ربا

ربا از دیدگاه کتاب مقدّس

ربا

پیش گفتار:

ربا از جمله مباحثی است که در کلیسا چندان به آن پرداخته نمی‌شود؛ شاید از آن جهت که احتمالاً کمتر کسانی با آن درگیر هستند. امّا با این وجود چه در نزد ایمانداران و چه در نزد حتّی خادمین کلیسا، پول برای ربا گرفتن دیده می‌شود. وقتی از آنان در خصوص موجّه بودن این عمل برای مسیحیان پرسش می‌گردد، با استناد به قسمتهایی از کتاب مقدّس آن را برای مسیحیان بلامانع اعلام می‌کنند.

می‌دانید که ربا گرفتن، از ابتدا در بین یهودیان بسیار متداول و مرسوم بوده است. و آنان برای مجاز شمردن این عمل به کتاب تثنیّه باب 23 استناد می‌کنند، جایی که کلام خدا می‌گوید: «19برادر خود را به سود قرض مده نه به سود نقره و نه به سود آذوقه و نه به سود هر چيزى كه به سود داده مى‌شود.20غريب را مى‌توانى به سود قرض بدهى، امّا برادر خود را به سود قرض مده تا يهوه خدايت در زمينى كه براى تصرّفش داخل آن مى‌شوى، تو را به هر چه دستت را بر آن دراز مى‌كنى، بركت دهد.» ( تثنیّه 23 : 19 - 20 ).

در مسیحیّت آنانی که معتقد به آزادی در گرفتن ربا هستند، مانند یهودیان علاوه بر این که به همین آیات از کتاب تثنیّه استناد می‌کنند، از تمثیل خداوند عیسی مسیح در خصوص قنطارها، که در انجیل لوقا باب 19 مکتوب گردیده نیز بهره جسته و چنین تعلیم می‌دهند، که چون خود خداوند عیسی مسیح در این تمثیل از زبان آن آقا به غلام خود خرده گرفته که: «23پس براي چه نقد مرا نزد صرّافان نگذارده‌اي تا چون آيم آن را با سود دريافت كنم؟» پس گرفتن ربا مجاز و بلامانع می‌باشد.

آیا به راستی این گونه است؟ آیا این آموزه و استنادهای آنان به کتاب مقدّس درست است؟ آیا حقیقتاً ربا گرفتن برای مسیحیان بلامانع است؟ کتاب تثنیّه که آشکارا گرفتن ربا را مجاز کرده و خداوند هم که چنین بیان داشته، آیا لازم است تا علاوه بر این استنادات، بیشتر در این خصوص در کتاب مقدّس تفحّص کنیم؟ و آیا حقیقتاً این موضوع آن قدر اهمیّت دارد که لازم باشد بیشتر تحقیق کنیم؟

با وجود این استنادات به ظاهر درست، در این نوشتار قصد دارم در کتاب مقدّس گذری دقیق‌تر زده و با حقایقی که کتاب مقدّس به ما می‌آموزد، حقیقت این امر را به طریق یقین، برای جویندگان حقیقت کلام خدا آشکار نمایم.

 

انواع معاملات مالی:

قبل از ورود به کتاب مقدّس و بررسی استناداتی که در خصوص ربا وجود دارد، لازم است تا در ابتدا با انواع معاملات مالی که در دنیا رواج دارد، یک شناختی کلّی از چگونگی شرایط این معاملات، داشته باشیم تا وقتی که به توضیح دقیق آیات کتاب مقدّس می‌پردازیم دچار برداشتهای اشتباه نگردیم.

انواع معاملات مالی که در بازار و بانکها و ... وجود دارد غالباً به چهار شکل می‌باشد که عبارت است از: 1- قرض 2- مشارکت 3- ربا 4- مضاربه.

 

قرض:

قرض به معنی دادن چیزی به کسی است که در قبال آن به هنگام بازگردانده شدن، قرض دهنده انتظار بازگشت آن به همراه سود را نداشته باشد. مانند زمانی که پولی به بانک یا صندوقی می‌سپارید تا برایتان نگهداری کنند و هیچ انتظاری برای افزوده شدن به آن مبلغ به عنوان سودِ سپرده ندارید.

قرض دادن به دیگران عملی بسیار نیکو است که خداوند ما را به آن بسیار سفارش می‌کند تا به واسطة آن گره از مشکلات دیگران برداشته شود: «42هر کس از تو سؤال کند، بدو ببخش و از کسی که قرض از تو خواهد، روی خود را مگردان» ( متّی 5 : 42 ).

قرض دادن در هر شرایطی از دیدگاه کتاب مقدّس عملی نیکو و مجاز می‌باشد.

 

مشارکت:

مشارکت به قراری گفته می‌شود که بین دو یا چند شخص با یک دیگر، و یا با مرجعی اجرایی به نوعی منعقد گردد، که هر کدام از طرفین با سپردن درصدی از مبلغ کل سرمایة لازم برای یک پروژه، به وقت سودآوری آن، هر طرفِ قرارداد مشارکت، به میزان درصد سهام نهادة خود، از سود حاصل شده درصدی را برداشت کند.

