفانه این بحث و مجادلهها همیشه باعث بروز توهینهای شرمآوری شده که باعث لغزش، تخریب و انحراف اذهان کسانی که شاهد این قبیل مباحث بودهاند گردیده، و دهانی که میبایست خداوند را ستایش نموده و جلال دهد، منادی الفاظی شده که معلّم و متکلّم اوّل آن، ابلیس بوده و هیچ جایگاهی در کتاب مقدّس ندارد.
موضوع الوهیّت، امروزه یکی از بغرنجترین مسائل بین کلیساها است. مباحث مربوط به قبول یا رد تثلیث، نه تنها تا کنون هیچ روشنسازی از ایمان مسیحی نداشته بلکه باعث بروز التهابات و اتّهامات بسیار بزرگی در سطح جهانی و در نزد سایر آیینها و مذاهب شده است.
اکثر نهادهای کلیسایی با آن که معتقدند به یک نگاه درست و دقیق از الوهیّت رسیدهاند، ولی با ارائة نظرات گوناگون که همیشه با جدال و نزاعهای شرعی و توهین همراه بوده، نگاه منتقدانة سایر آیینها و مذاهب را در ضدیّت با ایمان مسیحی برانگیختهاند، تا جایی که به راحتی به مسیحیان اتّهام شرک میزنند.
در پاسخ به این اتّهام، هرگز نهادهای کلیسایی نتوانستهاند در اتّحاد، پاسخی محکم و یگانه ارائه دهند که این اتّهام را منتفی کنند. بلکه هر گروه با ابزار دست قرار دادن کلام خدا فقط سعی در اثبات حقانیّتِ اعتقاد خود داشته و هیچ توجّهای به اتّهام شرکی که به آنان زده شده ندارند، حتّی در این اتّهام ذرّهای تفکّر نمیکنند که آیا به درستی به آنان نسبت داده شده یا به اشتباه! لازم است تا تمام نظریّه پردازان در این نهادها که جماعت بسیاری را با خود همراه ساختهاند، و نیز هر فرد ایماندار مسیحی با حکمت بنگرد که آیا از این نظریّات بوی شرک میآید یا نه؟ و یا این که وقتی کلیساها مدّعی یکتا پرستی هستند، چرا سایر مذاهب آنان را مشرک میدانند؟ آیا مسیحیّت اعتقادی مشرکانه یعنی چند خدایی هست یا خیر؟
یقیناً تا کنون بارها با خود اندیشیدهاید که چگونه است تمام مدّعیان معرفت الوهیّت، با توجّه به این که با استناد به کتاب مقدّس سخن میگویند ولی هر یک برداشتی متفاوت و تعلیمی خاصِ به خود را ارائه مینمایند! و چرا این استنادهای آنان از کتاب مقدّس نه این که یک اتّفاق نظر بین آنان به وجود نیاورده، بلکه باعث چنان تنش شدیدی شده که با اهانتهای بسیار رکیک، یک دیگر را مخاطب میسازند!
واقعیّت این است که آموزة تثلیث، کلیّت الوهیّت نیست و تنها در خصوص شناخت ذات وجودی خدا است که مطرح گردیده، که در کتاب مقدّس هیچ رد و نشان و اسمی از این فرضیّه برده نشده و یک دیدگاه انحرافی نسبت به ذات خدا است. اثبات رد یا قبول این فرضیّه موضوعی است بسیار کوچکتر از شناخت الوهیّت، هر چند برای اثباتِ مردود بودن آن میبایست یگانه بودن خدا اثبات گردد. امّا تأسّفبارتر آن است که اکثریّت مخالفین آموزة تثلیث، وقتی میخواهند در خصوص الوهیّت صحبت کنند، به جای معرّفی و پرداختن به تمام شاخصها و خصوصیّات الوهیّتی، که حسب کلام خدا ( یوحنّا 17 : 3 ) موضوع حیاتی برای هر فرد میباشد، فقط در صدد رد کردن و کوبیدن آموزة تثلیث هستند! و الوهیّت را در رد نمودن تثلیث میدانند!
