کوری اسرائیل، نجات امّتها
کوری اسرائیل، نجات
امّتها
پس از ورود باشکوه خداوند عیسی مسیح به اورشلیم، در فردای آن روز وقتی مجدّداً داخل هیکل شد و شروع به تعلیم دادن نمود، در حین تعلیم به مثلها دهان گشود و مثالی برای حاضرین آورد که با نام، حکایت باغبانهای ظالم مشهور گردید. نکتهای در این مثال وجود دارد که با گفتهای که بعدها پولس رسول در رسالة رومیان نوشته، موجب شکلگیری آموزهای گردید که بعدها در تفسیر آن کلیساها تا حدودی به اشتباه رفتند.
در این آموزه چنین گفته میشود:"چون اسرائیل فیض را رد نمود، فیض از آنان گرفته شد و به امّتها رسید."در این راستا کلیساهایی که خود را پیغامی میدانند ( یعنی کلیساهایی که معتقدند تاریخ کلیسا به هفت دورة زمانی تقسیم شده و هر دورهای از این تقسیم بندی دارای فرشته و پیامآوری برای عصر خود میباشد. ) حسب تعلیم پیامآور کلیسای این دورة خود که به دورة لائودکیه مشهور گردیده، چنین اضافه میکنند که"پس از مرگ و قیام خداوند عیسی مسیح، فیض و نجات فقط برای امّتها میباشد و حتّی عروس مسیح یعنی کلیسای باکرههای دانا ونادان نیز فقط از میان امّتها میباشند و هیچ اسرائیلی در میان آنها نخواهد بود ( که البتّه برای این مدّعا به ملاقات یوسف با برادرانش نیز استناد میکنند، از آن جایی که همسر یوسف از امّتها بوده و در لحظة ملاقات یوسف با برادرانش او در پشت پرده مخفی بوده است که این نماد کلیسای عروس است که به آسمان وقتی ربوده میشود آنگاه نوبت به اسرائیل میرسد تا خداوند را بشناسند، همان گونه که برادران یوسف در ملاقات با او، او را شناختند ).
پس از آن که کلیسای عروس به آسمان ربوده شود، دیگر درِ فیض به روی امّتها نیز بسته خواهد شد و دنیا وارد هفت سال پایانی خواهد شد. در این هفت سال، موسی و ایلیا به زمین برخواهند گشت و در سه سال و نیم اوّل از هفت سال پایانی، دوباره فیض به اسرائیل خواهد رسید و از میان آنان 144 هزار یهودی مسیحی خواهند شد و همه کشته خواهند گردید، و پس از این سه سال و نیم دیگر کلاً درِ فیض برای همیشه بسته خواهد شد تا پایان زمان."
آیاحقیقتاً کتاب مقدّس چنین تعلیمی ارائه میکند؟ یا تا چه اندازه این آموزه میتواند درست باشد؟
اگر بخشهایی از این تعلیم را بتوان پذیرفت و سایهای از ارتباط مسیح با قوم اسرائیل و امّتها و کلیسای عروس دانست، امّا بخشهای از این تعلیم با کتاب مکاشفه همخوانی ندارد و در مغایرت میباشد. که در این صورت حکمت ایجاب میکند تا به بخشهایی که میتوان پذیرفت نیز نیکتر نگاه گردد زیرا در توصیف آنها نیز قطعاً انحرافاتی باید ایجاد شده باشد.
امّا اگر بخواهیم به اشتباهاتی که واضحاً در این آموزه به چشم میخورد اشاره کنیم، با در نظر گرفتن این حقیقت که اساساً فیض بعد از مرگ و قیام خداوند عیسی مسیح به جهان عطا شد، باید به موارد زیر دقّت گردد:
1- اگر فیض از اسرائیل برگشته باشد و تا بعد از ربودگی عروس، هیچ اسرائیلی نمیتواند نجات یابد و در زمرة کلیسای عروس یا همان باکرههای دانا قرار نمیگیرد، پس رسولان خداوند عیسی مسیح، از جمله پطرس که کلیددار ملکوت آسمان بود و یوحنّا که دریافت کنندة مکاشفه بود و پولس رسول که معلّم بزرگ مسیحیّت است، و از آن جایی که همة رسولان و مردان و زنان بزرگ ایمانی که در ابتدا بودند، اسرائیلی میباشند، باید گفت که آنان نه این که باکرة دانا نیستند، حتّی جزو کلیسا نیستند، و بدتر از آن نجات را نخواهند داشت. زیرا به گفتة این معلّمان فیض از اسرائیل برگشته. حقیقتاً پذیرش این ادّعا شوکآور است!