در این قبیل معاملات که مشارکتی است، از دیدگاه کتاب مقدّس منعی در کار نیست و این گونه معاملات درست می‌باشد. فقط پولس رسول در این خصوص یک هشدار جدی به مقدّسین می‌دهد و آنان را از شراکت با شریران و کسانی که خارج از کلیسای خداوند می‌باشند برحذر می‌دارد: «14زیر یوغ ناموافق با بی‌ایمانان مشوید، زیرا عدالت را با گناه چه رفاقت و نور را با ظلمت چه شراکت است؟15و مسیح را با بلیَعال چه مناسبت و مؤمن را با کافر چه نصیب است» ( دوّم قرنتیان 6 : 14 - 15 )؟

هرگز دیده نشده که مشارکت بین یک ایمانداری که در ارادة خدا زندگی می‌کند، با یک بی‌ایمان، به سرانجام خوبی رسیده باشد، و همیشه در همان اوایل اتّفاقات ناگواری حاصل از چنین مشارکتهایی برای شخص مقدّس پیش آمده است. مزمورسرا، خیلی پیش‌تر به این امر اشاره نموده بود: «19آیا کرسی شرارت با تو رفاقت تواند نمود، که فساد را به قانون اختراع می‌کند» ( مزامیر 94 : 19 )؟  

به طور کلّی مشارکت به معامله‌ای گفته می‌شود که بین چند نفر منعقد می‌گردد و هر طرف مقداری از سرمایة آن مشارکت را فراهم می‌کند. در نهایت هر کدام نیز به میزان سرمایه‌ای که گذاشته، در سود حاصل از این مشارکت نصیب خواهد برد.

همچنین در مشارکت هرگاه زیان به اندازه‌ای باشد که موجب تباه شدن کل یا مقداری از اصل سرمایه شود، آنگاه هر شریک به میزان سهم سرمایه‌ای که قرار داده در زیان آن نیز شریک خواهد بود. این گونه معامله از دیدگاه کتاب مقدّس بلامانع و پسندیده است.

 

ربـا:

ربا یا ربح یا نزول، به معامله‌ای گفته می‌شود که به موجب آن شخصی مبلغی را به دیگری می‌دهد و با آن شخص قرار می‌گذارد که طرف مقابل می‌بایست ماهیانه به طور مستمر درصد مشخّصی از آن پول وا گذار شده را به عنوان سود به وی بپردازد.

در این معامله همیشه اصل پول محفوظ می‌باشد و شخص ربا دهنده به سود هنگفت یا زیان شخص ربا گیرنده به هیچ وجه کاری ندارد. او ماهانه سود مشخّص شدة خود را دریافت می‌کند، و هرگاه اصل پول خود را بخواهد، طرف مقابل می‌بایست بی‌کم و کاست اصل پول او را به وی تسلیم نماید.

در ربا اگر زیانی حادث شود، فقط متوجّه ربا گیرنده خواهد بود و در هر صورت تا زمانی که اصل پول طرف مقابل نزد او است، او می‌بایست ماهیانه سود مقرّر شده را به وی تسلیم نماید. این طریق کاری تمام بانکها می‌باشد وقتی وامی به کسی پرداخت می‌کنند و سودی به ازای هر ماه بر روی اصل وام می‌کشند و دریافت می‌کنند. و همچنین است تمام سپرده‌های سرمایه‌گذاری که ماهانه، سودی مشخّص به آنها تعلّق می‌گیرد.

در ربا اصلاً مهم نیست چند درصد به ازای پول سپرده شده به دیگری مقرّر و دریافت گردد، چه یک درصد، چه صددرصد، حتّی رضایت طرفین از این معامله نیز اهمیّتی ندارد و  این نوع معامله را تغییر نمی‌دهد. این عمل ربا است.

در خصوص نظر کتاب مقدّس به این گونه معامله، که منظور نظر این نوشتار است، در ادامه مفصّل صحبت خواهیم نمود.

 

مضاربه:

مضاربه به معنی تجارت و معاملة اشتراکی با سرمایة یکی از طرفین قرارداد می‌باشد. در مضاربه، شخص سرمایه برای ایجاد کار ندارد و از سرمایة کسی دیگر برای این منظور بهره می‌گیرد به این گونه که:"مبلغی از کسی دریافت می‌کند و مدّت زمانی را تعیین می‌کنند، مثلاً شش ماه بعد."

پس از مدّت زمان تعیین شده شخص مضاربه گیرنده می‌بایست اصل پول را به همراه درصدی از سود حاصله در آن شش ماه، دقّت کنید! درصدی از سود حاصله، نه درصدی از اصل پول سرمایه شده! را به طرف مضاربه دهنده عودت نماید.

مهم نیست سود حاصله در آن شش ماه چه میزان باشد، معادل یک درصد از اصل پول یا هزار درصد از اصل پول، شخص مضاربه دهنده در ابتدا می‌تواند هر درصدی را مشخّص کند حتّی اگر به ظاهر بی‌رحمانه باشد، هر میزان که باشد می‌بایست آن میزان درصدی که در ابتدا قرار گذاشته‌اند را پرداخت نماید. و در عوض این معامله اگر سودی حاصل نشود، مضاربه دهنده نمی‌تواند طلب سودی نماید؛ و یا اگر آن سرمایه‌گذاری با شکست مواجه شد، ضرر حاصل از اصل پول به عهده شخص سرمایه‌گذار است.

در بازار امروزی بسیاری برای این که به معاملات رباخواری نیفتند وارد معاملة مضاربه گونه می‌شوند، امّا حقیقت امر این است که هیچ کدام به قانون مضاربه عمل نمی‌کنند و به هنگام قرارداد زیر پذیرش زیان نمی‌روند. و در عمل فقط نام مضاربه را روی معاملة خود می‌گذارند و در عمل به همان شیوة رباخواری عمل می‌کنند ولی با مطالبة سود خیلی بیشتر.

 

حکم رباخواری در عهد عتیق:

پیش از ورود به اصل موضوع این نکتة بسیار مهم را یادآوری می‌کنم. کتاب تورات مشتمل بر پنج کتاب می‌باشد که به ترتیب و در سیر توالی وقایع و نگارش عبارتند از: پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیّه؛ و در ادامه سایر کتب تاریخی عهد عتیق و صحف انبیا آمده است. این را به یاد داشته باشید چون در این آموزه، سیر توالی کتب و آیات بسیار مهم هستند.

