ثمرات روزه


ثمرات روزه

روزه

همیشه خواندن داستانهای کتاب مقدّسی بسیار جذّاب و عبرت‌آموز است. سرتاسر کتاب مقدّس و وقایع مکتوب در آن پر است از هشدارها و عبرتها، و حاوی غنی‌ترین درسها که اگر به درستی به آنها نگاه و درس گرفته شود، نه این که هرگز شخص دیندار لغزش نخواهد خورد، بلکه در مسیر درست و شاهراه حیات با قوّت حرکت خواهد نمود.

امّا در این قسمت می‌خواهیم به چند واقعة جالب و عبرت‌آموزِ تاریخی، که مرتبط با روزه و تأثیرات آن است اشاره‌ای مختصر داشته باشیم. این وقایع درسهای بزرگی از اعتماد و اطمینان کردن به خداوند را به ما می‌آموزد، که چگونه می‌توان با پایداری در روزه، نگاه خداوند را برگرداند و متوجّة خود نمود و هر بلایی را دور ساخت.

 

پیروزی یهوشافاط بر موآب و بنی‌عمون:

در کتاب تواریخ مکتوب است که دو قوم بنی‌موآب‌ و بنی‌عَمون با فوج عظیمی برای غافلگیر نمودن و نابودی قوم یهود از دریای ارام عبور کردند. سریعاً خبر به یهُوشافاط، پادشاه وقت یهودا رسید، او به خاطر سیل عظیم سربازانی که به سمت او می‌آمدند دچار وحشت فراوان شد، ولی به جای تسلیم یا فرار سریعاً در تمام بلاد یهودا به روزه داشتن فرمان داد و خود او نیز در میان جماعت بسیاری در اورشلیم، وارد خانة خدا شد و جمیعاً خدا را ندا در دادند و از او کمک خواستند.

در ادامة این شرح واقعه، می‌خوانیم که خود خداوند به روی صحنه می‌آید و با دلگرمی دادن به قوم، می‌فرماید که این جنگ برای آنها و یهوشافاطِ پادشاه نیست، بلکه این نبرد از آنِ خداوند است و خود خداوند مستقیماً وارد عمل می‌شود و از قوم مغموم و در روزة خود حفاظت می‌کند. نبردی که بسیار وحشتناک می‌نمود در کمال شگفتی به آسانی و بدون کوچک‌ترین تحمّل زحمتی نصیب یهودا می‌گردد.

«1و بعد از این‌، بنی‌موآب‌ و بنی‌عَمون‌ و با ایشان‌ بعضی‌ از عَمونیان‌، برای‌ مقاتله‌ با یهوشافاط‌ آمدند.2و بعضی‌ آمده‌، یهوشافاط‌ را خبر دادند و گفتند: گروه‌ عظیمی‌ از آن‌ طرف‌ دریا از ارام‌ به‌ ضد تو می‌آیند؛ و اینک‌ ایشان‌ در حَصُّون‌ تامار که‌ همان‌ عَین‌ جَدِی‌ باشد، هستند.3پس‌ یهوشافاط‌ بترسید و در طلب‌ خداوند جزم‌ نمود و در تمامی‌ یهودا به‌ روزه‌ اعلان‌ کرد.4و یهودا جمع‌ شدند تا از خداوند مسألت‌ نمایند و از تمامی‌ شهرهای‌ یهودا آمدند تا خداوند را طلب‌ نمایند.5و یهوشافاط‌ در میان‌ جماعت‌ یهودا و اورشلیم‌، در خانۀ خداوند، پیش‌ روی‌ صحن‌ جدید بایستاد،6و گفت‌: ای‌ یهوه‌، خدای‌ پدران‌ ما، آیا تو در آسمان‌ خدا نیستی‌ و آیا تو بر جمیع‌ ممالکِ امّتها سلطنت‌ نمی‌نمایی‌؟ و در دست‌ تو قوّت‌ و جبروت‌ است‌ و کسی‌ نیست‌ که‌ با تو مقاومت‌ تواند نمود.7آیا تو خدای‌ ما نیستی‌ که‌ سکنة‌ این‌ زمین‌ را از حضور قوم‌ خود اسرائیل‌ اخراج‌ نموده‌، آن‌ را به‌ ذرّیّت‌ دوست‌ خویش‌ ابراهیم‌ تا ابدالآباد داده‌ای‌؟8و ایشان‌ در آن‌ ساکن‌ شده‌، مَقْدَسی‌ برای‌ اسم‌ تو در آن‌ بنا نموده‌، گفتند:9حینی‌ که‌ بلا یا شمشیر یا قصاص‌ یا وبا یا قحطی‌ بر ما عارض‌ شود و ما پیش‌ روی‌ این‌ خانه‌ و پیش‌ روی‌ تو، زیرا که‌ اسم‌ تو در این‌ خانه‌ مقیم‌ است، بایستیم‌، و در وقت‌ تنگی‌ خود نزد تو استغاثه‌ نماییم‌، آنگاه‌ اجابت‌ فرموده‌، نجات‌ بده‌.10و الآن‌ اینک‌ بنی‌عَمون‌ و موآب‌ و اهل‌ کوه‌ سَعِیر، که‌ اسرائیل‌ را وقتی‌ که‌ از مصر بیرون‌ آمدند اجازت‌ ندادی‌ که‌ به‌ آنها داخل‌ شوند، بلکه‌ از ایشان‌ اجتناب‌ نمودند و ایشان‌ را هلاک‌ نساختند،11اینک‌ ایشان‌ مکافات‌ آن‌ را به‌ ما می‌رسانند، به‌ این که‌ می‌آیند تا ما را از ملک‌ تو که‌ آن‌ را به‌ تصرّف‌ ما داده‌ای‌، اخراج‌ نمایند.12ای‌ خدای‌ ما آیا تو بر ایشان‌ حکم‌ نخواهی‌ کرد؟ زیرا که‌ ما را به‌ مقابل‌ این‌ گروه‌ عظیمی‌ که‌ بر ما می‌آیند، هیچ‌ قوّتی‌ نیست‌ و ما نمی‌دانیم‌ چه‌ بکنیم‌. امّا چشمان‌ ما به‌ سوی‌ تو است‌.