2- زمان بازگشت موسی و ایلیا به زمین و ماجرای مسیحی شدن 144 هزار یهودی، بر خلاف ادّعای کلیساهای پیغامی و حسب نثر صریح باب یازدهم و دوازدهم کتاب مکاشفه، قبل از ربودگی عروس یعنی باکرههای دانا به آسمان و فرار باکرههای نادان به بیابان است، یعنی عروس بعد از مرگ و قیام موسی و ایلیا در وسط هفت سال پایانی ربوده خواهد شد. زمان ربودگی عروس در باب دوازدهم مکاشفه به وضوح آورده شده: «5پس پسر نرینهای را زایید که همة امّتهای زمین را به عصای آهنین حکمرانی خواهد کرد؛ و فرزندش به نزد خدا و تخت او ربوده شد.6و زن به بیابان فرار کرد که در آن جا مکانی برای وی از خدا مهیّا شده است تا او را مدّت هزار و دویست و شصت روز بپرورند» ( مکاشفه 12 : 5 - 6 ). که در میان آنان قطعاً میبایست آن گروه از یهودیانی که تعمید روح را گرفتهاند نیز باشند. این قسمتِ مکاشفه، اساس تعلیم نوبت بندی فیض برای امّتها را رد میکند.
3- در شریعت خون قربانی بعد از کشته شدنش محسوب میگردید، یعنی تا قربانی گذرانده نمیشد، قربانی گناه معنی نداشت و فیضی به کسی نمیرسید. خداوند عیسی مسیح نیز تا زمانی که کشته نمیشد، فیضی در کار نبود تا به اسرائیل یا به امّتها بخواهد برسد! تاریخ کتاب مقدّس به ما میگوید قوم او را پیش از رسیدن زمان فیض رد کرده بودند تا قربانی گردد، و پس از قیام او اوّلین ایمانداران به او، اتّفاقاً شاگردان و یهودیان بودند و تا سالها بعد از آن نیز فقط یهودیانِ مسیحیِ پر از روحالقدس بودند که کلیسا را تشکیل داده بودند. موضوع رد شدن مسیح توسّط اسرائیل هیچ ربطی به گفتن این که آنان فیض را رد نمودهاند ندارد، در بخشهای بعدی این حقیقت آشکار خواهد شد؛ امّا این حقیقت نیز اساس تعلیم نوبت بندی فیض برای امّتها و یهودیان را رد میکند.
4- کتاب مقدّس به ما میآموزد که فدیة خون خداوند عیسی مسیح گناهان تمام بشر از آدم اوّل تا به آخرین انسانی که در زمان آخر خواهد آمد را پوشش میدهد.
خود خداوند عیسی مسیح در این خصوص میفرماید: «25... من قیامت و حیات هستم. هر که به من ایمان آورد، اگر مرده باشد، زنده گردد.26و هر که زنده بُوَد و به من ایمان آورد، تا به ابد نخواهد مرد. آیا این را باور میکنی؟» ( یوحنّا 11 : 25 - 26 ). حال چگونه میتوان این سخن خداوند که در پیش جمعی از یهودیان زده شده است را نادیده گرفت؟ چگونه میتوان پذیرفت فیض خداوند شامل تمام اعصار بشریّت که در ایمان به آمدن منجی بودند بشود، امّا یهودیانی که بعد از آغاز زمان فیض به مسیح ایمان بیاورند را شامل نگردد مگر در انتها و فقط برای آن 144 هزار نفر؟! این تعلیم کاملاً بیمعنی و در تضاد با کلام و رحمت خداوند است. این آموزه بیشتر به یک سلاخی بیدلیل شباهت دارد.
آیا خداوند عیسی مسیح در خصوص محبّت عظیم خدا برای همگان اعلام نفرمود که: «16زیرا خدا جهان را این قدر محبّت نمود که پسر یگانة خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.17زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیلة او جهان نجات یابد.18آن که به او ایمان آرد، بر او حکم نشود؛ امّا هر که ایمان نیاورد الآن بر او حکم شده است، به جهت آن که به اسم پسر یگانة خدا ایمان نیاورده» ( یوحنّا 3 : 16 - 18 ). فیض خداوند هر کسی را که به او ایمان آورد، شامل میگردد چه یهود باشد و چه غیر یهود.
مگر پولس به این حقیقت نیز اشاره نکرده بود؟: «11و کتاب میگوید هر که به او ایمان آورد خجل نخواهد شد.12زیرا که در یهود و یونانی تفاوتی نیست که همان خداوند، خداوند همه است و دولتمند است برای همه که نام او را میخوانند.13زیرا هر که نام خداوند را بخواند نجات خواهد یافت» ( رومیان 10 : 11 - 13 ).