شایان ذکر است که به هیچ وجه نمیتوان تنها با مراجعه به کتاب مقدّس به شناخت جامع و دقیقی از الوهیّت رسید! که اگر این گونه بود این همه نزاع و اختلاف در نزد نهادهای کلیسایی یافت نمیشد! هنوز در کمال تعجّب شاهدیم که از یک آیه برداشتهای گوناگونی میشود، تا به حدی که یکی به یگانگی میرسد و دیگری به شرک!
روزی خداوند عیسی مسیح در خصوص آشکارسازی ذات الوهی خود از شاگردانش پرسشی نمود: «15ایشان را گفت: شما مرا که میدانید؟16شمعون پطرس در جواب گفت که، تویی مسیح، پسر خدای زنده! ( پطرس در این جا به ذات الوهی عیسی اشاره میکند. )17عیسی در جواب وی گفت: خوشا به حال تو ای شمعون بن یونا! زیرا جسم و خون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که در آسمان است. ( و متعاقباً میخوانیم که خداوند عیسی مسیح فهم این موضوع را نه از طریق دانشِ آموخته شدة انسانی بلکه صرفاً به دریافت یک مکاشفة آسمانی از سوی خدای پدر نسبت میدهد. )18و من نیز تو را میگویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنّم بر آن استیلا نخواهد یافت» (متّی 16 : 15 - 18).
در ادامه میخوانیم که خداوند عیسی مسیح، سر کلیسا و خدای زنده، فرمود که کلیسای راستین خود را بر اساس دریافت مکاشفات آسمانی بنا خواهد نمود، به دور از دانش و الهیّاتِ دنیوی؛ و اشاره دارد که تنها در مکاشفات آسمانی از سوی پدر آسمانی است که ابواب جهنّم ( شیطان، لشکریان و پیروانش ) بر آن برتری و غلبه نخواهند یافت.
مطابق دوّم قرنتیان باب 4 آیة 4 «4که در ایشان خدای این جهان فهمهای بیایمانشان را کور گردانیده است که مبادا تجلّی بشارت جلال مسیح که صورت خدا است، ایشان را روشن سازد.» فهم و حکمت انسانی همیشه در تسلّط خدای این جهان ( شیطان) بوده است که مسیری جز انحراف را آشکار نمیسازد. حتماً میبایست به همراه مستندات کتاب مقدّسی، هر فرد مسیحی مکاشفهای از آسمان دریافت کند و خداوند خودش حقیقتِ وجودیش را برای او آشکار سازد. بدون دریافت مکاشفهای از سوی پدر آسمانی و تطابق با کتاب مقدّس، شناخت الوهیّت مُیَسّر نمیباشد.
امّا نشانههای در کتاب مقدّس چیست؟ نشانههای در کتاب مقدّس تصدیق مکاشفات آسمانی است. خداوند هیچگاه مکاشفهای نمیدهد که با کلام مقدّسش هم راستا نباشد و در کلامش تصدیق نگردد. لذا هر امری در کلیسای راستین خداوند، میبایست در روح مکشوف گردد و با کلام مکتوب خدا تصدیق شود.
از آن جایی که شناخت الوهیّت، مطابق یوحنّا 17 : 3 ضرورت اوّلیّه و حیاتی برای هر فرد مسیحی است و یک نوایمان مسیحی وقتی که قلب خود را به عیسی مسیح تقدیم میکند، میبایست قبل از آموزش و هر تعلیمی از کتاب مقدّس، در ابتدا به یک شناخت درست و دقیق از الوهیّت رسیده باشد، در روح التزام یافتم با رجوع به مرجع حقیقی ایمان مسیحی، یعنی کلام مقدّس خدا، و به دور از تمام طرق تعلیمی در کلیساهای گوناگون، به قوّت و عطای روحالقدس اقدام به آشکارسازی و معرّفی مختصری از نشانههایی نمایم که خدا برای شناساندن و معرّفی خود در کتاب مقدّس گذاشته است.