13و تمامی‌ یهودا با اطفال‌ و زنان‌ و پسران‌ خود به‌ حضور خداوند ایستاده‌ بودند.14آنگاه‌ روح‌ خداوند بر یحَزْئیل‌ بن ‌زکریّا ابن‌ بنایا ابن‌ یعِیئِیل‌ بن‌ مَتَّنْیای‌ لاوی‌ که‌ از بنی‌آساف‌ بود، در میان‌ جماعت‌ نازل‌ شد.15و او گفت‌: ای‌ تمامی‌ یهودا و ساکنان‌ اورشلیم‌! و ای‌ یهوشافاط‌ پادشاه‌ گوش‌ گیرید! خداوند به‌ شما چنین‌ می‌گوید: از این‌ گروه‌ عظیم‌ ترسان‌ و هراسان‌ مباشید زیرا که جنگ‌ از آن‌ شما نیست‌ بلکه‌ از آن‌ خدا است‌.16فردا به‌ نزد ایشان‌ فرود آیید. اینک‌ ایشان‌ به‌ فراز صِیص‌ برخواهند آمد و ایشان‌ را در انتهای‌ وادی‌ در برابر بیابانِ یروئیل‌ خواهید یافت‌.17در این‌ وقت‌ بر شما نخواهد بود که‌ جنگ‌ نمایید. بایستید و نجات‌ خداوند را که‌ با شما خواهد بود مشاهده‌ نمایید. ای‌ یهودا و اورشلیم‌ ترسان‌ و هراسان‌ مباشید و فردا به‌ مقابل‌ ایشان‌ بیرون‌ روید و خداوند همراه‌ شما خواهد بود.18پس‌ یهوشافاط‌ رو به‌ زمین‌ افتاد و تمامی‌ یهودا و ساکنان‌ اورشلیم‌ به‌ حضور خداوند افتادند و خداوند را سجده‌ نمودند.19و لاویان‌ از بنی‌قَهاتیان‌ و از بنی‌قورَحیان‌ برخاسته‌، یهوه‌ خدای‌ اسرائیل‌ را به‌ آواز بسیار بلند تسبیح‌ خواندند.