ایرادات کوچک دیگری نیز به این آموزه وارد است، که با وجود همین چهار دلیل محکم، دیگر نیازی به ارائة آنها نیست. تمام این انحرافات از آن جایی شروع شد که برخی تاریخ کلیسا را به هفت دوره تقسیم نمودند و هفت پیامآور برای هر دوره متصوّر شدند. لذا اوّلین انحراف موجب انحرافات متعدّد دیگر گردید.
گفتیم مدّعیان این آموزه با استناد به باب 21 انجیل متّی، در خصوص مثالی که خداوند عیسی مسیح با عنوان"حکایت باغبانهای ظالم"آورده؛ و نیز بیاناتی که پولس رسول در باب 11 رسالة رومیان فرموده، در خصوص فیض، طرح فرضیّه کردهاند. لذا برای آشکارسازی حقیقت کلام به بررسی این دو بخش از کتاب مقدّس میپردازیم تا ببینیم مقصود از کلام مکتوب شده چه بوده است.
خداوند عیسی مسیح مثال باغبانهای ظالم را با نگرشی به مزمور 118 بیان نموده که میفرماید: «22سنگی را که معماران رد کردند، همان سر زاویه شده است. 23این از جانب خداوند شده و در نظر ما عجیب است» ( مزامیر 118 : 22 - 23 ).
خداوند عیسی مسیح این مثال را به این گونه فرموده: «33و مَثَلی دیگر بشنوید: صاحب خانهای بود که تاکستانی غَرْس نموده، خطیرهای گردش کشید و چَرْخُشتی در آن کَند و برجی بنا نمود. پس آن را به دهقانان سپرده، عازم سفر شد.34و چون موسم میوه نزدیک شد، غلامان خود را نزد دهقانان فرستاد تا میوههای او را بردارند.35امّا دهقانان غلامانش را گرفته، بعضی را زدند و بعضی را کُشتند و بعضی را سنگسار نمودند.36باز غلامان دیگر، بیشتر از اوّلین فرستاده، بدیشان نیز به همان طور سلوک نمودند.37بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده، گفت، پسر مرا حرمت خواهند داشت.38امّا دهقانان چون پسر را دیدند با خود گفتند، این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را ببریم.39آنگاه او را گرفته، بیرون تاکستان افکنده، کشتند.40پس چون مالک تاکستان آید، به آن دهقانان چه خواهد کرد؟41گفتند: البتّه آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان دیگر خواهد سپرد که میوههایش را در موسم بدو دهند.
42عیسی بدیشان گفت: مگر در کتب هرگز نخواندهاید این که سنگی را که معمارانش رد نمودند، همان سر زاویه شده است. این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است.43از این جهت شما را میگویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امّتی که میوهاش را بیاورند، عطا خواهد شد.44و هر که بر آن سنگ افتد، منکسر شود و اگر آن بر کسی افتد، نرمش سازد.45و چون رؤسای کَهَنه و فریسیان مثلهایش را شنیدند، دریافتند که دربارة ایشان میگوید.46و چون خواستند او را گرفتار کنند، از مردم ترسیدند زیرا که او را نبی میدانستند» ( متّی 21 : 33 - 46 ).
در ابتدا دقّت کنید که این مثال چه حقیقتی را در خود دارد. منظور از"صاحب خانه"خدا است؛"دهقانان"قوم اسرائیل میباشند؛"موسم میوه"وقت برداشت محصول، یا به عبارتی روشنتر اجرایی شدن کلام خدا توسّط دهقانان خود یعنی قوم اسرائیل است تا زمانی که موعد نجات و رهایی برای تمام بشر فرا برسد و خدا ثمرة خود را از برگزیدگان در دنیا جمع کند.
"غلامانی"که صاحب خانه برای گرفتن محصول میفرستاد و هر بار دهقانان آنان را کتک میزدند و میکشتند، همان انبیا و فرستادگان خدا بودند که برای قوم اسرائیل منصوب میگردیدند و قوم با آنان به بدی و ناعدالتی رفتار میکردند و برخی را نیز میکشتند.
"پسر صاحب خانه"خداوند عیسی مسیح است. تا این که خدا گفت اکنون پسر خود را نزد ایشان میفرستم چون او را حرمت خواهند نمود، و اسرائیل چه کرد؟ او را به بیرون از باغ برده و کشتند، همان کاری که با مسیح نموده و او را به بیرون اورشلیم در کوه جلجتا برده و مصلوب نمودند.