الوهیّت مانند سایر"مباحث تعلیمی"در کتاب مقدّس نیست که برای درک آن نیاز به آغاز و پایانی باشد بلکه از هر کجا شروع شود بیانگر شرح درستی از شناخت ذات الوهی است، درست مثل آن که قصد داشته باشیم در خصوص شخصیّت یک فرد صحبت کنیم و برای شروع مهم نباشد که در ابتدا از کدام وجه شخصیّتی آن فرد آغاز کنیم. همچنین است در وصف الوهیّت سخن گفتن، که یک موضوع تعلیمی نیست بلکه معرّفی شخصیّت خدا است. برای شناخت الوهیّت نقطة شروع و پایانِ مرتّبی، مصوّر نیست، بلکه از هر زاویه میتوان به معرّفی و شناخت الوهیّت پرداخت.
الوهیّت یعنی چه:
زمانی که به دنبال شناخت شخصی هستید و یا قصد معرّفی نمودن شخصی به دیگران را دارید، به خصوصیّاتی از قبیل: نام، شهرت، سن، شکل ظاهر، تحصیلات، تجارب، سوابق، سلایق، روحیات و در کل به تمام خصوصیّاتی که معرّف وجودی او است میپردازید. خصوصیّات گوناگون در اشخاص، شاخصهایی است که معرّف هویّتیِ یک شخص میباشد. این خصوصیّات هر چند در تمام اشخاص متفاوت است، امّا واضح است که این خصوصیّات در همگان کاملاً وجود دارد. مثلاً وقتی کسی را از لحاظ خصوصیّت عاطفی بررسی میکنیم، با توجّه به این که همة اشخاص دارای خصوصیّت عاطفی هستند، ولی شاخصة هر فرد با دیگری متفاوت است؛ یکی زود رنج، یکی بیخیال، یکی سخت دل، یکی مهربان و یا یکی ... است؛ یعنی اصل خصوصیّت عاطفه در همه وجود دارد ولی در هر شخص با حالات مختلفی جلوهگری مینماید.
به تمام حالات مختلفی که بیانگر خصوصیّات و معرّف یک"شخص"است،"شخصیّتِ"آن شخص گفته میشود. به بیانی دیگر شخصیّت عبارت است از مجموع خصوصیّاتی که در یک"شخص"وجود دارد و او را معرّفی و آشکار میسازد ( شخص - شخصیّت ). به همین قسم است واژههایی چون"حق - حقیقت"که حقیقت بیانگر حقایقی است پیرامون حق و او را معرّفی میکند؛ به عبارتی دیگر دوّمی که با پسوند"...یت"همراه است اوّلی را معرّفی و آشکار میسازد. با کمی دقّت در واژة الوهیّت آشکار میشود که این واژه در بر گیرندة تمام طرق، صفات، خصوصیّات و منتسباتِ واژة الوهی است. امّا الوهی چی یا کیست؟ آیا یک معنی یا شخصیّت است؟ آیا یک شخص یا اشخاص است؟
کتاب پیدایش که اوّلین کتاب از کتب مقدّس است و به زبان عبری نگاشته شده، چنین آغاز میگردد: «در ابتدا الوهیم ( אלוהים ) آسمانها و زمین را آفرید.» الوهیم یک نام دو کلمهای در زبان عبری است که در برگردان به زبانهای دیگر، تبدیل به واژهای میشود که تا حدودی معرّف شاخصة آشکار شده از الوهیم است؛ مانند عبارت خدا. در همین ابتدای کتاب مقدّس مشخّص است که الوهیم خالق آسمانها و زمین و همة هستی است، و یک شخص میباشد و لاجرم دارای خصوصیّات و شخصیّتی منحصر به فرد میباشد.
الوهیم پیش از بنیاد عالم بوده و هر چیز دیگری پس از او مصوّر شد و معنی گرفت، لذا خود او را نمیتوان به درستی و دقّت معرّفی نمود چون پیش از جهان هستی و تمام تعاریف و تفاسیر و معانی بوده است. امروزه نیز بر سر معنی نام الوهیم نظرات و دیدگاههای متعدّدی با تفاسیر مختلف مطرح است تا جایی که نتوانستند معنی این نام را بیابند؛ لذا این نام مانند وجود مقدّسش، فقط به گونه و اندازهای که در کتاب مقدّس ردی از آن هست و میشود درک کرد، تعریف شده است.