20و بامدادان‌ برخاسته‌، به‌ بیابان‌ تقوع‌ بیرون‌ رفتند و چون‌ بیرون‌ می‌رفتند، یهوشافاط‌ بایستاد و گفت‌: مرا بشنوید ای‌ یهودا و سکنۀ اورشلیم‌! بر یهوه‌ خدای‌ خود ایمان‌ آورید و استوار خواهید شد، و به‌ انبیای‌ او ایمان‌ آورید که‌ کامیاب‌ خواهید شد.21و بعد از مشورت‌ کردن‌ با قوم‌، بعضی‌ را معیّن‌ کرد تا پیش‌ روی‌ مُسَلّحان‌ رفته‌، برای‌ خداوند بسرایند و زینت‌ قدّوسیّت‌ را تسبیح‌ خوانند و گویند: خداوند را حمد گویید زیرا که‌ رحمت‌ او تا ابدالآباد است‌.22و چون‌ ایشان‌ به‌ سراییدن‌ و حمد گفتن‌ شروع‌ نمودند، خداوند به‌ ضد بنی‌عَمون‌ و موآب‌ و سکنة‌ جبل‌ سَعِیر که‌ بر یهودا هجوم‌ آورده‌ بودند، کمین‌ گذاشت‌ و ایشان‌ مُنْکَسِر شدند.23زیرا که‌ بنی‌عَمون‌ و موآب‌ بر سکنه‌ جبل‌ سَعِیر برخاسته‌، ایشان‌ را نابود و هلاک‌ ساختند، و چون‌ از ساکنان‌ سَعِیر فارغ‌ شدند، یک دیگر را به‌ کار هلاکت‌ امداد کردند.24و چون‌ یهودا به‌ دیده‌بانگاه‌ بیابان‌ رسیدند و به‌ سوی‌ آن‌ گروه‌ نظر انداختند، اینک‌ لاشه‌ها بر زمین‌ افتاده‌، و احدی‌ رهایی‌ نیافته‌ بود.

25و یهوشافاط‌ با قوم‌ خود به‌ جهت‌ گرفتن‌ غنیمت‌ ایشان‌ آمدند و در میان‌ آنها اموال‌ و رخوت‌ و چیزهای‌ گران بها بسیار یافتند، و برای‌ خود آن قدر گرفتند که‌ نتوانستند ببرند، و غنیمت‌ این قدر زیاد بود که‌ سه‌ روز مشغول‌ غارت‌ می‌بودند.26و در روز چهارم‌ در وادی‌ بَرَکَۀ جمع‌ شدند زیرا که‌ در آن جا خداوند را متبارک‌ خواندند، و از این‌ جهت‌ آن‌ مکان‌ را تا امروز وادی‌ بَرَکَۀ می‌نامند.27پس‌ جمیع‌ مردان‌ یهودا و اورشلیم‌ و یهوشافاط‌ مقدم‌ ایشان‌ با شادمانی‌ برگشته‌، به‌ اورشلیم‌ مراجعت‌ کردند زیرا خداوند ایشان‌ را بر دشمنانشان‌ شادمان‌ ساخته‌ بود.28و با بربطها و عودها و کَرِناها به‌ اورشلیم‌ به‌ خانۀ خداوند آمدند.29و ترس‌ خدا بر جمیع‌ ممالک‌ کشورها مستولی‌ شد چون که‌ شنیدند که‌ خداوند با دشمنان‌ اسرائیل‌ جنگ‌ کرده‌ است‌.30و مملکت‌ یهوشافاط‌ آرام‌ شد، زیرا خدایش‌ او را از هر طرف‌ رفاهیّت‌ بخشید» ( دوّم تواریخ 20 : 1 - 30 ).

 

روزة استر و پیروزی بر هامان:

یکی دیگر از وقایع شگفت انگیزی که با روزة همگانی قوم همراه شد و نتیجتاً باعث ورود خداوند به صحنه شد و قوم خدا از خطر بزرگ نابودی نجات یافتند؛ ماجرای توطئة هامان، وزیر خشایار شاه بر ضد قومِ در اساراتِ یهود بود.

هامان ابن‌ هَمَداتای‌ اَجاجی از سوی خشایار شاه بسیار محترم و مقامی بالاتر از تمام رؤسا و وزرای دربار ایران یافته بود تا به آن جا که پادشاه در خصوص او امر نموده بود که هر که او را ببیند می‌بایست به او سجده نماید. امّا در میان صاحب منصبان، مردخای عموی استر و بزرگ قومِ در اسارت یهود به او سجده نمی‌نمود، زیرا این عمل مغایر با آموزه‌های شریعت و کلام خدا بود.