آیة چهلم این حکایت را میفرماید: «40پس چون مالک تاکستان آید، به آن دهقانان چه خواهد کرد؟41گفتند: البتّه آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان دیگر خواهد سپرد که میوههایش را در موسم بدو دهند.» این اتّفاقی است که افتاد و خداوند اورشلیم و هیکل مقدّس را ترک نمود و کل اسرائیل را به دست دشمنانشان سپرد، و آنان تمام هیکل و اورشلیم را بالکل نابود کردند و اسرائیل در تمام دنیا پراکنده و آواره شدند. و در عوض خدا چه کرد؟ او به صورت روحالقدس در هیکل قومی منتصب به مسیح سُکنی گزید و برکت وجودش را به کلیسا عطا نمود. این حقیقت حکایت باغبانهای ظالم بود.
بعد از این خداوند با استناد به 118 میفرماید: «42عیسی بدیشان گفت: مگر در کتب هرگز نخواندهاید این که سنگی را که معمارانش رد نمودند، همان سر زاویه شده است. این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است.»
خداوند در این حکایت، تمثیلی از رد شدن سنگی که سر زاویه در یک بنای معماری است، توسّط معمارانش حکایت کرد، این ربطی به رد کردن فیض ندارد! و در ادامه اضافه کرد که ملکوت خدا از شما گرفته شده به امّتی که میوهاش را بیاورند عطا خواهد شد.
در بنّایی یک ساختمان، برای آغاز به کار دیوارچینی، از یک گوشة ساختمان در حالتِ قائمة 90 درجه شروع به چینش دیوار میشود. گذاشتن سنگ اوّل در بنای دیوار دارای اهمیّت فوقالعاده زیادی است به گونهای که میبایست، سنگ اوّل به گونهای قرار بگیرد که در امتداد دو سوی قائمة آن سنگهای دیگر با حفظ زاویة 90 درجه مرتّب چیده شوند و بعد از قرار دادن ردیف اوّل افقی، ردیف دوّم نیز از روی سنگ اوّل به همان ترتیب چیده و ادامه مییابد و الیالنّهایت مابقی ردیفها تا به بالا. این سنگ اوّل در بنّایی ساختمان نقش کلیدی و تعیین کننده را دارد. در معماری به این سنگ، سنگ زاویه گفته میشود.
کلیسا هیکل روحانی خداوند است، این که کلیسا بر روی کدام سنگ زاویه بنا شود اهمیّت بسیار ویژه دارد. کلیسا وارث ملکوت خداوند است. سنگ زاویة آن میبایست کل این بنای روحانی را بر روی خود قرار دهد و سایر سنگها بر اساس مسیری که آن مشخّص میکند با دقّت بنا کرده شود. خداوند عیسی مسیح که هم خدا و هم انسان است، سنگ زاویة این هیکل روحانی است که از پیش از بنیاد عالم مقرّر شده بود و سنگهای بعدی این هیکل روحانی رسولان و انبیای او میباشند تا الی سایرین.
قوم اسرائیل میدانستند که خود خداوند سنگ زاویة هیکل روحانی آسمانی است امّا نتوانستند آن را در موسمش که آمده بود تشخیص دهند، پس او را رد کردند. دقّت کنید آنان فیض را رد نکردند، آنان تمام ایّام عمرشان منتظر فیض خداوند بودند که بیاید، آنان او را به عنوان سنگی که سر زاویه بوده، تشخیص ندادند و ردش نمودند. آنان منکر مسیح نبودند، آنان مسیح را نشناختند و با کشتنش او را رد نمودند. پس مسیح به آنان گفت: «43از این جهت شما را میگویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امّتی که میوهاش را بیاورند، عطا خواهد شد.»
یعنی چه؟ یعنی فیض از آنان گرفته شد؟ حاشا! این هرگز در نقشة خدا نبود. به کلام خداوند دقّت کنید! «... ملکوت خدا ( سلطنت خدا، پادشاهی خدا ) از شما گرفته شده، ...» این به چه معنی است؟
تا زمانی که در میان قوم اسرائیل، خیمه خدا برقرار بود، قوم در زیر پادشاهی او، برقرار و محترم و صاحب برکات بود. وقتی که آنان سنگ زاویة بنای روحانی آسمانی یعنی خداوند عیسی مسیح را رد و مصلوب نمودند، پردة هیکل دریده شد و خداوند از جایگاه خود بیرون آمد و مقدّسانش را از میان قبرها فرا خواند و اسرائیل را ترک نمود و به این گونه پادشاهی خدا از آنان گرفته شد. پادشاهی خدا از اسرائیل گرفته شد و چند سال بعد کل هیکل ویران و نابود گردید. این به معنی گرفتن فیض از یهودیان نبود چون هر که به خداوند عیسی مسیح ایمان آورد عطای روحالقدس را یافت و وارد ملکوت خدا شد.