الِ ( אל ) الوهیم ( אלוהים ) با توجّه به نامهای ذکر شده از خدا در کتاب مقدّس که جلوتر به آن میپردازیم یک نام مفرد است که به معنی"خدا"میباشد. و هرگاه به جایگاه خدایی او بخواهد اشاره گردد،"ال"تبدیل به"الوهی ( אלוהי )" که همان مترادفِ با"خدایی"است میشود. از"ال"و"الوهی"هر کدام یک واژة دیگر حاصل میشود که با آن زیاد سر و کار داریم که موضوع این کتاب نیز هست؛
اوّل، الوهیم ( אלוהים ): الوهیم از دو کلمه و یک حرف تشکیل شده: ال ( אל ) - و ( ו ) - هیم ( הים ). در زبان عبری"ال"به معنی خدا است، حرف"و"حرف ربط است که خدا را به حرف بعد از خود مرتبط میسازد، و"هیم"به معنی دریا ( آبها ) میباشد. به عبارتی الوهیم به معنی"خدای دریاها"میباشد. امّا خدای دریاها یعنی چه؟ معنی ال، خدا را میدانیم، امّا دریا به چه اشاره دارد؟ کتاب مقدّس پر است از استعاراتِ ادبی و مفاهیم خاصِ کتابِ مقدّسی، به گونهای که در خیلی از جاها مفاهیم حقیقیِ منظور خدا در واژههای کوتاه و پر از مفهوم مستتر شده.
وجودِ واژة دریا در نام الوهیم چه چیزی را به ما میفهماند؟ کتاب مقدّس میگوید: «6به کلام خداوند آسمانها ساخته شد و کل جنود آنها به نَفْخِة دهان او» (مزامیر 33 : 6). نَفْخِه در لغت به معنی: دم، نفس، یک بار دمیدن با دهان است. به اصطلاح عامیانه"ها" کردن است. کتاب مقدّس میگوید تمام آسمانها و هر چه در آن است به نفخة دهان خدا پدیدار شد؛ خدا وقتی که خواست به آدم زندگی بدهد در بینی او دمید.
در همان ابتدای کتاب مقدّس مکتوب است که: «1در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید. ( وقتی که آفرید همه چیز چه شکلی بود؟ )2و زمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لجّه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.» لجّه به معنی: دریا، میانة دریا، و از قدیمالایّام لجّه معنی"جماعت بسیار"را میداده. در ادامة آیه صراحتاً اعلام میگردد که روح خدا سطح"آبها"را فرو گرفت. بله! هر آن چیزی که امروز مصوّر است در ابتدا مانند تودههای بخار ( همان نفخة دهان خدا - ها ) بود و سپس متراکم شده و تبدیل به آبها گردید و خدا این آبها را از هم جدا کرد «6و خدا گفت: فلکی باشد در میان آبها و آبها را از آبها جدا کند.» و تمام جهان هستی را شکل داد و خشکی را از میان آبها بیرون آورد. «9و خدا گفت: آبهای زیر آسمان در یک جا جمع شود و خشکی ظاهر گردد. و چنین شد» ( پیدایش 1 : 1 - 2 و 6 و 9 ). و سپس همه چیز را یک به یک از خاک زمین بساخت.
در ابتدا خدا ( ال ) بود و نفخة دهان او یعنی آبها، که هر آن چیزی که در آسمان و زمین هست، همه و همه از همین آبها حاصل شد، حتّی جمعیّت عظیم جنود آسمانها و تمامی جماعتهای روی زمین. در خیلی از صحف نبوّتیِ کتب مقدّس وقتی به صدای آبهای بسیار اشاره میشود منظور جماعتهای بسیاری از مردم است. به عنوان نمونه به کتاب ارمیای نبی توجّه کنید: «54صدای غوغا از بابل میآید و آواز شکست عظیمی از زمین کلدانیان.55زیرا خداوند بابل را تاراج مینماید و صدای عظیم را از میان آن نابود میکند و امواج ایشان مثل آبهای بسیار شورش مینماید و صدای آواز ایشان شنیده میشود» ( ارمیا 51 : 54 - 55 ). لذا وقتی نام الوهیم برده میشود، میتوان آن را چنین معرفی کرد که اگر در ارتباط با همة جهان هستی باشد"خدای پدر"یعنی پایهگذار و پیریز تمام جهان هستی؛ و اگر در ارتباط با بشر باشد"خدای زندگان"یا "خدای امّتهای بسیار"چنان که کتاب مقدّس میگوید: «38و حال آن که خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. زیرا همه نزد او زنده هستند» ( لوقا 20 : 38 ).