یهودیان و برخی از مسیحیان با استناد به کتاب تثنیّه باب 23، آن جا که می‌گوید: «19برادر خود را به سود قرض مده نه به سود نقره و نه به سود آذوقه و نه به سود هر چيزى كه به سود داده مى‌شود.20غريب را مى‌توانى به سود قرض بدهى، امّا برادر خود را به سود قرض مده تا يهوه خدايت در زمينى كه براى تصرّفش داخل آن مى‌شوى، تو را به هر چه دستت را بر آن دراز مى‌كنى، بركت دهد» ( تثنیّه 23 : 19 - 20 ). معتقد هستند که از بی‌ایمانان می‌شود سود گرفت.

این جماعتهای مسیحی که به این اعتقاد دارند، حتّی به این کلام خدا، تمثیل خداوند عیسی مسیح که در انجیل لوقا باب 19 مکتوب است و در خصوص حکایت قنطارها می‌باشد نیز استناد می‌کنند و به این ترتیب گرفتن ربا از غیر ایمانداران را مجاز می‌دانند.

یقیناً برای بسیاری دو نکته در این استنادها آزار دهنده است. اوّل آن که اینها می‌دانند ربا گرفتن عمل ناشایستی است و برای این کار ناشایست دنبال توجیه کتاب مقدّسی می‌گردند تا آن را به گردن خدا بیاندازند! دوّم این که به این گونه استنادات، به نوعی محبّت خدا را با یک خط قرمز نشان می‌دهند که هر خطا برای قوم خودش را نادیده می‌گیرد و برای امّتهای دیگر هیچ ارزشی قائل نیست! که این تفکّر با خیلی از جاهای کتاب مقدّس و وقایعی که در کتاب مکتوب است، کاملاً مغایرت دارد.

امّا اگر این گونه نیست پس چرا در کتاب تثنیّه چنین اجازه داد شد و راز تمثیل قنطارها چیست؟

در این مجال، پیش از توضیح این موضوع گریزی می‌زنیم به دو جای کتاب مقدّس که در مورد یکی از خصوصیّات خدا، راز بسیار مهمی را برای ما آشکار می‌کند، که باعث فهمیدنِ حقیقت این که چرا خدا در کتاب تثنیّه به قوم اجازه داده تا ربا بگیرند.

 

ماجرای بلعام:

کتاب اعداد باب 22، آغاز ماجرای بلعام را روایت می‌کند؛ آغاز روایت بلعام یک آموزة بسیار تکان دهنده برای ایمانداران به خدا دارد، این سرآغاز پرده از خصوصیّتی بسیار خاص خدا بر می‌دارد که آگاه نبودن از آن می‌تواند برای هر کسی هلاکت را به همراه داشته باشد.

ماجرا از آن جا آغاز می‌شود که بنی‌اسرائیل‌ کوچ‌ کرده‌، در عَرَبات موآب‌ به‌ آن طرف‌ اردن‌، در مقابل‌ اریحا اردو زدند. و از آن جایی که بالاق بن‌صِفّور، پادشاه موآب، دیده بود که بنی‌اسرائیل چه بلایی بر سر اموریان آورده بودند، از آنان ترسید.

پس فرستادگانی از مشایخ موآب و مشایخ مدیان، با هدایایی به فَتور، نزد بلعام بن‌بَعور می‌فرستد و از او می‌خواهد تا به نزدیکی قوم اسرائیل آمده و آنان را لعنت کند.

امّا بلعام به آن فرستادگان گفت: «8... این‌ شب‌ را در این جا بمانید، تا چنان که‌ خداوند به‌ من‌ گوید، به‌ شما باز گویم‌. و سروران‌ موآب‌ نزد بلعام‌ ماندند.9و خدا نزد بلعام‌ آمده‌، گفت‌: این‌ کسانی‌ که‌ نزد تو هستند، کیستند؟10بلعام‌ به‌ خدا گفت‌: بالاق‌بن‌صَفّور ملک‌ موآب‌ نزد من‌ فرستاده‌ است‌،11که‌ اینک‌ این‌ قومی‌ که‌ از مصر بیرون‌ آمده‌اند، روی‌ زمین‌ را پوشانیده‌اند. الآن‌ آمده‌، ایشان‌ را برای‌ من‌ لعنت‌ کن‌ شاید که‌ توانایی‌ یابم‌ تا با ایشان‌ جنگ‌ نموده‌، ایشان‌ را دور سازم‌.12خدا به‌ بلعام‌ گفت‌: با ایشان‌ مرو و قوم‌ را لعنت‌ مکن‌ زیرا مبارک‌ هستند» ( اعداد 22 : 8 - 12 ).

تا این جا کار بلعام درست بود، به مشورت با خدا رفت و خدا کلام و حکم خود را جاری ساخت. خدا در همان ابتدا و حکم اوّل به بلعام اجازه نداد که برود و او را منع کرد. می‌دانید؟ وقتی خدا حکمی صادر کند آن حکم را هرگز نمی‌شکند و نقض نمی‌کند. بلعام اجازه نداشت برود و پس از آن اگر هر اتّفاقی می‌افتاد، باز او نمی‌بایست می‌رفت.