به ادامة آیة چهل و سوّم خوب دقّت کنید: «43... به امّتی که میوهاش را بیاورند، عطا خواهد شد.» خداوند فرمود به"امّتی"یک امّت مفرد، نه تمام امّتهای روی زمین! منظور خداوند اگر فیض بود باید میگفت"امّتها"و آن به همة امّتها میرسید، کما این که در خصوص فیض این گونه است. بلکه منظور خداوند واضحاً به ملکوت آسمان یا همان پادشاهی خدا بود، که در همین راستا به یک امّت اشاره کرد.
نخست باید این را بدانید که منظور خداوند فیض نجات نبود، بلکه پادشاهی و سلطنت خدا که با حضورش میسّر میشود بوده. و بعد آن که این پادشاهی فقط به یک امّت خواهد رسید. باز دقّت کنید منظور یک کشور، یک ملّت، یک قوم نیست، منظور یک امّت است.
بگذارید با یک نمونة حاضر در دنیا این را آشکار کنم. این کشورها را در ذهن ترسیم کنید: عربستان، امارات، عمان، یمن، قطر، بحرین، کویت، عراق، سوریه، سودان، لبنان، ایران، افغانستان، پاکستان، مصر، لیبی و کشورهایی دیگر ... در این راستا، چه چیزی میبینید؟ هر کدام به تنهایی یک کشور و ملّت واحد هستند در نژادهای تا حدودی مختلف و حتّی رنگ پوستهایی متفاوت؛ امّا یک چیز مشترک دارند که آنان را یک امّت واحد میسازد؛ همة این کشورها مسلمان و یک امّت اسلامی میباشند. یک امّت با افکار و اعتقاداتی واحد.
و خداوند به اسرائیل فرمود: «43از این جهت شما را میگویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امّتی که میوهاش را بیاورند، عطا خواهد شد.» یعنی یک امّتی که به یهوه خدای اسرائیل و کلام او ایمان دارد تا جایگزین اسرائیل برای وعدهها گردد و زیر پادشاهی خدا قرار گیرد. این امّت واحد، مسیحیان سراسر جهان میباشند. منظور همة ملّتها و نژادها و قومها نیست، منظور همة مسیحیان در هر قوم و ملّت و نژادی، حتّی یهودی است. و میدانیم که ظهور روحالقدس که نشان پادشاهی خدا بر روی زمین است تنها در امّت مسیحی دیده میشود و جریان دارد. این مقصود خداوند از حکایت باغبانهای ظالم بود. دقّت کنید که منظور خداوند پادشاهی خدا بود، نه فیض نجات خدا.
پطرس رسول این انتقال قدرتِ پادشاهی خدا از اسرائیل به امّت مسیحی را با شفای مردی لنگ مادرزاد به خوبی نشان داد و به کَهَنه بیان فرمود: «8آنگاه پطرس از روحالقدس پر شده، بدیشان گفت: ای رؤسای قوم و مشایخ اسرائیل،9اگر امروز از ما بازپرس میشود دربارة احسانی که بدین مرد ضعیف شده، یعنی به چه سبب او صحّت یافته است،10جمیع شما و تمام قوم اسرائیل را معلوم باد که به نام عیسی مسیح ناصری که شما مصلوب کردید و خدا او را از مردگان برخیزانید، در او این کس به حضور شما تندرست ایستاده است.11این است آن سنگی که شما معماران آن را رد کردید و الحال سرِ زاویه شده است» ( اعمال 4 : 8 - 11 ).
حال میرسیم به نامة پولس رسول به رومیان که در آن پولس اشاره میکند که میبایست اسرائیل بدون آگاهی، مسیح را رد و مصلوب مینمود. او آشکار میکند که چرا میبایست چنین اتّفاق میافتاد و چرا اسرائیل میبایست پادشاهی خدا را وا گذار میکرد.
به این بخش از نامة پولس رسول خوب دقّت کنید: «1پس میگویم آیا خدا قوم خود را رد کرد؟ حاشا! زیرا که من نیز اسرائیلی از اولاد ابراهیم از سبط بنیامین هستم.2خدا قوم خود را که از قبل شناخته بود، رد نفرموده است. آیا نمیدانید که کتاب در الیاس چه میگوید، چگونه بر اسرائیل از خدا استغاثه میکند3که خداوندا انبیای تو را کشته و مذبحهای تو را کندهاند و من به تنهایی ماندهام و در قصد جان من نیز میباشند؟4لیکن وحی بدو چه میگوید؟ این که هفت هزار مرد به جهت خود نگاه داشتم که به نزد بَعْل زانو نزدهاند.5پس همچنین در زمان حاضر نیز بقیّتی به حسب اختیار فیض مانده است.6و اگر از راه فیض است دیگر از اعمال نیست و گر نه فیض دیگر فیض نیست. امّا اگر از اعمال است دیگر از فیض نیست و الاّ عمل دیگر عمل نیست.