«1بعد از این‌ وقایع‌، اَخْشُورُش‌ پادشاه‌، هامان ا‌بن‌ هَمَداتای‌ اَجاجی‌ را عظمت‌ داده‌، به‌ درجة‌ بلند رسانید و کرسی‌ او را از تمامی‌ رؤسایی‌ که‌ با او بودند بالاتر گذاشت‌.2و جمیع‌ خادمان‌ پادشاه‌ که‌ در دروازة پادشاه‌ می‌بودند، به‌ هامان‌ سر فرود آورده‌، وی‌ را سجده‌ می‌کردند، زیرا که‌ پادشاه‌ درباره‌اش‌ چنین‌ امر فرموده‌ بود. لیکن‌ مردخای‌ سر فرود نمی‌آورد و او را سجده‌ نمی‌کرد» ( استر 3 : 1 - 2 ).

سجده نکردن مردخای باعث خشم و کینة هامان گردید و نفرت شدید او را نسبت به تمامی قوم یهود برانگیخت، لذا در صدد نابودی تمامی قوم برآمد، از این روی: «8پس‌ هامان‌ به‌ اَخشورش‌ پادشاه‌ گفت‌: قومی‌ هستند که‌ در میان‌ قومها در جمیع‌ ولایتهای‌ مملکت‌ تو پراکنده‌ و متفرّق‌ می‌باشند و شرایع‌ ایشان‌، مخالف‌ همة‌ قومها است‌ و شرایع‌ پادشاه‌ را به‌ جا نمی‌آورند. لهذا ایشان‌ را چنین‌ وا گذاشتن‌ برای‌ پادشاه‌ مفید نیست‌.9اگر پادشاه‌ را پسند آید، حکمی‌ نوشته‌ شود که‌ ایشان‌ را هلاک‌ سازند. و من‌ ده‌ هزار وزنة‌ نقره‌ به‌ دست‌ عاملان‌ خواهم‌ داد تا آن‌ را به‌ خزانة پادشاه‌ بیاورند.10آنگاه‌ پادشاه‌ انگشتر خود را از دستش‌ بیرون‌ کرده‌، آن‌ را به‌ هامان‌ ابن‌ هَمَداتای‌ اجاجی‌ که‌ دشمن‌ یهود بود داد.11و پادشاه‌ به‌ هامان‌ گفت‌: هم‌ نقره‌ و هم‌ قوم‌ را به‌ تو دادم‌ تا هر چه‌ در نظرت‌ پسند آید به‌ ایشان‌ بکنی‌» ( استر 3 : 8 - 11 ).

هامان پس از دریافت اختیارات کامل از سوی پادشاه سریعاً مقدّمات حمله به قوم یهود را برنامه‌ریزی کرد. از سوی دیگر خبر آن به گوش مردخای رسید: «1و چون‌ مردخای‌ از هر آن چه‌ شده‌ بود اطّلاع یافت‌، مردخای‌ جامة‌ خود را دریده‌، پلاس‌ با خاکستر در بر کرد و به‌ میان‌ شهر بیرون‌ رفته‌، به‌ آواز بلند فریاد تلخ‌ برآورد.2و تا رو به روی‌ دروازة پادشاه‌ آمد، زیرا که‌ جایز نبود که‌ کسی‌ با لباس‌ پلاس‌ داخل‌ دروازة پادشاه‌ بشود.3و در هر ولایتی‌ که‌ امر و فرمان‌ پادشاه‌ به‌ آن‌ رسید، یهودیان‌ را ماتم‌ عظیمی‌ و روزه‌ و گریه‌ و نوحه‌گری‌ بود و بسیاری‌ در پلاس‌ و خاکستر خوابیدند» ( استر 4 : 1 - 3 ).

خبر به استر ( ملکة خشایارشاه ) می‌رسد و او قاصدی را به سوی مردخای می‌فرستد و پس از هشدارهای مردخای به استر که توسّط قاصدین رد و بدل می‌شد: «15پس استر فرمود به‌ مردخای‌ جواب‌ دهید16که، برو و تمامی‌ یهود را که‌ در شُوشَن‌ یافت‌ می‌شوند جمع‌ کن‌ و برای‌ من‌ روزه‌ گرفته‌، سه‌ شبانه‌ روز چیزی‌ مخورید و میاشامید و من‌ نیز با کنیزانم‌ همچنین‌ روزه‌ خواهیم‌ داشت‌. و به‌ همین‌ طور، نزد پادشاه‌ داخل‌ خواهم‌ شد، اگر چه‌ خلاف‌ حکم‌ است‌. و اگر هلاک‌ شدم‌، هلاک‌ شدم‌.17پس‌ مردخای‌ رفته‌، موافق‌ هر چه‌ استر وی‌ را وصیّت‌ کرده‌ بود، عمل‌ نمود» ( استر 4 : 15 - 17 ).