آیا دقّت کردید؟ بلعام موآبی تا آن زمان آن قدر مقبول رفتار کرده بود که شبها خدا با او سخن می‌گفت. او یک نبی در خارج از قوم اسرائیل بوده. او زمانی که مقبول خدا بود از رفتن به سمت نادرست منع شده بود. خداوند مقبولان خود را به درستی هدایت می‌کند. بلعام نمی‌بایست از این حکم خدا منحرف می‌شد. امّا در ادامه چه اتّفاق افتاد؟

بالاق اشخاصی بیشتر و بزرگ منزلت‌تر از قبلیها با وعده‌های زیادتری نزد بلعام فرستاد تا طمع او را جلب کند. این حیلت کارساز افتاد و طمع در دل بلعام جوانه زد. او با آن که می‌دانست کلام خدا چیست، امّا در طمع کسب مال بسیار، به امید برگرداندن کلام خدا، یک حرف را دوباره به حضور خدا برد تا شاید خدا آن کلام قبلی را نقض کند!

پس دوباره روی به فرستادگان کرد و گفت: «19پس‌ الآن‌ شما نیز امشب‌ در این جا بمانید تا بدانم‌ که‌ خداوند به‌ من‌ دیگر چه‌ خواهد گفت‌.20و خدا در شب‌ نزد بلعام‌ آمده‌، وی‌ را گفت‌: اگر این‌ مردمان‌ برای‌ طلبیدن‌ تو بیایند برخاسته‌، همراه ‌ایشان‌ برو، امّا کلامی‌ را که‌ من‌ به‌ تو گویم‌ به‌ همان‌ عمل‌ نما.21پس‌ بلعام‌ بامدادان‌ برخاسته‌، الاغ‌ خود را بیاراست‌ و همراه‌ سروران‌ موآب‌ روانه‌ شد» ( اعداد 22 : 19 - 21 ).

حال در ظاهر یک نقض کلام دیده می‌‌شود که خدا منع خود را به اجازه تبدیل کرده، آیا درست است؟ دقّت کنید آن بلعام در پاسخ اوّلِ خدا، مردی بود که در رفتار مقبول بوده، پس خدا او را از ناراستی برحذر داشت؛ امّا این بلعام در پاسخ دوّم یک شخص طمعکار بود، به قول پولس رسول طمعکاران وارد ملکوت خدا نمی‌شوند: «10و دزدان و طمعکاران و می‌گساران و فحّاشان و ستمگران وارث ملکوت خدا نخواهند شد» ( اوّل قرنتیان 6 : 10 ).

همان گونه که کلام می‌گوید: «6مسکرات‌ را به‌ آنانی‌ که‌ مشرف‌ به‌ هلاکتند بده‌ و شراب‌ را به‌ تلخ ‌جانان‌» ( امثال 31 : 6 ). طمع نیز از آنِ ساقط شدگانِ ملکوت است. لذا در پاسخ دوّم خدا، او با یک شخص طمعکار که جایی در ملکوت ندارد و به سمت هلاکت پیش می‌رود سخن گفت. خدا با آن شخص طمّاع کاری نداشت تا به راستی هدایتش کند، امّا قوم برگزیدة او همچنان زیر نگاه او بودند، پس به بلعام در خصوص لعن نکردن قوم فقط هشدار داد.

آیا می‌توانیم این آموزه را بپذیریم؟ ادامة روایت این را تأیید می‌کند: «21پس‌ بلعام‌ بامدادان‌ برخاسته‌، الاغ‌ خود را بیاراست‌ و همراه‌ سروران‌ موآب‌ روانه‌ شد.22و غضب‌ خدا به‌ سبب‌ رفتن‌ او افروخته‌ شده‌، فرشتۀ خداوند در راه‌ به‌ مقاومت‌ وی‌ ایستاد، و او بر الاغ‌ خود سوار بود، و دو نوکرش‌ همراهش‌ بودند.23و الاغ‌، فرشتة‌ خداوند را با شمشیر برهنه‌ به‌ دستش‌، بر سر راه‌ ایستاده‌ دید. پس‌ الاغ‌ از راه‌ به‌ یک‌ سو شده‌، به‌ مزرعه‌ای‌ رفت‌ و بلعام‌ الاغ‌ را زد تا او را به‌ راه‌ برگرداند» ( اعداد 22 : 21 - 23 ).

چه شد؟ خدا برای این شخص طمعکار که برای لعن قوم او می‌رفت شمشیر کشیده و قصد هلاکتش را نمود. آیا همین ساعاتی پیش نبود که به او اجازه داد؟ پس چه شد که قصد هلاکت او نمود؟

هر ایماندار مسیحی باید بداند که خدا تنها یک بار با هر کسی سخن می‌گوید، و اگر کسی سخن او را نشنود، آن شخص برای خدا مردود و دیگر با وی کاری نخواهد داشت. هرگز کلام بعدی که دریافت می‌کند، کلامی که برای برگزیدگان است نخواهد بود زیرا آن شخص کلام نخستین را بی‌حرمت ساخته است. کتاب مقدّس پر است از این قبیل روایات.

در انتهای کار می‌بینید که بلعام نتوانست قوم اسرائیل که برگزیده خدا بوده را لعنت کند، امّا طمع او باعث هلاکت ابدی او شد. مابقی قضایا را می‌توانید در کتاب مقدّس دنبال کنید.

آن چه در خصوص یکی از خصوصیّات خدا در یک جمع‌ بندی کوتاه می‌توان گفت، چنین نمایه‌ای را ارائه می‌دهد:

1.     شخص صالح از خدا پاسخِ درست را می‌گیرد، خدا تنها یک بار و در هدایت اوّل، کلام درست را می‌گوید؛

2.     اگر شخص تغییر ماهیت دهد و در موضع دیگری قرار گیرد، پاسخ دریافتی دوّم بر خلاف اوّلی خواهد بود؛

3.     شخص تغییر ماهیت داده، مردود خدا شده، سقوط خواهد نمود و به ورطة هلاکت می‌افتد؛

حال این روایت چه ربطی به موضوع گرفتن ربا ( سود ) در تثنیّه باب 23 دارد؟ دقیقاً در خصوص ربا، مو به مو همین اتّفاقی که برای بلعام افتاد، نیز صادق است. خدا در هر امری مشابه این، به همین گونه رفتار می‌کند.