دوّم، الوهیّت: الوهیّت یک واژة عبری نیست، بلکه"...یت"علامتِ ضمیرِ متّصل است که در ادامة واژة عبری الوهی ( אלוהי ) آمده است. در عربی، جزو مؤخّر، مصدر صناعی اسمی است یعنی مصدری که با آن یاء نسبت و تاء تأنیث (... یت) آمده باشد، مانند: مالکیّت، مرغوبیّت، انسانیّت، معروفیّت، حُریّت، ماهیت.
امّا الوهیّت به چه معنی است؟ به زبان ساده"...یت"ضمیر متّصلی است که هرگاه در ادامة واژهای آید و با آن همراه شود، گویای آن است که آن واژه دارای طرق، صفات، خصوصیّات و منتسباتِ خاص به خود میباشد.
وقتی سخن از الوهیّت میشود واضح است که منظور تمام شاخصههای شخصِ الوهیم است، و نمیتوان در معرّفی الوهیّت، او را مانند صنعت دست و تفکّر ذهن پنداشت، چنان که مکتوب است: «28زيرا كه در او زندگي و حركت و وجود داريم چنان كه بعضي از شعراي شما نيز گفتهاند كه از نسل او ميباشيم.29پس چون از نسل خدا ميباشيم، نشايد گمان برد كه الوهيّت شباهت دارد به طلا يا نقره يا سنگ منقوش به صنعت يا مهارت انسان» ( اعمال رسولان 17 : 28 - 29 ).
با کمال تعجّب! در خصوص نام الوهیم، برخی از معلّمینِ کلیساهای دیگر کاملاً اشتباه برداشت کرده و یک تعلیم اشتباه را رایج کردهاند مبنی بر این که نام الوهیم را جمع حساب میکنند و او را به معنی خدایان معرّفی میکنند.
کتاب مقدّس به ما میفهماند الوهیم که خالق تمام هستی است، پیش از بنیاد عالم و آفرینش هستی تنها حیات زنده بوده و چون غیر از او هیچ چیز نبود، قطعاً هر گونه توصیف و تمثیلی در معرّفی او بیمعنی است. از این روی او را تنها میتوان در ذات وجودی خویش و کارهایش تعریف و معرّفی کرد، چنان که کتاب مقدّس شهادت میدهد: «20زيرا كه چيزهاي ناديدة او يعني قوّت سَرْمَدي و الوهيّتش از حين آفرينش عالم به وسيلة كارهاي او فهميده و ديده ميشود تا ايشان را عذري نباشد» ( رومیان 1 : 20 ).
شایان ذکر است در این مجال به یک نکتة بسیار مهم که متأسّفانه هیچگاه مورد توجّه قرار نگرفته اشاره گردد:"واژة الوهیّت را نمیتوان در ارتباط با هیچ شخص و نام دیگری غیر از الوهیم به کار برد، زیرا الوهیّت فقط به ویژگیهای الوهیم اشاره دارد و بس، به کار بردن این عبارت در ارتباط با هر شخص و نام دیگری اشتباه محض است مگر آن که منظور و صاحب آن نام خود الوهیم باشد."
در اوّلین آیة کتاب مقدّس متوجّه میشویم که الوهیم دارای شاخصههایی چون آفرینندگی و نگهدارندگی است؛ و این دو خصوصیّتِ خاص از شخصیّت الوهیم است. شخصیّت برای وجودی اطلاق میشود که آن وجود دارای اعتباری فردی ( خاصِ برای یک شخص ) باشد، یعنی دارای حواسی روحانی چون ادراک، احساس، استدلال، تخیّل، حافظه و ... باشد، که در هر فردی مستقلاً به شکلی نمود میکند و در تمامی اشخاص به یک میزان و شکل نیست.