7پس مقصود چیست؟ این که اسرائیل آن چه را که میطلبد نیافته است، لیکن برگزیدگان یافتند و باقی ماندگان سختدل گردیدند؛8چنان که مکتوب است که خدا بدیشان روح خواب آلود داد چشمانی که نبیند و گوشهایی که نشنود تا امروز.9و داوود میگوید که مائدة ایشان برای ایشان تله و دام و سنگ مصادم و عقوبت باد؛10چشمان ایشان تار شود تا نبینند و پشت ایشان را دائماً خم گردان.11پس میگویم آیا لغزش خوردند تا بیفتند؟ حاشا! بلکه از لغزش ایشان نجات به امّتها رسید تا در ایشان غیرت پدید آوَرَد.12پس چون لغزش ایشان دولتمندی جهان گردید و نقصان ایشان دولتمندی امّتها، به چند مرتبه زیادتر پُری ایشان خواهد بود.13زیرا به شما ای امّتها سخن میگویم. پس از این روی که رسول امّتها میباشم خدمت خود را تمجید مینمایم،14تا شاید ابنای جنس خود را به غیرت آورم و بعضی از ایشان را برهانم.15زیرا اگر رد شدن ایشان مصالحت عالم شد، بازیافتن ایشان چه خواهد شد؟ جز حیات از مردگان!» ( رومیان 11 : 1 - 15 ).
پولس در آیة اوّل از این باب، رد شدن اسرائیل از سوی خدا را شدیداً حاشا و رد میکند و حتّی به این نکته نیز اذعان دارد که خود او نیز یک اسرائیلی و از سبط بنیامین است، که در صورت رد شدن اسرائیل از فیض، او نیز میبایست رد شده میبود: «1پس میگویم آیا خدا قوم خود را رد کرد؟ حاشا! زیرا که من نیز اسرائیلی از اولاد ابراهیم از سبط بنیامین هستم.»
در آیة دوّم حتّی یک نکتة مهم را نیز یادآوری میکند که خدا از پیش همه چیز را میدانست و قوم خود را نیز از پیش دیده و برگزیده بود، و محال بود آنان را از فیض خود رد نماید و در آیة سوّم سخنی میگوید که هم راستا با حکایت باغبانهای ظالم است: «2خدا قوم خود را که از قبل شناخته بود، رد نفرموده است. آیا نمیدانید که کتاب در الیاس چه میگوید، چگونه بر اسرائیل از خدا استغاثه میکند.3که خداوندا انبیای تو را کشته و مذبحهای تو را کندهاند و من به تنهایی ماندهام و در قصد جان من نیز میباشند؟»
کمی جلوتر که بروید، باز پولس اشاره میکند که این سخنان او تا به این جا در خصوص فیض خدا بوده، فیضی که هرگز بازپس گرفتنی نیست. او بیان میکند که فیض خدا تنها حسب بخشش او به انسانها میرسد نه از اعمال شریعت: «6و اگر از راه فیض است دیگر از اعمال نیست و گر نه فیض دیگر فیض نیست. امّا اگر از اعمال است دیگر از فیض نیست و الاّ عمل دیگر عمل نیست.»
در ادامه او با یک پرسشی، مقصود از رد شدن اسرائیل را هویدا میکند. این جایی است که بسیاری درک نکردند و آن را به فیض ربط دادند و موجب ظهور یک تعلیم اشتباه دیگر گردیدند.
«7پس مقصود چیست؟ این که اسرائیل آن چه را که میطلبد نیافته است، لیکن برگزیدگان یافتند و باقی ماندگان سختدل گردیدند؛8چنان که مکتوب است که خدا بدیشان روح خواب آلود داد چشمانی که نبیند و گوشهایی که نشنود تا امروز.» خوب دقّت کنید، آنان به ارادة خود نبودند که بتوانند خداوند عیسی مسیح، یا به عبارتی آن سنگ زاویة روحانی که مبنای هیکل کلیسای حقیقی است را رد یا قبول کنند؛ این خدا بود که چشمانشان را به کوری موقّت مبتلا نمود تا نتوانند او را بشناسند. این کار خدا بود.