قبل از پرداختن به حکم ربا، یک نمونة دیگر از کتاب مقدّس که عیناً گویای چنین وضعیّتی می‌باشد را تشریح می‌کنم.

 

طلاق نامه:

در ابتدا چیزی به نام طلاق مفهوم نداشت. موسی در کتاب پیدایش پس از خلقت حوّا برای آدم، در خصوص رابطة بین زن و شوهر چنین می‌گوید: «24از این‌ سبب‌ مرد پدر و مادر خود را ترک‌ کرده‌، با زن‌ خویش‌ خواهد پیوست‌ و یک‌ تن‌ خواهند بود» ( پیدایش 2 : 24 ). یک تن به بعدی جسمانی اشاره می‌کند. ازدواج در پیمانی خداوندی دو شخص را به یک جسم محسوب می‌کند. هرگاه بخواهید آن جسم را منقسم کنید، چیزی جز نابودی ندارد. با همین مثال موسی خواسته تا به قوم بفهماند که طلاق و مفارقت پسندیدة خدا نیست.

و حال پس از مدّتی او در کتاب تثنیّه به قوم اجازه می‌دهد هر که خواست زن خود را طلاق دهد می‌تواند یک طلاق نامه‌ای به دست او داده و او را از خود جدا سازد: «1چون‌ کسی‌ زنی‌ گرفته‌، به‌ نکاح‌ خود درآورد، اگر در نظر او پسند نیاید از این‌ که‌ چیزی‌ ناشایسته‌ در او بیابد، آنگاه‌ طلاق ‌نامه‌ای‌ نوشته‌، به دستش‌ دهد، و او را از خانه‌اش‌ رها کند» ( تثنیّه 24 : 1 ).

امّا آن چه منظور نظر خدا در خصوص طلاق می‌باشد، قرنهای بسیاری بعد در کتاب ملاّکی نبی آورده شده: «16زیرا یهوه‌ خدای‌ اسرائیل‌ می‌گوید که‌ از طلاق‌ نفرت‌ دارم‌ ...» ( ملاّکی 2 : 16 ).

در روند کتاب مقدّس در خصوص طلاق چه چیزی می‌بینید؟ برای درک بهتر این روند به کلام گفته شدة خداوند عیسی مسیح در این خصوص دقّت کنید: «3پس فریسیان آمدند تا او را امتحان کنند و گفتند: آیا جایز است مرد، زن خود را به هر علّتی طلاق دهد؟4او در جواب ایشان گفت: مگر نخوانده‌اید که خالق در ابتدا ایشان را مرد و زن آفرید،5و گفت، از این جهت مرد، پدر و مادر خود را رها کرده، به زن خویش بپیوندد و هر دو یک تن خواهند شد؟6بنابراین بعد از آن دو نیستند، بلکه یک تن هستند. پس آن چه را خدا پیوست انسان جدا نسازد.7به وی گفتند: پس از بهر چه موسی امر فرمود که زن را طلاق نامه دهند و جدا کنند؟8ایشان را گفت: موسی به سبب سنگدلیِ شما، شما را اجازت داد که زنان خود را طلاق دهید. لیکن از ابتدا چنین نبود» ( متّی 19 : 3 - 8 ).

آیا متوجّه شدید؟ همان روندی هست که در ماجرای بلعام بود. ابتدا کلام خدا برای مقبولانش این گونه بود که شما مرد و زن، یک تن هستید و جدا شدنی نیستید؛ امّا قوم، به هوس‌بازی و طمعِ وصال با دیگران روی کردند و موسی برای یک قوم هوس‌باز که مقبولیّت خود را در بیابان از دست داده بودند، اجازه به طلاق دادن صادر کرد تا ظلم بیش از حد، از روی زنان نیز برداشته شود.

امّا در نهایت همان حرف ابتدای خدا برقرار بود برای مقبولان خود که «... از طلاق‌ نفرت‌ دارم ...» همیشه کلام اوّل خدا منظور و معیار او می‌باشد و اصرار برای گرفتن اجازه‌ای دیگر شخص را در مسیر گمراهی و جواب نادرست قرار می‌دهد. خدا فقط یک بار در همان ابتدا کلام درست را جاری می‌سازد و هر کسی که آن کلام را برندارد، با پاسخهای بعدی منحرف خواهد شد.

کتاب مقدّس پر است از این گونه وقایعی که چنین شناختی از خصوصیّت خدا را به ما ارائه می‌دهد. همین روند در بسیاری از موضوعات جریان دارد. مسئلة سود ربا نیز دقیقاً به همین گونه است. حال با در نظر داشتن این نکتة بسیار مهم به آموزة ربا از دیدگاه کتاب مقدّس می‌پردازیم.

 

ربا:

ربا، ربح، یا نزول، سودی است که از سپردن پول به دیگران به دست می‌آید. کتاب مقدّس در عهد عتیق و در همان ابتدا این گونه سود گرفتن را کلاً جایز ندانسته و به آن اجازه نداده است.

در کتاب خروج مکتوب است: «25اگر نقدي به فقيري از قوم من كه همسايه تو باشد قرض دادي، مثل رباخوار با او رفتار مكن و هيچ سود بر او مگذار» ( خروج 22 : 25). هر چند در این آیه منظور نظر خدا به فقیری از قوم می‌باشد، امّا می‌بینید که سود گرفتن را عملی قبیح می‌داند.