واژة شخصیّت علاوه بر خدا، در بین مخلوقات خدا بر روی زمین، تنها برای انسانها به کار میرود زیرا: «26خدا گفت: آدم را به صورت ما و موافق شبيه ما بسازيم ...27پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد. ...» ( پیدایش 1 : 26 - 27 ). انسان تنها موجودی است بر روی زمین که به شباهت خدا آفریده شده، از این روی در ارتباط با هیچ موجود دیگری از واژة شخصیّت استفاده نمیگردد، بلکه از واژگانی نظیر طبیعت، غریزه و ساختار استفاده میشود؛ چون خصوصیّات سایر موجودات در تمامی گونههای خاص، برای آن گونه یکسان و تغییرناپذیر است و میزان بندی نمیگردد. مثل خوی درندة شیرها و سبک زندگی آنها که در تمام گونة شیرها چه در طبیعت آزاد و چه در قفس یکسان و ثابت است، به بیانی دیگر هر شیری فاقد شخصیّت خاص برای خودش است بلکه تمام رفتارهای آنان از روی غریزه و یکسان است.
یک نکتة مهم: همان گونه که در ارتباط با شخصیّت یک انسان، از واژة"شناخت فلانی"یا"معرّفی فلانی"استفاده میکنیم و اشتباه محض است که بگوییم"تعلیم فلانی" ایضاً در ارتباط با شخصیّت خدا و بررسی ذات الوهی او نیز کاملاً غلط است از واژة"تعلیم خدا"یا"تعلیم الوهیّت"استفاده کنیم، این یک اشتباه بزرگ است! بلکه باید گفت:"معرّفی خدا"یا"شناخت الوهیّت".
اخطار: هرگاه شخصی را دیدید که در جایگاه تعلیم کلیسا نشسته و با برگزاری جلسات تعلیمی و یا نوشتن مقالات و کتب تعلیمی در خصوص"تعلیم الوهیّت"دادِ سخن میراند، از او پرهیز کنید و به سخنانش گوش ندهید زیرا چنین شخصی از همان ابتدا در اشتباه و انحراف بزرگ میباشد؛ او یک معلّم کاذب است و نتیجة تعالیم او جز انحراف چیزی نخواهد بود.
اهمیّت شناخت الوهیّت:
داشتن شناختی درست از خدا و خصوصیّات الوهیّتی او تا چه حد دارای اهمیّت است؟ این شناخت برای یک فرد مسیحی در چه رتبه و اولویّتی قرار دارد؟ عیسیِ خداوند شرط دریافت حیات جاودانی را چنین بیان مینماید: «3و حيات جاوداني اين است كه تو را خداي واحدِ حقيقي و عيسي مسيح را كه فرستادي بشناسند» ( یوحنّا 17 : 3 ).
برای ورود به حیات جاودانی، اوّلین شرط، شناخت درست از صاحبِ این حیات است. چگونه میتوان شخصی را در میان جمعیّتی عظیم پیدا کرد و به سمتش رفت بدون داشتن شناخت درستی از او؟ چگونه میتوان با چشمان بسته از یک خیابان پر از ترددِ خودرو عبور نمود و جان سالم به در برد؟ چگونه میتوان به شهری دیگر رفت بدون آشنایی داشتن از جادهای که ما را به آن شهر میرساند؟ حتّی برای ارائة هر نظر علمی، دستاورد صنعتی، اثر هنری و ... نیز، باید از تمام خصوصیّات مربوط در آن زمینه، اطّلاعات و شناختی کامل و دقیق داشت، و اگر نه جز یک سرگردانی بزرگ چیزی حاصل نخواهد شد. واضح است که برای حصول به حیات جاودانی خدا، هر ایماندار مسیحی باید در ابتدا به شناختی درست از الوهیّت خدای حقیقی رسیده باشد، و اگر نه به اشتباه در پی خدایان دروغین خواهد رفت و ثمری جز تباهیِ عمر و حیات برای او نخواهد داشت.
نکتة قابل تعمّق دیگر این است که عیسی خداوند حیات جاودانی را در قبال شناخت خدای واحدِ حقیقی و"عیسی مسیح"اعلام میدارد. و بدین سخن، تأکید بر اهمیّت شناخته شدن خودش پس از شناخت خدای واحد حقیقی دارد، که این شناخت لازمة دریافت مجوز برای ورود به حیات ابدی است. این شناخت به حدی مهم است که اساس هدف نگارش کتاب مقدّس را نیز آشکار میسازد.