مهم‌ترین واقعة مکتوب در کتاب استر مربوط به همین موضوع می‌باشد. در ادامة کتاب می‌خوانیم که با تعنیت و روزه‌ای که مردخای و استر و قوم یهود نگه داشتند، چگونه روی خدا به سوی قوم در اسارت برگشت و توطئة هامان که انجام آن قطعی بود، نه تنها باطل شد، بلکه تیغ خشم او به سوی خود او برگشت و ابتدا جان او را هلاک ساخت و سپس ده پسر او نیز کشته شدند. مطالعة شرح کامل این واقعه در کتاب استر مکتوب گردیده، که می‌توانید شرح کامل واقعه را در آن کتاب بخوانید.

در کتاب مقدّس با وقایع جالب دیگری نیز از اهمیّت و قدرت روزه‌داری مواجه می‌شویم که چگونه قوم خداوند با روزه داشتن به حضور او توانستند روی خدا را به سمت خود برگردانند و از مصیبت بزرگی رهایی یابند مانند جنگ اسرائیل با بنی‌بنیامین ( داوران باب 20 )، یا روزة اخاب ( اوّل پادشاهان باب 21 )، و ... امّا در ادامه می‌خواهم به یک قوم دیگر، که نه اسرائیلی بودند و نه از سبط یهودا اشاره کنم، که شرح واقعة آنان نیز بسیار پندآموز و نشانی از محبّت بی‌حد و اندازة خداوند حتّی برای امّتها است.

 

روزة مردم نینوا:

نینوا شهر بزرگ و بسیار پیشرفتة عصر خود بود، که گناه در آن بیداد می‌کرد و متعاقب آن تبدیل به قومی بسیار جبّار و شرور شده بودند که شرارت آنها تا به آسمان و به نزد خدا رسیده بود. پس خداوند یونس را مأمور می‌کند تا به نینوا رفته و به آنان اعلام نماید که پس از چهل روز خدا نینوا را هلاک خواهد ساخت.

یونس از انبیای بزرگ آن عصر بوده که به خاطر تاریخِ پر مخاصمه‌ای که بین نینوا و قوم او بود و شرارت و لطمات بسیار سنگینی که قومش از سوی نینوا تا آن زمان متحمّل شده بودند از آنان نفرت شدید داشت. لذا در ابتدا از فرمان خدا برای رساندن پیغام به نینوا سرپیچی نمود و از مسیری مخالفِ نینوا فرار نمود، امّا پس از طی مسافتی و اتّفاقاتی که برای او افتاد، از عمل خود توبه نموده و باری دیگر به فرمان خداوند به سمت نینوا عازم شد.

«1پس‌ کلام‌ خداوند بار دوّم‌ بر یونس‌ نازل‌ شده‌، گفت‌:2برخیز و به‌ نینوا شهر بزرگ‌ برو و آن‌ وعظ‌ را که‌ من‌ به‌ تو خواهم‌ گفت‌ به‌ ایشان‌ ندا کن‌.3آنگاه‌ یونس‌ برخاسته‌، بر حسب‌ فرمان‌ خداوند به‌ نینوا رفت‌. و نینوا بسیار بزرگ بود که مسافت‌ سه‌ روزِ داشت.4و یونس‌ به‌ مسافت‌ یک‌ روز داخل‌ شهر شده‌، به‌ ندا کردن‌ شروع‌ نمود و گفت‌: بعد از چهل‌ روز نینوا سرنگون‌ خواهد شد.»

مردم نینوا با آن که از قوم اسرائیل نبودند و همیشه نسبت به این قوم در حال مجادله و کینه‌ورزی بودند، امّا وقتی این پیغام را از سوی یهوه، خدای اسرائیل شنیدند به خود لرزیدند زیرا می‌دانستند که یهوه خدای اسرائیل خدای زنده و قهّار است که همیشه از قوم خود حمایت نموده است. پس دانستند که وقوع این غضب خداوند بر آنان حتمی خواهد بود، لذا فوراً و بلادرنگ تمام مردم نینوا از مساکن باشکوه و پر جلال خود بیرون آمدند، پلاس ( لباس ضخیم و ژنده ) بر تن کردند و از مرد و زن و بزرگ و کوچک روزه گرفتند.