ظاهراً قوم در پذیرش این کلام بی‌توجّه بودند، لذا خدا در کتاب لاویان مجدّداً و واضح‌تر تأکید می‌کند: «35و اگر برادرت فقير شده، نزد تو تهي دست باشد، او را مثل غريب و مهمان دست‌گيري نما تا با تو زندگي نمايد.36از او ربا و سود مگير و از خداي خود بترس، تا برادرت با تو زندگي نمايد.37نقد خود را به او به ربا مده و خوراك خود را به او به سود مده» ( لاویان 25 : 35 - 37 ).

هر چند در این حکم نیز به فقیری از قوم اشاره می‌کند، امّا کاملاً مشخّص است که منظور خدا از نگرفتن سود و ربا برای همگان، چه از قوم و چه از خارج قوم است. از آن روی که می‌گوید «او را مثل غريب و مهمان دست‌گيري نما» ظاهراً قوم در گرفتن ربا برایشان فرقی نداشته، و بی‌توجّه به کلام خدا از همگان سود دریافت می‌کردند.

گویی در این خصوص نیز مانند موضوع طلاق و ماجرای بلعام در طمع افتاده بودند و دلهای آنان آن چنان سخت شده بود که قداست خود را از دست داده و تغییر ماهیت روحانی داده بودند. پس توجّه‌ای به کلام نخست خدا نمی‌کردند.

آنگاه چه شد، خدا حکمی دیگر داد که در آن به غیرت برای فقیران قوم خود ایستاد: «19برادر خود را به سود قرض مده نه به سود نقره و نه به سود آذوقه و نه به سود هر چيزى كه به سود داده مى‌شود.20غريب را مى‌توانى به سود قرض بدهى، امّا برادر خود را به سود قرض مده تا يهوه خدايت در زمينى كه براى تصرّفش داخل آن مى‌شوى، تو را به هر چه دستت را بر آن دراز مى‌كنى، بركت دهد» ( تثنیّه 23 : 19 - 20 ).

این مرحلة دوّم است؛ جایی که کلامِ نخستِ خدا بی‌حرمت می‌شود و گوشی برای آن شنوا نیست. پس چه می‌شود کلامی که برای طمعکاران است صادر می‌گردد.

حال باز به سیر توالی آیات کتاب مقدّس نگاه کنید! در موضوع طلاق، در مرحلة سوّم و نهایی، می‌بینید که خدا گفت از طلاق نفرت دارد. در ماجرای بلعام نیز می‌خوانید که او در انتها مغضوب خدا قرار گرفت و به هلاکت ابدی سپرده شد. حال کلام خدا در خصوص ربا در ادامه چه می‌گوید؟

کتاب امثال به آنانی که طمّاع سود می‌باشند، وعدة هلاکت می‌دهد: «19همچنين است راه‌هاي هر كس كه طمّاع سود باشد، كه آن جان مالك خود را هلاك مي‌سازد» (امثال 1 : 19 ). امّا روشن‌ترین وضعیّت در خصوص رباخواران را کتاب حزقیال ارائه می‌دهد.

«5و اگر کسی‌ عادل‌ باشد و انصاف‌ و عدالت‌ را به عمل‌ آورد،6و بر کوه‌ها نخورد و چشمان‌ خود را به سوی‌ بتهای‌ خاندان‌ اسرائیل‌ بر نیفرازد و زن‌ همسایه‌ خود را بی‌عصمت‌ نکند و به‌ زن‌ حایض‌ نزدیکی‌ ننماید،7و بر کسی‌ ظلم‌ نکند و گِرو قرض‌دار را به‌ او رد نماید و مال‌ کسی‌ را به‌ غصب‌ نبرد، بلکه‌ نان‌ خود را به‌ گرسنگان‌ بدهد و برهنگان‌ را به‌ جامه‌ بپوشاند،8و نقد را به‌ سود ندهد و ربح‌ نگیرد، بلکه‌ دست‌ خود را از ستم‌ برداشته‌، انصاف‌ حقیقی‌ را در میان‌ مردمان‌ اجرا دارد،9و به‌ فرایض‌ من‌ سلوک‌ نموده‌ و احکام‌ مرا نگاه‌ داشته‌، به‌ راستی‌ عمل‌ نماید، خداوند یهوه‌ می‌فرماید که‌ آن‌ شخص‌ عادل‌ است‌ و البتّه‌ زنده‌ خواهد ماند.

10امّا اگر او پسری‌ ستم پیشه‌ و خونریز تولید نماید که‌ یکی‌ از این‌ کارها را به عمل‌ آورد،11و هیچ کدام‌ از آن‌ اعمال‌ نیکو را به عمل‌ نیاورد بلکه‌ بر کوه‌ها نیز بخورد و زن‌ همسایه‌ خود را بی‌عصمت‌ سازد،12و بر فقیران‌ و مسکینان‌ ظلم‌ نموده‌، مال‌ مردم‌ را به‌ غصب‌ ببرد و گِروْ را پس‌ ندهد، بلکه‌ چشمان‌ خود را به سوی‌ بتها برافراشته‌، مرتکب‌ رجاسات‌ بشود،13و نقد را به‌ سود داده‌، ربح‌ گیرد، آیا او زنده‌ خواهد ماند؟ البتّه‌ او زنده‌ نخواهد ماند و به‌ سبب‌ همة‌ رجاساتی‌ که‌ به جا آورده‌ است‌ خواهد مرد و خونش‌ بر سرش ‌خواهد بود» ( حزقیال 18 : 5 - 13 ).

حزقیال به وضوح عاقبت شخص ربا ( ربح ) خوار را به هلاکت پیوند زده، رباخواری از ابتدا در منظر خدا مردود و ناپسند بوده. خدا از ابتدا قوم را از این کار منع کرده بود امّا طمع آنان مانند بلعام، گوشهایشان را برای شنیدن کلام خدا کر کرده بود، لذا حکمی که برایشان مفید نبوده به آنان داده شد.