پطرس نیز در این راستا، در روز پنطیکاست ( اعمال رسولان باب 2 ) که آغاز شکلگیری و حرکت کلیسا بود، در پاسخ به"مردمِ يهودِ دينداری که از هر طايفه در اورشليم منزل داشتند ( آیة 5 )"با معرّفی و شناساندن جایگاه الوهیّتی عیسی مسیح بر حسب کتب مقدّس سخن گفت.
طرفِ صحبت پطرس مردم یهود دینداری بودند که در خصوص شناخت الوهیّت مشکلی نداشتند، زیرا قرنها سابقة این قوم در ارتباط مستقیم با خدا و کارهای او، و زندگی آنان به عنوانِ قومِ خاص و برگزیدة خدا، آنان را به یک شناخت نسبتاً درستی از الوهیّت خدا رسانیده بود. ولی لازم بود تا جایگاه الوهیّتی عیسی مسیح برای آنان آشکار گردد، از این رو از زبان یوئیل نبی و داوود شروع نمود به اخبار در خصوص زمانهای آخر و مصلوب شدن عیسی مسیح، تا قیام و نشستن او بر دست راست خدا: «36پس جميع خاندان اسرائيل يقيناً بدانند كه خدا همين عيسي را كه شما مصلوب كرديد، خداوند و مسيح ساخته است» ( اعمال رسولان 2 : 36 ).
حرکت رسولان و شروع شکلگیری کلیسا پس از مصلوب شدن و قیام عیسی مسیح در روز پنطیکاست، آغاز شد با شفافسازی و معرّفی عیسی به عنوان همان مسیح موعود و خداوند و شناخت دقیق از جایگاه الوهیّتی او. این مهم از آن زمان به بعد، برای هر که به نام عیسی مسیح ایمان میآورد ضروری و حیاتی است که در ابتدای ایمان قبل از هر مهم دیگری به شناختی کامل و دقیق از الوهیّت برسد. لازم است تا پیش از شروع تعالیم کتاب مقدّسی برای نوایمانان مسیحی، در ابتدا الوهیّت برای آنان کاملاً معرّفی و شناسانده گردد.
در صدة اوّل مسیحیّت به خاطر حضور رسولانِ عیسی مسیح و شاهدان زنده و امین او، کلیسا در مسیر درست حرکت مینمود و حضور محکم و پر قوّت آنان مانع از به وجود آمدن انحرافات درکلیسا میشد، ولی در صدههای بعد و با شکلگیری کلیسای رومی، کلیساها به انحراف کشیده شدند و با شقاق و نفرتی که بین مسیحیان و یهودیان به وجود آمد ( زیرا کلیساهای رومی، یهودیان را مسبّب اصلی مرگ عیسی مسیح میدانستند. ) کلیسای وقت اقدام به جدا نمودن کتب عهد عتیق از عهد جدید نموده و این کتب را از کلیساها خارج ساختند، که این عملِ آنان آغازی شد بر انحرافات بزرگ، نه تنها در تعالیم بلکه به طور خاص در شناخت الوهیّت.
با خروج کتب عهد عتیق از کلیساها، یگانگی الوهیم و بسیاری از تعالیم کتاب مقدّسی در عهد عتیق به انحراف رفت، و به جای آن خدایان یونان باستان و تعالیم غریب دیگر وارد کلیساها گردید ( شرک به جای یکتا پرستی ). لذا ضروری است تا تمام کسانی که از آیینها، مذاهب و اعتقاداتی دیگر به سوی عیسی مسیح مراجعت میکنند، و دارای تعالیم و شناختی کاملاً متفاوت میباشند، برای آن که به این انحرافات نیفتند، در ابتدا به یک شناخت دقیق و درست از الوهیّتِ خدای واحدِ حقیقی و عیسی مسیح برسند، و سپس در روند ایمانی تحت تعالیم کتاب مقدّسی قرار بگیرند.
نظرات
ارسال یک نظر