آیا میدانید چرا؟ این بسیار مهم است! آنان میبایست مسیح را رد مینمودند، این نکتة بسیار مهم را به ذهن بسپارید، اسرائیل تنها قومی در دنیا بودند که کلام شریعت خدا را داشتند؛ آنان تنها کاهنان به حق زمینی و خدّام خدا بودند؛ اگر او را میشناختند هرگز او را مصلوب و قربانی نمیکردند. و اگر این گونه میشد هرگز گناه از جهان برداشته نمیگردید و نجات برای دنیا محقّق نمیشد.
منظور از آمدن خداوند عیسی مسیح برای مردن و قیامت از مردگان بود؛ تا کشته نمیشد تاوان گناهان بشر پرداخت نمیشد و تا رستاخیز نمیکرد، فرصت پیوند به درخت حیات برای هیچ کس مهیّا نمیشد. تمام کتب مقدّس در خصوص آمدن او، برای قربانی شدنش اشاره میکنند. حدود هفتصد سال پیش از میلاد مسیح، اشعیا در باب 53 این موضوع را خیلی واضح اعلام کرده بود.
آن چه در این باب میخوانید در خصوص چگونگی صحنة کشته شدن و خصوصاً علّت حقیقی مرگِ خداوند عیسی مسیح و اهمیّت آن برای آمرزش گناهان بشر است: «1کیست که خبر ما را تصدیق نموده و کیست که ساعد خداوند بر او منکشف شده باشد؟2زیرا به حضور وی مثل نهال و مانند ریشه در زمین خشک خواهد رویید. او را نه صورتی و نه جمالی میباشد. و چون او را مینگریم منظری ندارد که مشتاق او باشیم.3خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها و رنج دیده و مثل کسی که رویها را از او بپوشانند و خوار شده که او را به حساب نیاوردیم.4لیکن او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود. و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم.5و حال آن که به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم.6جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هر یکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد.7او مظلوم شد امّا تواضع نموده، دهان خود را نگشود. مثل برّهای که برای ذبح میبرند و مانند گوسفندی که نزد پشم برندهاش بیزبان است همچنان دهان خود را نگشود.8از ظلم و از داوری گرفته شد. و از طبقه او که تفکّر نمود که او از زمین زندگان منقطع شد و به جهت گناه قوم من مضروب گردید؟9و قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان. هر چند هیچ ظلم نکرد و در دهان وی حیلهای نبود.10[ به این آیه دقّت کنید که میگوید ارادة خدا بر این بود تا او کشته گردد ] امّا خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده، به دردها مبتلا سازد. چون جان او را قربانی گناه ساخت، آنگاه ذرّیّت خود را خواهد دید و عمر او دراز خواهد شد و مسرّت خداوند در دست او میسّر خواهد بود.11ثمرة مشقّت جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد. و بندة عادل من به معرفت خود بسیاری را عادل خواهد گردانید زیرا که او گناهان ایشان را بر خویشتن حمل خواهد نمود.12بنابراین او را در میان بزرگان نصیب خواهم داد و غنیمت را با زورآوران تقسیم خواهد نمود، به جهت این که جان خود را به مرگ ریخت و از خطاکاران محسوب شد و گناهان بسیاری را بر خود گرفت و برای خطاکاران شفاعت نمود» ( اشعیا 53 ).
خداوند عیسی مسیح نیز در خصوص مرگ و قیام خود گفته بود که این حکم را از خدای پدر دارد: «17و از این سبب پدر مرا دوست میدارد که من جان خود را مینهم تا آن را باز گیرم.18کسی آن را از من نمیگیرد، بلکه من خود آن را مینهم. قدرت دارم که آن را بنهم و قدرت دارم آن را باز گیرم. این حکم را از پدر خود یافتم» ( یوحنّا 10 : 17 - 18 ).
حال برای آن که او قربانی مقبول خدا میگردید میبایست بر روی مذبح خدا، که فقط در قوم اسرائیل برپا بود قرار میگرفت و از کاهنان اسرائیل این حکم را دریافت میکرد؛ این حکم را یوحنّا در باب نوزده انجیل خود آورده است: «6و چون رؤسای کَهَنه و خدّام او را دیدند، فریاد برآورده، گفتند: صلیبش کن! صلیبش کن! پیلاطس بدیشان گفت: شما او را گرفته، مصلوبش سازید زیرا که من در او عیبی نیافتم.7یهودیان بدو جواب دادند که ما شریعتی داریم و موافق شریعت ما واجب است که بمیرد زیرا خود را پسر خدا ساخته است» ( یوحنّا 19 : 6 - 7 ).