داوود نیز در مزمور 15 یکی از شرایطی را که لازم است تا شخصی در ملکوت خدا ساکن شود، پرهیز از رباخواری اعلام می‌کند: «1اي خداوند كيست كه در خيمة تو فرود آيد؟ و كيست كه در كوه مقدّس تو ساكن گردد؟2آن كه بي‌عيب سالك باشد و عدالت را به جا آورد، و در دل خويش راست‌گو باشد،3كه به زبان خود غيبت ننمايد؛ و به همسايه خود بدي نكند و دربارة اقارب خويش مذمّت را قبول ننمايد،4كه در نظر خود حقير و خوار است و آناني را كه از خداوند مي‌ترسند مكرّم مي‌دارد، و قسم به ضرر خود مي‌خورد و تغيير نمي‌دهد5نقره خود را به سود نمي‌دهد و رشوه بر بي‌گناه نمي‌گيرد. آن كه اين را به جا آورد تا ابدالآباد جنبش نخواهد خورد» ( مزامیر 15: 1 - 5 ).

 

حکم رباخواری در عهد جدید:

در عهد جدید نیز رسولان با موضوع رباخواری و گرفتن سود شدیداً مخالف بودند و کلیسا، خصوصاً خادمین را از آن منع می‌نمودند.

پطرس رسول در این خصوص می‌فرماید: «2گلّه خدا را كه در ميان شما است بچرانيد و نظارت آن را بكنيد، نه به زور بلكه به رضامندي و نه به جهت سود قبيح بلكه به رغبت؛» ( اوّل پطرس 5 : 2 ). سود قبیح در کتاب مقدّس به مفهوم سود حاصل از ربا است زیرا رباخواری همیشه در کتاب مقدّس عملی قبیح محسوب می‌گردیده.

ظاهراً رباخواری که همیشه در میان یهودیان مرسوم بوده، در همان صدة اوّل کلیسا نیز هنوز به همان روند در میان یهودیانی که به مسیح ایمان می‌آوردند رواج داشته، نه تنها در نزد ایمانداران، بلکه با تشکّلاتی شدن کلیساها در زمان پولس رسول، خادمینی نیز بودند که مبادرت به گرفتن چنین سودهای قبیحی می‌کردند.

گویا این وقاحتها به حدی رسیده بود که پولس صبر از دست می‌دهد و در دو نامه خطاب به تیموتاؤس و تیطس، دو شاگرد و نمایندة خود اکیداً متذکّر می‌شود که اسقفان و شمّاسان را از گرفتن پولهای حاصل از ربا منع نمایند و چنین اشخاصی را اجازه ندهند تا در رأس خدمتی کلیساها قرار بگیرند.

«2پس اسقف بايد بي‌ملامت و صاحب يك زن و هوشيار و خردمند و صاحب نظام و مهمان‌نواز و راغب به تعليم باشد؛3نه مي‌گسار يا زننده يا طمّاع سود قبيح بلكه حليم و نه جنگجو و نه زرپرست. ... 8همچنين شمّاسان باوقار باشند، نه دو زبان و نه راغب به شراب زياده و نه طمّاعِ سود قبيح» ( اوّل تیموتاؤس 3 : 2 - 8 ).

«7زيرا كه اسقف مي‌بايد چون وكيل خدا بي‌ملامت باشد و خودرأي یا تندمزاج يا مي‌گسار يا زننده يا طمّاع سود قبيح نباشد، ...11كه دهان ايشان را بايد بست زيرا خانه‌ها را بالكل واژگون مي‌سازند و براي سود قبيح، تعاليم ناشايسته مي‌دهند» ( تیطس 1 : 7 - 11 ).

در کمال تأسّف امروزه نیز رباخواری در کلیساها و حتّی در عدّه‌ای از خادمین، با وجود این همه ادلّة کتاب مقدّسی، دیده می‌شود. وقیحانه‌تر این که چنین خادمینی در جهل تمام، با استناداتی پوچِ ناشی از بی‌سوادی در کتاب مقدّس حتّی رباخواری را به عنوان یک آموزة کتاب مقدّسی به کلیسای خود تعلیم می‌دهند.

امروزه این اشخاص علاوه بر استناد به کتاب تثنیّه باب 23، در شگفتی تمام با جهالتی کامل از مفاهیم کلمات و کار صرّافی، یک تعلیم کاملاً اشتباه و مهلک از حکایت قنطارها، که خداوند عیسی مسیح ایراد نمود و در انجیل لوقا باب 19 مکتوب گردیده، ارائه نموده‌اند، و در آن برای رباخواری توجیه‌ای به ظاهر کتاب مقدّسی می‌آورند.

متأسّفانه این برداشت جاهلانه و اشتباه از حکایت قنطارها باعث لغزش و سقوط بسیاری شده، لذا لازم می‌دانم در این مجال به این برداشت اشتباه نگاه دقیق‌تری بیاندازیم تا آخرین ادلّة طمّاعان سود قبیح باطل گردد.

خداوند عیسی مسیح حکایت قنطارها را چنین بیان داشته: «12پس گفت: شخصي شريف به ديار بعيد سفر كرد تا مُلكي براي خود گرفته مراجعت كند.13پس ده نفر از غلامان خود را طلبيده ده قنطار به ايشان سپرده فرمود، تجارت كنيد تا بيايم.14امّا اهل ولايت او، چون كه او را دشمن مي‌داشتند ايلچيان در عقب او فرستاده گفتند، نمي‌خواهيم اين شخص بر ما سلطنت كند.15و چون مُلك را گرفته مراجعت كرده بود، فرمود تا آن غلاماني را كه به ايشان نقد سپرده بود حاضر كنند تا بفهمد هر يك چه سود نموده است.