وقتی خبر به پادشاهِ نینوا نیز رسید او هم از تخت خود به زیر آمد و جامة فاخر پادشاهی را از تن بیرون کرد و پلاس پوشید و بر خاک زمین افتاد؛ و این چنین نیز برای تمام خادمان و ملازمان و تمامی مردم نینوا، حتّی هر قسم بهایم و گاوان و گوسفندان نیز حکم صادر نمود تا چیزی نخورند و ننوشند و به تمامی با روزه و شیون و ماتم به حضور یهوه خدای اسرائیل استغاثه نمایند تا شاید خدا از خشم خود برگردد و آنان را هلاک نسازد.

«5و مردمان‌ نینوا به‌ خدا ایمان‌ آوردند و روزه‌ را ندا کرده‌، از بزرگ‌ تا کوچک‌ پلاس‌ پوشیدند.6و چون‌ پادشاه‌ نینوا از این‌ امر اطّلاع‌ یافت‌، از کرسی‌ خود برخاسته‌، ردای‌ خود را از بَر کَند و پلاس‌ پوشیده‌، بر خاکستر نشست‌.7و پادشاه‌ و اکابرش‌ فرمان‌ دادند تا در نینوا ندا در دادند و امر فرموده‌، گفتند که‌ مردمان‌ و بهایم‌ و گاوان‌ و گوسفندان‌ چیزی‌ نخورند و نچرند و آب‌ ننوشند.8و مردمان‌ و بهایم‌ به‌ پلاس‌ پوشیده‌ شوند و نزد خدا به شدّت‌ استغاثه‌ نمایند و هر کس‌ از راه‌ بد خود و از ظلمی‌ که‌ در دست‌ او است‌ بازگشت‌ نماید.9کیست‌ بداند که‌ شاید خدا برگشته‌، پشیمان‌ شود و از حدّت‌ خشم‌ خود رجوع‌ نماید تا هلاک‌ نشویم‌؟»

وقتی خداوند توبة حقیقی را در مردم نینوا دید که چگونه تمامی آن قوم شریر با روزه و فروتنی، از راه زشت خود بازگشت نمودند و ثمرة توبه در آنان مشهود گردید آنگاه خداوند از غضب خود برگشت و بلا را از آنان دور ساخت: «10پس‌ چون‌ خدا اعمال‌ ایشان‌ را دید که‌ از راه‌ زشت‌ خود بازگشت‌ نمودند، آنگاه‌ خدا از بلایی‌ که‌ گفته‌ بود که‌ به‌ ایشان‌ برساند پشیمان‌ گردید و آن‌ را به عمل‌ نیاورد» ( یونس باب 3 ).

تأثیر و قدرت یک روزة حقیقی که به آسمان خدا بلند کرده شود، وقتی غضب خداوند را نسبت به یک قوم شریر و دشمن او برگرداند، پس چه قدر بیشتر و باشکوه‌تر خواهد بود برای قوم و کلیسای خداوند که وقتی بلا و مصیبتی به آنان برسد را از آنان دور خواهد کرد.

در عصر حاضر و در کمال تأسّف خبر از جفاهای بسیاری نسبت به مسیحیان و کلیساهای خداوند در سرتاسر دنیا می‌شنویم، امّا در ادامه به جای شنیدن یک حرکت کتاب مقدّسی، روزه‌داری کلیساها، پلاس و ماتم بر خود گرفتن و خداوند را ندا در دادن، به جای آن که روی خداوند را به سوی خود برگردانند و خود خداوند را به عنوان منجی خود مستقیم به روی صحنه بیاورند، با تمام تلاشها و رایزنیها و ترفندهای رایج در دنیا قصد برگرداندن مصیبت و بلا را از خود دارند و یا در صدد فرار از آن می‌باشند.

باز بسیار جای تأسّف دارد که سایر مدّعیان مسیحیّت و نهادهای پر ادّعای کلیسایی به جای هم آوایی با مصیبت‌زدگان، شروع به نقد و بررسی و قضاوت می‌کنند و در شرایط مهربانانه‌تری فقط ای! گاهی! در دعایی! از مصیبت‌زدگان یاد می‌کنند و در ادامه عیش و خوش‌گذرانی زندگی خود در آرامش کامل مشغول می‌گردنند.

 

برگرفته از کتاب روزه ؛ نویسنده: لوک رایان

 

این اثر تحت مجوز Creative Commons Attribution 4.0 International ( CC BY 4.0 ) منتشر شده است. استفاده از این اثر تنها در صورتی مجاز است که محتوای اصلی بدون هیچ گونه تغییری حفظ شده و منبع به دقّت ذکر گردد.





نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

شمّاسان کلیسا

جهان در آشوب ادیان

دعای چه کسانی رد یا پذیرفته می‌شود