ملاحظه میکنید؟ آنان او را نشناختند! آنان حسب شریعتی که از خدا گرفته بودند او را محکوم و قربانی ساختند. اسرائیل تنها مذبح رسمی خدا بود و تنها دارندگان شریعت خدا؛ حال اگر او را میشناختند هرگز او را به صلیب نمیکشیدند و نتیجتاً هرگز فیض به همة جهان نمیرسید. پس خدا وارد عمل شد و یک کوری موقّت در اسرائیل ایجاد نمود تا خداوند نجات را مصلوب سازند. این عمل دست خدا بود.
از این جهت است که پولس میفرماید: «10چشمان ایشان تار شود تا نبینند و پشت ایشان را دائماً خم گردان.11پس میگویم آیا لغزش خوردند تا بیفتند؟ حاشا! بلکه از لغزش ایشان نجات به امّتها رسید تا در ایشان غیرت پدید آوَرَد.12پس چون لغزش ایشان دولتمندی جهان گردید و نقصان ایشان دولتمندی امّتها، به چند مرتبه زیادتر پُری ایشان خواهد بود. ... 15زیرا اگر رد شدن ایشان مصالحت عالم شد، بازیافتن ایشان چه خواهد شد؟ جز حیات از مردگان!» اگر اسرائیل دچار کوری نمیشد، مسیح را مصلوب نمیکرد، و هرگز فیض نجات به همة امّتهای جهان نمیرسید.
پولس در ادامه به یک نکتة مهم دیگر نیز اشاره میکند: «25زیرا ای برادران نمیخواهم شما از این سر بیخبر باشید که مبادا خود را دانا انگارید که مادامی که پری امّتها درنیاید، سختدلی بر بعضی از اسرائیل طاری گشته است» ( رومیان 11 : 25 ).
باز از این آیه اقتباسی اشتباه گردید. مادامی که پری امّتها نیاید، به آن معنی است که تمام آنانی که از امّتهای جهان نامشان در دفتر حیات برّه مکتوب است و میبایست به دنیا بیایند و به او ایمان بیاورند، تا زمانی که همه نیامده باشند، این کوری همچنان بر بعضی از اسرائیل، تأکید میکنم فقط بر بعضی، نه همة اسرائیل، همچنان خواهد بود. یعنی هر اسرائیلی که در کوری نباشد و مسیح را بشناسد و به او ایمان بیاورد در زمرة امّت مسیحی محسوب و نجات را خواهد داشت.
باز متذکّر میگردم این کوریِ اسرائیل و رد نمودن مسیح، به عنوان رد نمودن او به عنوان سنگ زاویة روحانی کلیسا است که نتوانستند او را تشخیص دهند و هیچ ربطی به رد نمودن فیض خدا ندارد، در میان تمام امّتهای دنیا آنان تنها منتظران فیض خدا بودند. این کوری در حقیقت تا زمان مصلوب شدن مسیح به آنان داده شده بود تا او را حسب شریعت محکوم و مصلوب نمایند. بعد از آن پطرس با موعظة خود در روز پنطیکاست موجب کنار زده شدن این کوری برای اسرائیل گردید و بسیاری سخت پشیمان شدند و با ایمان آوردن به مسیح نجات را یافتند.
«36پس جمیع خاندان اسرائیل یقیناً بدانند که خدا همین عیسی را که شما مصلوب کردید، خداوند و مسیح ساخته است.37چون شنیدند دلریش گشته، به پطرس و سایر رسولان گفتند: ای برادران چه کنیم؟38پطرس بدیشان گفت: توبه کنید و هر یک از شما به اسم عیسی مسیح به جهت آمرزش گناهان تعمید گیرید و عطای روحالقدس را خواهید یافت.39زیرا که این وعده است برای شما و فرزندان شما و همة آنانی که دورند، یعنی هر که خداوند خدای ما او را بخواند» ( اعمال 2 : 36 - 39 ).
آیا میبینید؟ مخاطب پطرس چه کسانی بودند؟ قطعاً همان گونه که خودش نام برده، خاندان اسرائیل. او راه نجات را برای آنان آشکار نمود و فرمود، عطای روحالقدس وعده است برای شما و فرزندانتان، و برای هر که خداوند خدای ما او را بخواند. حال این تعلیم که درِ فیض به روی اسرائیل تا زمان آخر بسته شده، چگونه میتواند با کتاب مقدّس هم سو باشد؟ این یک آموزة ضد کتاب مقدّسی است.
کوری اسرائیل، نجات امّتها ؛ نویسنده: لوک رایان
این اثر تحت مجوز Creative Commons Attribution 4.0 International ( CC BY
4.0 ) منتشر شده است. استفاده از این اثر تنها در
صورتی مجاز است که محتوای اصلی بدون هیچ گونه تغییری حفظ شده و منبع به دقّت ذکر
گردد.
نظرات
ارسال یک نظر