16پس اوّلي آمده گفت: اي آقا قنطار تو ده قنطار ديگر نفع آورده است.17بدو گفت: آفرين اي غلام نيكو. چون كه بر چيز كم امين بودي بر ده شهر حاكم شو.18و ديگري آمده گفت: اي آقا قنطار تو پنج قنطار سود كرده است.19او را نيز فرمود بر پنج شهر حكمراني كن.20و سوّمي آمده گفت: اي آقا اينك قنطار تو موجود است، آن را در پارچه‌اي نگاه داشته‌ام.21زيرا كه از تو ترسيدم چون كه مرد تندخويي هستي. آن چه نگذارده‌اي، بر مي‌داري و از آن چه نكاشته‌اي درو مي‌كني.

22به وي گفت: از زبان خودت بر تو فتوي مي‌دهم، اي غلام شرير. دانسته‌اي كه من مرد تندخويي هستم كه بر مي‌دارم آن چه را نگذاشته‌ام و درو مي‌كنم آن چه را نپاشيده‌ام.23پس براي چه نقد مرا نزد صرّافان نگذارده‌اي تا چون آيم آن را با سود دريافت كنم؟24پس به حاضرين فرمود قنطار را از اين شخص بگيريد و به صاحب ده قنطار بدهيد.25به او گفتند اي خداوند، وي ده قنطار دارد.26زيرا به شما مي‌گويم به هر كه دارد داده شود و هر كه ندارد آن چه دارد نيز از او گرفته خواهد شد.27امّا آن دشمنانِ من كه نخواستند من بر ايشان حكمراني نمايم، در اين جا حاضر ساخته پيش من به قتل رسانيد» ( لوقا 19 : 12 - 27 ).

این دسته از معلّمین با استناد به آیة 23 که خداوند می‌فرماید: «23پس براي چه نقد مرا نزد صرّافان نگذارده‌اي تا چون آيم آن را با سود دريافت كنم؟» چنین تعلیم می‌دهند که خود مسیح ما را به گرفتن سود و ربا سفارش می‌کند؛ چون گفته می‌توانید پول خود را به صرّاف بسپارید تا به شما سود بدهد.

اوه! جهالت کلام تا چه حد؟! حکایت قنطارها یک روایت کاملاً روحانی از ثمر آوردن مسیحیان تا پیش از بازگشت خداوند عیسی مسیح است. موضوع تعلیم آن در نوشتاری دیگر ارائه گردیده. امّا این که صرّاف را به عنوان رباخوار می‌شناسند، یک اشتباه بسیار جاهلانه است!

کار صرّاف تبدیل پول ( ارز ) یک کشور به کشوری دیگر است. به این طریق که پول کشوری را با پول کشوری دیگر می‌خرد و یا پول کشوری را در ازای پول کشوری دیگر می‌فروشد، و از این داد و ستد سودی نیز می‌برد؛ این کار شبیه به خرید و فروش و معاملة هر کالای دیگری می‌باشد که در آن سودی نیز حاصل می‌گردد، منتهی در این جا پول کالا محسوب می‌شود. این عمل با رباخواری کاملاً متفاوت است، این یک داد و ستد، و خرید و فروش می‌باشد؛ چرا؟ چون پول هر کشوری فقط در کشور خود اعتبار مالی دارد و در جاهای دیگر فاقد اعتبار مالی و فقط به عنوان یک کالا محسوب می‌گردد.

شما وقتی پول خود را به صرّافی می‌سپارید تا با آن کار کند، او آن را به عنوان کالا، با ارز کشوری دیگر به فروش می‌رساند و همین طور بعد باز آن را با ارز کشوری دیگر معامله می‌کند و نتیجتاً در هر معامله‌ای اندک سودی نیز حاصل می‌کند. صرّاف در نهایت بر حسب قراردادی که با شما بسته، پس از طی مدّت زمانی که بین شما مقرّر گردیده، از سود حاصله سهم شما به عنوان سرمایه‌گذار و سهم خود را به عنوان عامل، بین طرفین تقسیم می‌کند. این کار از نوع معاملات شراکتی محسوب می‌گردد و شباهتی به ربا ندارد.

وقتی آن آقا به غلام خود گفت چرا پول مرا به صرّاف ندادی تا سود آن را به تو بدهد. اتّفاقاً با بیان صرّاف به یک سود هر چند اندک امّا حاصل از مشارکت، اشاره کرد که راحت‌ترین کار بوده. از سوی دیگر باید دقّت کنید که همیشه سودِ ربا در کتاب مقدّس قبیح بوده، امّا در این مثال فقط به سود حاصل از صرّافی اشاره شده.

کتاب مقدّس شدیداً ما را از ربا برحذر می‌دارد و همان گونه که در کتاب حزقیال نبی مکتوب است، عاقبت ربا هلاکت است. کتاب امثال حتّی فراتر از این اشاره می‌کند که: «19همچنين است راه‌هاي هر كس كه طمّاع سود باشد، كه آن جان مالك خود را هلاك مي‌سازد» ( امثال 1 : 19 ).

 

ربا از دیدگاه کتاب مقدّس ؛ نویسنده: لوک رایان

 

این اثر تحت مجوز Creative Commons Attribution 4.0 International ( CC BY 4.0 ) منتشر شده است. استفاده از این اثر تنها در صورتی مجاز است که محتوای اصلی بدون هیچ گونه تغییری حفظ شده و منبع به دقّت ذکر گردد.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

شمّاسان کلیسا

جهان در آشوب ادیان

دعای چه کسانی رد یا پذیرفته می‌شود